به گزارش جام جم آنلاین به نقل از نوول ابسرواتور، در فاصله یک هفته به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا ، پیروز این انتخابات باورنکردنی هر فردی که باشد ، آنچه که مسلم است این واقعیت خواهد بود که نامزد زن دموکرات یا کاندیدای مرد جمهوریخواه باید با جهانی روبرو شود که آثار بازگشت ژئوپلیتیک بر آن نقش بسته است، یعنی منطق سرد ، خشک و بی اخلاقی و بدبینی رقابت های قدرت های بزرگ. پدیده ای که از چند سال پیش آثاری از آن بروز کرده بود اما با جنگ ها در خاورمیانه و ظهور « مردان قوی» در راس حکومت های بسیاری از کشورهای کلیدی اکنون کاملا برملا شده و مفهوم واقعی اش را یافته است.
این وضعیت جدید بین المللی نشانه شکست عصر باراک اوباما است که در دوره نخست ریاست جمهوری اش با سخنرانی آشتی جویانه اش در قاهره آغاز شد که به شکل آغوشی گشوده به سوی جهان عربی - اسلامی پس از جنگهایی بود که جرج دبلیو بوش سلفش باعث و بانی آنها بود.با این حال، باراک اوباما دوره دوم ریاست جمهوری اش را ناتوان از تاثیرگذاری روی جنگ خانمان برانداز سوریه به پایان می رساند ، آن هم در فضای جنگ سردی که با نام روسیه عجین شده است. اوباما در موضع دفاعی قرار گرفته است، مطابق فرمول کارشناسان ژئوپلتیک ،« یک ابر قدرت در وضعیت ثابت ، در یک جهان در حال جنبش».
اوباما اروپا را نیز کاملا پریشان حال رها کرد. اروپایی که مدتی بود مانند الگوی بازسازی صلح آمیز برای یک جهان پسا - جنگ زندگی را سپری می کرد، اکنون شاهد بازگشت روابط قهرآمیز خشونت بار در مرزهایش - اوکراین ، خاورمیانه - و تمایلات استبدادی در نزد برخی از رهبران کشورهای عضو اتحادیه است.
پرفسور راسل والتر مید، استاد روابط خارجی بارد کالج و دانشگاه ییل، نخستین شخصی که « بازگشت ژئوپلیتیک» را در مقاله ای در نشریه « فارین افرز» در سال 2014 مطرح کرد ، نوشته بود : روابط ابرقدرت ها به شیوه قدیم به صحنه روابط بین المللی بازگشته است.
پروفسور راسل والتر مید اخیرا در یک سخنرانی در شهر بروکسل گفت: نظر به اینکه پروژه اروپایی ابتدا اقتصادی ، سازمانی و قضایی بود ،بنابراین محتمل است که خود اروپایی ها از یک پروژه ژئوپلیتیک غفلت کرده باشند. از 350 سال پیش، خواه در زمان تزارها، شوروی ها یا امروز ولادیمیر پوتین ، روسیه قبول نمی کند که از دسته ارکستر اروپایی کنار گذاشته شود.
بنابراین شیوه عملکرد 28 کشور عضو اتحادیه اروپا که بین خود جمع می شوند، در مورد موضوعاتی در رابطه با منافع مشترک تصمیم می گیرند و انتظار دارند که روسیه خود را با آن وفق دهد از سوی این کشور مانند نوعی اعلان جنگ تلقی می شود. این شیوه درست مانند اخراج کامل روسیه از فرآیند تصمیم گیری است در حالی که از زمان پتر کبیر، این کشور همیشه به شکل و نوعی در تصمیم گیری ها شرکت داشته است.
به گفته راسل والتر مید، نتیجه این می شود که اروپایی ها « بدون آنکه بخواهند و بدون تردید بی آنکه متوجه باشند، آغازگر یک مبارزه جویی ژئوپلیتیک با روسیه بوده اند». روسیه هم جواب آن را داد.
در نیمه ماه اکتبر، ولادیمیر چورکین ، سفیر روسیه در سازمان ملل متحد، کهنه سوار دیپلماسی شوروی و سپس روسیه به جمع کوچکی از روزنامه نگاران گفت که تنش ها میان مسکو و واشنگتن به احتمال زیاد وخیم تر از نوع خود از سال 1973 تاکنون است، یعنی از زمان جنگ اعراب و اسرائیل در ماه اکتبر همان سال، زمانی که دو ابرقدرت وقت به طور خطرناکی به یک درگیری مستقیم نزدیک شده بودند.
اظهارات چورکین قطعا تصادفی نبوده و به منزله هشداری به هیلاری کلینتون نامزد انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده بود که قصد داشت در برابر ولادیمیر پوتین اراده سرسختانه تری را نشان دهد. دیپلمات روس به این ترتیب کاملا پیشنهاد نامزد دموکرات کاخ سفید برای برقراری یک « منطقه پرواز ممنوع» را رد کرد. منطقه پرواز ممنوعی بر فراز سوریه که مانع بمباران مناطق تحت تسلط شورشیان در حلب توسط نیروی هوایی روسیه می شد. چورکین با متهم کردن غربی ها به ریاکاری ، گفت: تا زمانی که اعضای القاعده در آنجا حضور داشته باشند، حرفش را هم نزنید.
رئیس جمهور بعدی آمریکا به ویژه اگر هیلاری کلینتون باشد باید استراتژی خود را در برابر این وضعیت جدید مشخص کند: در پیش گرفتن سیاست یک جنگ سرد جدید با روسیه که به رغم ناتوانایی های مسلم ساختاری اش می خواهد با توسل به همه امکانات خود را به عنوان یکی از قطب های مسلط این جهان در حال بازتعریف شدن تحمیل کند ؛ یا تلاشی دوباره برای بهبود روابط، یعنی جستجوی روشی برای راه اندازی دوباره روابط طبق تعاریف و پایه های جدید همان گونه که خود هیلاری کلینتون ، بدون کسب موفقیت ، هنگام انتصابش به مقام وزیر امور خارجه آمریکا در سال 2009 آن را آزموده بود.
با توجه به شخصیت و محاسبات سیاسی ، به احتمال زیاد هیلاری کلینتون گزینه نخست را انتخاب خواهد کرد.
اروپا تضعیف شده
برای اروپایی ها این دوره ای پرخطر است. اتحادیه اروپا به دلیل اختلاف های داخلی و از نفس افتادن اقتصاد، دردسر برکسیت و به ویژه فقدان رهبری شفاف و به رسمیت شناخته شده ، تضعیف شده است.
بازگشت « مردان قوی» بدون تردید یکی از ویژگی های وضعیت جدید جهانی است. ولادیمیر پوتین یک نمونه مثال زدنی کامل است. او تصویرش را به عنوان یک مامور سابق سرویس های مخفی (ک.گ.ب) شوروی که با خرس های قطبی مقابله کرده یا بدون پیراهن سوار اسب می شود، ترویج داده است، این برند یک رئیس کاریزماتیک است.
پوتین در این کار تنها نیست. رجب طیب اردوغان ، رئیس جمهور ترکیه نیز بدون هیچ مشکلی در قالب یک رهبر مستبد فرو رفت ، به ویژه از زمان شکست کودتای 15 ژوئیه در این قالب بیشتر فرم گرفت.
گسترش سرکوب که تمام بخش ها را تحت تاثیر قرار داده است ، تصمیم به برقراری مجازات مرگ که تنها چند روز از تایید آن می گذرد، سخنرانی های تجدیدنظرطلبانه در مورد تاریخ و مرزهای ترکیه که نشانه بارز آن تهدید به دخالت و شرکت در جنگ موصل در عراق است، همه اینها علائم قالب استبدادی اردوغان است، تنها گستردگی آن واقعا باعث حیرت می شود.
هم زمان، شی جینپینگ ، مرد شماره یک چین هفته گذشته برای نخستین بار از سوی مجمع کمیته مرکزی حزب کمونیست این کشور لقب « هسته سخت» را رسما دریافت کرد ،یعنی مردی که همه باید از او اطاعت کرده و به او وفادار باشند. پس از سختگیری هایی که از زمان به قدرت رسیدن شی جینپینگ برقرار شد و قربانی اصلی آن جنین جامعه مدنی چین است، نباید از دادن چنین لقبی به وی تعجب کرد.
فرانسوا هیسبورگ ، رئیس انستیتوی بین المللی مطالعات استراتژیک فرانسه (IISS) عقیده دارد که یکی از عمده ترین چالش های آینده شیوه ای خواهد بود که چین برای تعیین جایش در ضیافت جهانی انتخاب خواهد کرد. او در تشبیهی نگران کننده وضعیت چین را با صعود اجتناب ناپذیر آلمان پایان قرن نوزدهم مقایسه کرد و ابراز داشت: ما هنوز می توانیم از بروز فاجعه جلوگیری کنیم.
اکنون بسیاری از کشورهای اروپای مرکزی و شرقی به نوبه خود تسلیم آوای فریبننده « مرد قوی» و یا استبدادی که خوش نیتی اش فرضی است می شوند تا از این دوران عدم اطمینان و بلاتکلیفی گذر کنند.
کشورهای قدیمی اتحادیه اروپا به ویژه موسسان این اتحادیه مسئولیت خاصی در دوره کنونی دارند با اینکه متاسفانه نه آمادگی کافی داشته و نه قادر به نشان دادن واکنشی موثر هستند. جدا از ناتوانایی های ساختاری و تردید هایشان کافی است منظره سیاست ویران فرانسه و آلمان که هنوز عقده رهبری اروپا را دارد ، مشاهده کرد. هر دو کشور در حال عبور از حاشیه تاریخ هستند.
اروپا به جای اینکه یک نیروی پیشنهاد دهنده یا حتی الگویی برای رهایی از رقابت های ابرقدرت ها و بازگشت خودکامگی که در حال پیشروی است، باشد در معرض تهدید کنار گذاشته شدن و بازیچه قرار گرفتن یا بدتر از آن قربانی این خطرات شدن، است. این شکستی برای یک نسل سیاسی است ، نافرجامی پروژه ای است که هرگز به پختگی نرسید. تناقضی غم انگیز، در حالی که تنها چند ماه با شصتمین سالگرد امضای پیمان رم ( پیمان اولیه و پایه اتحادیه اروپا) باقی مانده است.
نویسنده : پیر هسکی
بهرام افتخاری / جام جم آنلاین
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد