نظریه معروف چامسکی دستور زایشی ـ گشتاری است که در دهه 1960 میلادی انقلابی در زبانشناسی معاصر ایجاد کرد.
مقالات و کتابهای نوام چامسکی آغازگر پژوهشهای نوینی در عرصه روانشناسی زبان شد. او همچنین مقالات متعددی در نقد سیاستهای خارجی دولت ایالات متحده آمریکا دارد.
چامسکی، استاد بازنشسته دپارتمان فلسفه و زبانشناسی مؤسسه تکنولوژی ماساچوست (MIT) آمریکاست و دیدگاههای متفاوتی درباره قدرت واشنگتن دارد.
نوام چامسکی در گفتوگو با جام سیاست، با اشاره به اینکه قدرت در حال حاضر دارای ابعاد گستردهتری در مقایسه با گذشته شده، میگوید: قدرت ایالات متحده آمریکا از دهه 1940 میلادی به بعد دچار افت شده است. او بر این باور است که در یکی دو دهه گذشته توزیع قدرت در معادلات جهانی به شکل قابل ملاحظهای تغییر کرده است. ظهور قدرتهای جدید آفریقای جنوبی، هند، برزیل و در سطوحی پایینتر کشورهایی همچون اندونزی، کره جنوبی، مالزی، ترکیه و... در کنار قدرتهایی مانند چین و روسیه منجر به ظهور بلوکهای جدید قدرت در ساختار نظام بینالملل شدهاند. در همه حوزهها به استثنای نظامی، شکاف سطح قدرت همچون سالهای دهه ۱۹۹۰ نیست و این فاصله بین آمریکا و دیگر بازیگران در سلسله مراتب نظام جهانی کمتر و کمتر شده است. در گفتوگویی کوتاه با پروفسور نوام چامسکی به بررسی ابعاد قدرت و افول قدرت آمریکا پرداخته ایم که در ادامه میآید.
بعد از جنگ جهانی دوم ایالات متحده آمریکا به عنوان یک قدرت هژمون سر برآورد. اما برخی اندیشمندان و متفکران معتقد هستند که قدرت هژمونیک آمریکا دچار افول شده است. شما هم پیش از این گفتهاید که ستاره قدرت آمریکایی در حال غروب است. چرا این دیدگاه را دارید؟
قدرت ایالات متحده آمریکا از دهه 1940 میلادی به بعد دچار افت شده است. در واقع اوج قدرت ایالات متحده آمریکا در مقایسه با سایر بازیگران دهه 1940 میلادی بوده است. من در این خصوص مطالب زیادی نوشتهام و در کتاب اخیرم با عنوان «چه کسی در جهان حکمرانی میکند؟» به دلایل این موضوع پرداختهام.
در گذشته این بعد نظامی قدرت بود که تعیینکننده بود و کشوری که از این بعد قدرت برخورداری بیشتری داشت ابرقدرت محسوب میشد. اما در حال حاضر شاهد هستیم که این مولفه قدرت تعیینکنندگی محض چون گذشته را ندارد. با توجه به این موضوع قدرت کنونی آمریکا را چگونه ارزیابی میکنید؟
با توجه به جمیع مولفههای قدرت باید توجه داشت که ایالات متحده آمریکا یک قدرت مسلط (dominant power) است. البته نکته مورد اشاره شما درست است. قدرت در مقایسه با گذشته دارای ابعاد وسیعتری شده است. در واقع قدرت مانند گذشته از ابعاد محدود برخوردار نیست و دارای ابعاد گستردهتری شده است.
مولفههایی چون اقتصاد و دانش در مقایسه با گذشته در بررسی قدرت یک کشور اهمیت بیشتری پیدا کردهاند. نظر شما در این خصوص چیست؟
اقتصاد همواره یکی از مولفههای مهم در بررسی و ارزیابی قدرت یک کشور بوده است. برای زمانهای متمادی و طولانی اقتصاد یکی از مولفههای خیلی مهم قدرت بوده است. این موضوع در مورد دانش (Knowledge) نیز صدق میکند. از دیرباز تاکنون دانش از مولفههای خیلی مهم قدرت یک کشور به شمار میرفته است
گزیدهای از یکی از سخنرانیهای چامسکی درباره قدرت رو به افول آمریکا
قدرت امپریالیستی آمریکا در حال کاهش است. اوج قدرت آمریکا به دوران پس ازجنگ جهانی دوم برمیگردد و از آن زمان به بعد، قدرت این کشور روندی رو به افول را طی میکند. در حالیکه اصول تسلط امپریالیستی تغییر اندکی داشتهاند، اما ظرفیت اجرای آنها کاهش چشمگیری یافته است، زیرا قدرت در جهان متنوع کنونی پراکندگی بیشتری داشته است. با این حال، سیاست خارجه ایالات متحده در قرن بیست و یکم هیچ ندارد مگر قدرت نظامی گسترده. گذشت آن روزها که از توان نظامی استفاده میشد تا «آمریکا جهان را از نو برای خود بیافریند». در دوره بعد از جنگ سرد، مداخلات نظامی ایالات متحده در غیاب یک تصور راهبردی کلی صورت میگیرد؛ با توجیهات ایدئولوژیکی که حتی در میان نخبگان سنتی آمریکا نیز خریدار ندارد. جای شگفتی نیست که این مداخلات غیرقانونی و بیتوجیه به چیزی ختم نمیشود مگر ایجاد سیاهچالههایی که به نوبه خود راه را برای سازمانهای تروریستی و خشونت باز میکنند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد