راز جنایت رودخانه کن فاش شد

عشقی که با قتل ثابت می‌شد! +عکس

پایانی تلخ برای جانیان عاشق

از کودکی هر چیزی خواسته بود، برایش مهیا کرده بودند. بهترین‌ها باید برای او می‌شدند. «نه» شنیدن در کارش نبود. تا این که به قول معروف یک دل نه صد دل عاشق دختر همسایه شد. سال‌ها در تب چیزی که فکر می‌کند حتما و قطعا عشق است سوخت ولی هر بار جواب خواستگاری‌اش از دختر همسایه منفی بود. سعی می‌کرد او را فراموش کند، اما با هربار دیدنش بیشتر فکرش درگیر می‌شد که چرا او را ندارد؟ تصمیم می‌گیرد مدتی از خانه دور شود و خدمت سربازی را بگذراند؛ با این اطمینان که دختر مورد علاقه‌اش از این دوری طاقتش تمام می‌شود و بالاخره دست از نه گفتن می‌کشد. ولی ماجرا آن طور که او دلش می‌خواست پیش نمی‌رفت. در چند روزی که برای مرخصی به خانه آمده بود متوجه شد دختر همسایه در شرف ازدواج با جوان دیگری است.
کد خبر: ۹۵۰۸۰۸
پایانی تلخ برای جانیان عاشق

هر چه می‌کرد، نمی‌توانست دختری که متعلق به خودش می‌دانست را در کنار مرد دیگری ببیند. هیچ تصوری از این که او با فرد دیگری ازدواج کند، نداشت. فکر می‌کرد در نهایت و بعد از همه جواب‌های منفی بالاخره آنها با هم ازدواج می‌کنند. صحبت‌ها و نصیحت‌های دیگران هم بی‌فایده بود. تصمیمش را گرفته بود و باید کار را یکسره می‌کرد. امکان نداشت دختری که برای خودش می‌خواست رها کند. با اصرار او را به پارکینگ ساختمان کشاند تا حرف‌های آخر را بزند. حرف‌ها از ماجرای خواستگاری شروع شد، توضیحات معشوق به نیمه نرسیده بود که عاشق خودخواه با چاقو دخترک را در خون غرق و از محل حادثه فرار کرد.

این روزها افرادی که تعریف عشق و عاشق را دچار چالش بزرگی کرده اند و طبیعت از خودگذشتگی عاشق را به خودخواهی عاشق تبدیل کرده‌اند، زیاد دیده می‌شوند. افرادی که در مواجهه با شیرین به جای این که مثل فرهاد با تیشه به جان کوه بیفتند، تیشه را به ریشه هرچه عشق و معشوق است، می‌زنند. البته این در شرایطی است که بشود این افراد را عاشق نامید. ماجرا آنجا رنگ و بوی عشق را می‌بازد و شکل ترس به خود می‌گیرد که عاشق‌نما بعد از گرفتن جان لیلی بیچاره دست به خودکشی می‌زند. عاشقی که تاب و توان کشیدن جور عشق را ندارد، عاشق است؟

امان اله قرایی‌مقدم، جامعه‌شناس در گفت‌وگو با جام‌جم به این پرسش پاسخ می‌دهد و می‌گوید: این عشق و عاشقی‌ها از گذشته تاریخ ایران وجود داشته است. برای لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد. کوه را عشق شیرین کند نه فرهاد. در واقع برای این که به عشق برسد خودش را فدا کرد. البته الان خشونت در جامعه وجود دارد و از در و دیوار می‌ریزد و باید دید ریشه خشونت کجاست؟ یکی از این خشونت‌ها، مساله خشونت عشقی است. برای مثال دختر جوانی که روی او اسید ریخته‌اند و الان معلول حساب می‌شود و از زندگی ساقط شده و دچار یک مرگ تدریجی شده، قربانی خشونت عشقی است.

عوامل افزایش خشونت

او معتقد است: تربیت خانوادگی، شیوه تربیتی و نوع خانواده همه از عوامل تاثیرگذار در خشونت هستند. اصولا چون جوان احساساتی است و ادراک کمتر در وجود او هست، بنابراین دست به قتل معشوق خود می‌زند و بعد هم خودش را می‌کشد. فکر می‌کند که دیگر نام من در تاریخ جاودانه شده و عاشق واقعی بوده‌ام. اینها در جامعه عادی و معمولی است . اما به نظر من خشونت در تمام جوانب جامعه وجود دارد و به جای این که جوان از راه منطقی به خواستگاری برود و جواب منفی را بپذیرد، چون دوره جوانی و عشق جوانی است، از روی احساس رفتار می‌کند.

به سرانجام فکر کنیم

این جامعه‌شناس در ادامه افزود: همان‌طور که عرض کردم این مسائل در تاریخ وجود داشته و در همه کشورها هم چنین مواردی هست. چه در شرق و چه در غرب. چه در آمریکا و چه در آسیا. همه جا چنین مسائلی هست. حتی در قبیله‌های اولیه در مردم‌شناسی این رفتارها را می‌بینیم. پس چون خشونت در جامعه ریشه‌ای است، خشونت عشقی هم بروز پیدا می‌کند. کسی که این کار را مرتکب می‌شود فکر می‌کند این خودخواهی درگیری در عشق است. چون در آن لحظه فرد عاشق است و فکر نمی‌کند که سرانجام کار چه می‌شود. آن فرد در آن لحظه به جز دوست داشتن طرف مقابلش به چیز دیگری فکر نمی‌کند.

سریال ادامه دارد

ماجرای معشوق‌کشی‌ها همچنان ادامه دارد. آخرین داستان هم در کرمانشاه رخ داد. در تحقیقات مشخص می‌شود مرد جوان به دلیل اختلافات خانوادگی با سلاح شکاری ابتدا همسرش را کشت و بعد با همان سلاح خودکشی کرد. در پرونده‌ای دیگر هم در مشهد مردی همسرش را کشت و بعد خودکشی کرد. تحقیقات نشان داد، این زوج اختلافاتی با هم داشتند و زن قصد جدایی داشت. در این پرونده‌ها مرد چون تاب دیدن همسرش با مرد دیگری را ندارد، تصمیم به قتل او می‌گیرد. بعد از جنایت تازه متوجه اشتباه خود شده و با خودکشی سعی می‌کند پایانی قهرمانانه برای جنایت رقم بزند تا خودش را قاتلی عاشق‌پیشه نشان دهد. بررسی پرونده این جنایت‌ها نشان می‌دهد، عشق‌های یک‌طرفه علت اصلی این قتل‌ها وخودکشی قاتل است.

آستانه تحمل پایین

برای ریشه‌یابی این جنایت‌ها با محمدرضا دژکام، روان‌شناس گفت‌وگو کردیــم. ایــن روان‌شناس در پاسخ به این که چرا خواستگاران یا همسران پس از رسیدن به بن‌بست مرتکب قتل و خودکشی می‌شوند؟ گفت: این افراد آستانه تحملشان پایین است و هنوز یاد نگرفته‌اند همه چیز قرار نیست بر وفق مراد آنها پیش برود. یعنی این ذهنیت که اگر بر فرض مثال آقایی به خواستگاری خانمی برود و جواب منفی بشنود این ذهنیت نباید وجود داشته باشد که این خانم متعلق به من است و من مالک او هستم. این اتفاق دو روی سکه است و این ذهنیت باید وجود داشته باشد که همیشه آمادگی پذیرش پاسخ منفی را داشته باشد. باید هم نگاه مثبت داشته باشد و هم نگاه منفی. یعنی 50 درصد ممکن است پاسخ مثبت بشنود و 50 درصد پاسخ منفی. این که صد در صد خوشبینانه به موضوع نگاه کند تا جواب مثبت بشنود، قابل قبول نیست.

او در ادامه افزود: این آدم باید آستانه تحمل و مهارت برخورد با نه شنیدن را از جانب خانمی که از او خواستگاری کرده داشته باشد. این یک طرف قضیه است. موضوع دوم این که آقایی که با خانمش به مشکل برمی خورد و می‌خواهد از او جدا شود، باید ریشه‌یابی و سبب‌شناسی شود که چرا یک زندگی به طلاق منجر شده است. بعد آن آقا باید ظرفیت روانی این موضوع را داشته باشد. اول دلیل جدا شدن را بپذیرد و اگر دلیل متقاعدکننده‌ای هم پیدا نکرد باز هم روی موضوع فکر کند و سعی کند مساله را حل کند.

مهارت زندگی را آموزش ندیدند

این روان‌شناس ادامه داد: وقتی آقا می‌بیند خانم در مساله طلاق جدی است باید این موضوع را قبول کند. حال این که وقتی مرد تصمیم می‌گیرد همسرش را بکشد نشان‌دهنده این است که این آدم آستانه تحمل بسیار پایینی دارد، اعتمادبه‌نفسش پایین است، عزت نفس ندارد و به نوعی مشکل روحی دارد و قدرت برخورد با مشکلات زندگی را ندارد. نمی‌تواند خشم خود را کنترل کند و آن عادت بد که به کشتن خودش یا همسرش منجر می‌شود نشأت گرفته از یک سری آموزش‌های غلط است که در جامعه یاد گرفته‌ایم. یعنی فردی کاری انجام می‌دهد و همه فکر می‌کنند باید همان کار را انجام دهند. درصورتی که انسان باید بینش و تفکر داشته باشد. برای مثال جدا شدن یک طرف قضیه و کنارآمدن با خود و کنترل کردن یک طرف دیگر قضیه است. اگر این اتفاق نیفتد نشان می‌دهد فرد اختلال شخصیت ضداجتماعی دارد. فرد باید فکر کند و ببیند از کشتن خودش یا دیگری چه چیزی عایدش می‌شود. اگر معقول و منطقی به قضیه نگاه کند از کشتن یک فرد چیزی نصیبش نمی‌شود. من فکر می‌کنم این مقوله باید آموزش داده شود که ما در زندگی اگر به بن‌بست خوردیم باید بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنیم . حالا جدایی اتفاق می‌افتد دیگر دنیا به آخر نرسیده یا با جواب رد در خواستگاری، دنیا به آخر نرسیده است.

خود آزار و دیگر آزار

دژکام در مورد خودکشی قاتلان عاشق‌نما معتقد است: اگر یک بررسی دقیق روی این افراد شود، مشخص می‌شود مشکلات روحی دارند. چنین فردی می‌داند اگر کسی را بکشد از سوی جامعه مورد مواخذه قرار می‌گیرد، برای این که در بطن جامعه نباشد، خودش را هم از بین می‌برد که برمی‌گردد به بینش غلطی که دارد. این فرد بیمار است و اختلال روانی دارد. چنین فردی دیگر آزار است و چون خودش را می‌کشد خودآزار هم هست و این یعنی این فرد یک اختلال روانی دارد. چون قدرت حل مشکلات را ندارد و این رفتار نشأت گرفته از چیزهایی است که دیده و فکر می‌کند می‌تواند صحه بر رفتارش بگذارد. از نظر من که این آدم‌ها بیماری روانی دارند.

از پایه آموزش دهیم

وی در مورد یادگیری نه شنیدن و نه گفتن در سنین کودکی گفت: متاسفانه مقوله نه گفتن و نه شنیدن و مهارت‌های اجتماعی در جامعه ما خیلی مورد اهمیت نبوده و این تیپ آدم‌ها که چنین مشکلاتی برایشان پیش می‌آید، صد در صد شخصیت آنها در خانواده خوب شکل نمی‌گیرد که برمی‌گردد به تربیت محیط خانواده و محل تحصیل و همین طور اطلاعات ندادن و آگاهی درست ندادن در مورد مسائل. پس از آن و با بالا رفتن سن و در دوران بلوغ خانواده‌ها باید مسائل را به فرزندانشان یاد بدهند. همه اینها را وقتی درست کنار هم بگذاریم مثل خانواده، تربیت تحصیلی، رسانه، تلویزیون، مطبوعات و... هنگامی که فرد به مشکل برمی‌خورد چون از قبل پیش‌بینی شده بود و آموزش دیده، خودش را کنترل می‌کند. بنابراین به نظر من همه چیز باید از پایه و با روش درست آموزش داده شود.

مریم آقایی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها