در گفتوگو با آرش معیریان، کارگردان متین، خوشاخلاق و با دانشی که ید طولایی در سینمای تجاری و سالم سرگرمی دارد و این روزها فیلم کمدی فانتزی «آس و پاس» ساخته او با استقبال خوب مردم روبهرو شده و در آستانه فروش سه میلیارد تومانی قرار دارد، به ویژگیهای مثبت این سینما و مسائل و مشکلات فیلمسازی در سینمای بدنه و بخش خصوصی پرداختهایم. معیریان مدتی پیش وارد 46 سالگی شده است، برای همین هم سوال اولمان را با این سالِ زندگی او آغاز کردیم.
در اوایل46 سالگی، به همین مسیر حرفهای که تا امروز دنبال کردهاید، ادامه میدهید یا شاهد تغییر مسیر کاری شما خواهیم بود؟
حرفه سینما صد درصد هنر محض نیست و علاوه بر 50 درصد هنر، خلاقیت و ذوق، با 50 درصد دیگری مواجهیم که همخوانی با جریانات روز و سلیقه مردم است. روی همین حساب، در آن50 درصد هنر، تمایل به حضور در حوزههای مختلف و شکلهای گوناگون فیلمسازی هست، اما 50 درصد دومش کاملا تابع جریانات روز و نگاه و سلیقه مخاطبان است. حالا اگر سلیقه مخاطب پویا و همگام با اقتضائات زمانه باشد، به فیلمساز اجازه حضور در حوزههای جدید و نگرشهای نو میدهد، اما اگر در جریانات روزمره زندگی، سکون و ثباتی به سیاق گذشته وجود داشته باشد، نمیتوان انتظار تغییر خیلی خاصی را در روند فعالیتهای فیلمسازی داشت. به قول فیلسوفان و آن اصطلاح آلمانی در حوزه فلسفه، Zeitgeist یا روح زمانه، اگر تمایل به تغییر و تحول و نگاه جدید داشته باشد، به تبع آن هنر و سینما هم علاقهمند به تغییرات جدید خواهد بود. ادامه مسیر کاری من هم از این موضوع تبعیت میکند.
سالهاست نوشتهها و مصاحبههای شما را دنبال کرده ام و به دانش و دیدگاه سینماییتان احترام میگذارم، اما چرا فیلمهای شما نشانی از این میزان شناخت و تسلط بر سینما ندارد؟ انگار درصد همراهی با اقتضائات مخاطب عام در شما، بیشتر از توجه به هنر و خلاقیتتان است.
بخش عمده این قضیه، اشکالی است که من در کارنامه و عقبه خود دارم. فقط به این دلیل که از دو حوزه مختلف، به سینما ورود کردم؛ این دو حوزه هم گهگاه بر هم سنگینی میکند. یعنی اگر اینقدر عطش ورود به سینما از حوزههای مختلف را نداشتم و فقط از یک زاویه مورد ارزیابی قرار میگرفتم، دردسرهایم کمتر بود. یک شخصیت من، آدمی است که 20 سال در فضای دانشگاهی فعالیت و تدریس میکند. علاقه به کتاب، تالیف و ترجمه و متون تخصصی سینما هم شخصیت دومی طی این سالها از من ساخته است. سومین شخصیت من، فعالیت به عنوان کارگردان است که بنا به روند و روال فیلمسازی، شخصیتی همگام با شرایط و اقتضائات زمانه دارد. بالاخره شخصیت چهارم من هم، یک تدوینگر و سازنده آنونس و تیزر تبلیغات است. بنابراین اگر کسی بخواهد از بیرون، این چهار شخصیت را همزمان با هم ببیند و مقایسه کند، قطعا به نتیجه خوبی دست پیدا نمیکند. (میخندد) اما اگر کسی از یک حوزه و یک مدخل به یکی از شخصیتهای من نگاه کند، شاید جمعبندی راحتتری درباره من داشته باشد.
قطعا اگر بخواهید فضای آکادمیک را با فیلمسازی آرش معیریان مقایسه کنید، این دو هیچ ربطی به هم نخواهد داشت. برای این که فضای دانشگاهی به لحاظ استاندارد آموزشی یک چیز است و فضای فیلمسازی در سینمای ایران یک چیز دیگر.
چرا تا به حال فیلم دلی و شخصی خودتان را در این سینما نساختهاید؟ سخت است و نمیشود یا نمیخواهید یک فیلم متفاوت بسازید؟
چرا فکر میکنید فیلمهایی که ساختهام، دلی نبوده؟
چون توقع ما از شما خیلی بالاتر است.
(میخندد) نباید زیاد متوقع باشید. نه فقط در حوزه سینما، بلکه خیلی آدمها در حوزههای دیگر هم اگر کارشان را دلی دوست داشته باشند، آن را انجام میدهند. اگر دوست نداشته باشند، آن را انجام نمیدهند یا رها میکنند. من واقعا از آن جنس آدمهایی نیستم که هیچانگاری کنم و تمام کارنامه کاری خودم را نادیده بگیرم.
منظورم این است چه زمانی فیلمی میسازید که طیف مخاطبان جدیتر سینما هم آن را دوست داشته باشند؟
بخشی از این مساله به خود فیلمساز برمیگردد. شاید اصلا خود آرش معیریان دوست نداشته باشد طیف دیگری را به سمت خودش جذب کند. این یک دو دو تا چهارتایی است که یک فیلمساز با خودش میکند که آیا دوست دارد رضایت آن عده تماشاگرانی که به فیلمهای او بد و بیراه میگویند را هم فراهم کند یا نه. هر جنسی از فیلمسازی، اقتضائات خاص خودش را دارد. یا فیلمسازی شغل شماست یا دلی فیلم میسازید. فیلمسازی تقریبا به حرفهام تبدیل شده، پس بنا برآنچه از من میخواهند و به من سفارش میدهند، فیلم میسازم. وقتی شما به سینما صرفا به عنوان هنر نگاه کنید، کاملا حق دارید انتخاب و نظر و سلیقه شخصی خود را در فیلم اعمال کنید. دراین صورت میتوانید روی خروجی فیلم هم با سماجت بایستید و بگویید این صد در صد تمایلات شخصی من است. البته این متعلق به زمانی است که فیلمسازی برای شما به یک تفنن تبدیل شده و به عنوان یک شغل به آن نگاه نمیکنید. اما من از آنجا که از کودکی عاشق این حرفه بودم و هیچ کار دیگری را هم غیر از این حرفه دوست ندارم، نگاهم به مقوله سینما به یک شغل تبدیل شده است. بنابراین بدون اکراه، فیلمهای سفارشی ساخته و میسازم و این اصلا به تفکر من و این که چه گرایشی دارم هم ربطی ندارد. تا امروز هم در عرصههای فیلمسازی، تدوین و ساخت آنونس و تیزرهای تبلیغاتی، در همه نوع ژانر و فیلمی که در امر فیلمسازی کشورم مجاز تلقی میشود، کار کردهام. وقتی کار شخصی فیلمسازی میشود، باید جوابگوی سلایق مختلف باشد و موظف است برای طیفهای گوناگون تماشاگران فیلم بسازد. شک ندارم تعدادی از تماشاگران از فیلمهای من یا برخی دیگر از فیلمسازان خوششان نمیآید که حق مسلم آنهاست، اما نمیتوانیم این مساله را به همه تماشاگران تعمیم دهیم. قطعا تماشاگرانی هم هستند که بشدت از فیلمهای من و بعضی دیگر از همکارانم، استقبال میکنند و آنها را دوست دارند.
مجموع فیلمهایی که در این سالها ساختهاید را میتوان یک سینمای سالم سرگرمی دانست که فینفسه ارزشمند است و خانوادهها میتوانند بدون نگرانی آنها را تماشا کنند و اتفاقا از آن چیزی که میبینند، لذت هم ببرند. اما در سالهای اخیر، فیلمهایی ساخته میشود که به هرقیمتی – از جمله ارجاعات سیاسی و کنایههای جنسی - قصد سرگرم کردن و خنداندن مخاطب را دارد و میتوان آنها را سینمای غیرسالم سرگرمی خواند. به نظر میرسد این گونه دوم، سینمای سالم سرگرمی شما را هم تهدید میکند. نظرتان درباره این موضوع چیست؟
این رسم نامالوف و نامتعارفی است که در همه حوزهها و همه دنیا وجود دارد. یعنی افرادی برای اینکه گوی رقابت را از رقیبان بربایند، متوسل به انواع شیوهها میشوند. چرا ما معتقدیم سینمای قبل از انقلاب، سینمای مناسبی نبود؟ یکی از دلایل عمده اش این است که سینمای قبل از انقلاب با تمام امتیازاتی که از روی جذب و سرگرم کردن مردم داشت، به خاطر نگاه غیرعلمی به سینما، متوسل به همه نوع شیوهای برای جذب مخاطب میشد. همین مساله سینمای قبل از انقلاب را به سینمایی ضدارزش و حتی بیارزش تبدیل کرد. الان هم همین اتفاق میافتد. من فیلمی به نام «کما» ساختم که به جرات میتوانم بگویم ژنریک (فضای عمومی و کلی) آن در شش فیلم دیگر توسط کارگردانهای دیگر ساخته شد و حتی در آنها به شیوههایی برای جذب مخاطب متوسل شدند که به لحاظ اخلاقی و از زاویه دید خانواده موردپسند نیست. یعنی برخی فیلمسازان برای این که در بازار رقابت از هم پیشی بگیرند، به نگاهی متوسل میشوند که در فیلم قبلی جواب داده است، اما آنقدر همت به خرج نمیدهند که حداقل به شیوه درستی متوسل شوند.
به عنوان مثال من سال 83 فیلمی به نام «شارلاتان» ساختم که مردم آن را دوست داشتند و پرفروش شد، اما اینقدر مثل شارلاتان فیلمهای متعدد با همان ترکیب بازیگری و همان نگاه و باکیفیت پایین ساخته شد که تقریبا به اصل فیلم هم ضربه زد. این مشکلی است که دیگران در اثر دستمالی کردن بیش از حد پارامترها و الگوهای امتحان پس داده ایجاد میکنند. فیلمهای «گنج قارون» و «قیصر»، آثار خوب و محبوبی هستند، اما شما ببینید پس از موفقیت این دو فیلم، چقدر فیلم بد با همین نگاه و فرمول ساخته میشود که مصداق بارز ابتذال هستند. در سینمای این سالها هم این موضوع هست و مثلا به محض این که طیف وسیعی از همکاران میبینند فیلمی مثل «من سالوادور نیستم» در گیشه جواب میدهد، از دو سه ماه آینده قطعا به فکر ساخت آثاری مشابه میافتند. همین طور فیلم خوبی مثل «ابد و یک روز» که مطمئنا از سال بعد نمونههای دیگر آن توسط برخی فیلمسازان ساخته خواهد شد.
دلیل این تکرار و کپیبرداری بدون خلاقیت چیست؟ تهیهکنندهها ریسک نمیکنند یا خود فیلمسازان تنبل هستند؟
اگر قرار باشد محصولی فقط در بازار تجریش توزیع شود، این یک ویژگی دارد و اگر قرار باشد سوای بازار تجریش، در بازار بزرگ تهران هم توزیع شود، یک ویژگی دارد و تولیدکننده باید به لحاظ بستهبندی پارامتر دیگری را هم در آن لحاظ کند، اما اگر قرار باشد یک محصول در تمام فروشگاههای شهر عرضه شود، باز به ملاحظات و ویژگیهای دیگری نیاز دارد. همینطور توزیع اثر در همه کشور هم تعریف خودش را دارد و باز اگر قرار به پخش جهانی باشد، با اقتضائات دیگری روبهرو هستیم. یک فیلم هم همین طور است و بسته به جغرافیا و گستره مخاطب، نوع ساخت و عرضه آن متفاوت خواهد بود. فیلمهای ما به همان محصول بازار تجریش تبدیل شده است. یعنی فیلمهایی که در سینمای ایران تولید میشود – نه فیلمهایی که برای جشنوارهها و مجامع سینمایی جدی جهانی ساخته میشود- غیر از تهران، اصفهان، مشهد، تبریز و یکی دو شهر بزرگ دیگر، خیلی مجالی برای دیده شدن در شهرها و شهرستانهای دیگر ندارند. چون یا سالن سینمای کافی وجود ندارد یا اگر هم هست، بیکیفیت و بلاتکلیف است. بدتر این که فیلمهای ما در خارج از مرزها و حتی در کشورهای همجوار هم اکران نمیشود. وقتی هر فیلمسازی ببیند فیلمی که در سینمای عام میسازد، نه فقط در تهران، بلکه همه شهرستانها و حتی کشورهای همجوار و خارج از مرزهای ایران به شکل درست نمایش داده میشود، قطعا تلاش بیشتری میکند تا طیف وسیعی از مخاطبان با فرهنگهای مختلف را جذب کند. این موضوع خود به خود، فیلمساز، تهیهکننده و نویسنده را وادار میکند با جریانات سلیقه عوام در سراسر ایران و جهان همراه شود و بیشترین تلاش را برای جذب مخاطبانی وسیع انجام دهد. این باعث میشود سازندگان فیلم خودشان را برای ورود به سوژههای مختلف تقویت کنند، نگاهشان را ارتقا دهند و دیگر به سادهترین شکل ممکن سراغ الگوهای امتحان پس داده و تکراری نروند.
وقتی سینمای ایران، سینمای ایزولهای است که فقط خریدار آن خودمان هستیم، بنابراین به دایرهای محدود و فاقد تنوع تبدیل میشود. حالا در این سینمای محدود هرکس تلاش میکند توی سر آن دیگری بزند و خودش را بالا بکشد. در حالی که اگر طیف وسیعی از مخاطبان هنگام مواجهه با فیلم وجود داشته باشد، قاعدتا هر کسی سراغ سوژهای بکر میرود و هیچکس سعی نمیکند برای بهتر دیده شدن، دیگری را تخریب کند یا متوسل به گرتهبرداری درجه چندم از فیلم همکارانش شود.
یکی از راههای تفکیک سینمای سالم سرگرمی یا سینمای غیرسالم همین گونه، ساخت جذاب تر فیلمهای دسته اول است. اما متاسفانه بسیاری از این آثار فیلمنامهها و اجراهای ضعیفی دارد و سطحی و سردستی ساخته میشود و به مخالفان و منتقدان، اجازه نقدهایی جدی میدهد. نمیشود همین فیلمها را بهتر و باکیفیتتر ساخت؟
تهیهکننده به جیب خود نگاه میکند و برمبنای بودجهای که دارد، تصمیم به ساخت فیلم میگیرد. اگر قرار باشد هزینه فیلم از آنچه پیشبینی کرده، بیشتر شود اصلا آن فیلم تولید نمیشود. شاید زمانی این اتفاق میافتاد، اما الان در بخش خصوصی تقریبا این روند وجود ندارد که شما برای ارتقای فیلمنامه حاضر شوید به هر میزان هزینه کنید. یک هزینه محدود وجود دارد و تهیهکننده از آن بیشتر هزینه نمیکند. ضمن اینکه فیلمنامهای هم با یک اندازه کیفی مشخص دارید. اما آن چیزی که قطعیت دارد این است که همه - چه گروه فیلمسازی درجه یک و چه گروه فیلمسازی درجه پنج – با اعتقاد و ایمان میخواهند بهترینها را در بهترین شکل داشته باشند و فیلم خوبی بسازند، اما در واقعیت با یک ظرف زمانی، مکانی و هزینهای طرف هستند که نمیتوانند خارج از آن حرکت کنند. وگرنه شکی در آن نیست که اگر فیلمنامهای به جای 20 روز، در پنج ماه نوشته شود و پنج متخصص آن را ویراستاری کنند، قطعا به فیلم خوبی تبدیل میشود، اما همین صرف زمان پنج ماهه با پنج نویسنده، چیزی حدود دویست تا سیصد میلیون تومان هزینه دارد. در حالی که میتوان با دو برابر این مبلغ، تقریبا بهراحتی یک فیلم ساخت! همه تهیهکنندهها اذعان دارند که فیلمهای ما قربانی هزینهها و بودجهها میشود، منتهی استطاعت تامین بودجه کافی در این زمینه وجود ندارد. اینجا ما وارد بحثی میشویم که با چه میزان پول، به فیلمسازی ورود کنیم یا نکنیم. گاهی وقتی کارگردان از بودجه فیلم آگاه میشود، با همه علاقهای که به فیلمنامه و فیلم دارد، زیربار ساخت آن نمیرود. برای این که فیلم اولین لطمه را در بحث فیلمنامه خواهد خورد، چون باید بازنویسی شود اما پول آن وجود ندارد. لطمههای بعدی را هم در حوزه اجرا و ترکیب بازیگران و موسیقی و تدوین و ... خواهد خورد. الان هم وضع طوری است که هر تهیهکنندهای تمایل دارد با نیروهای جوان و حتی بیتجربه کار کند، چون هم ارزان هستند و هم بشدت تابع و حرف شنو. یعنی اگر فردا روزی و وسط فیلمبرداری پول تهیهکننده یا تامین کننده نقدینگی فیلم، تمام شود و تصمیم بگیرد فیلم را سریع و ظرف چند روز به پایان برساند، باید این اتفاق بیفتد. به جز کارگردانهایی که حاضر به کار در این شرایط نیستند، فیلمسازانی هم هستند که با علم به این شرایط حاضر به ساخت فیلم میشوند.
شما جز کدام گروهید؟
من جزو کارگردانهای بینابینم، یعنی از اول انرژی زیادی برای خودم صرف میکنم که ته نیت تهیهکننده را بفهمم. ممکن است خیلی وقتها نگاه تهیهکننده این باشد که فیلم به صرفه و اقتصادی تولید شود، اما رویش نشود که از ابتدا بگوید. این جور تهیهکنندهها در جلسات ابتدایی این مساله را مطرح نمیکنند و در جلسات بعدی به طور تدریجی درباره این نیت حرف میزنند. شاید میتوان گفت سختترین بخش فیلمسازی من این است که در همان یکی دو جلسه اول، بتوانم حدس بزنم دوست عزیزِ تهیهکننده، چه نیتی دارد. متاسفانه خیلی وقتها برخی تهیه کنندهها با ژست باکلاس فرهنگی وارد میشوند، اما شما همان یکی دو جلسه اول میفهمید که این یک پزِ بیرونی است و وقتی به فیلم ورود کنید، خواهد گفت که زودتر فیلم را تمام کنید و کمتر هزینه کنید.
من به شخصه با هیچ کدام از این دو نگاه تهیهکنندهها مشکل ندارم، چون کارم فیلمسازی است. منتهی اشکال اینجاست که من به عنوان کارگردان با شما به عنوان تهیه کننده وارد مذاکره شوم. خواستههای شما را بشنوم و بپذیرم، اما وقتی وارد پروسه تولید میشویم جاده خاکی بزنم و یواشکی فیلم خودم را بسازم یا نگاه سلیقهای خودم را که متفاوت و مغایر با خواست اولیه تهیهکننده است، اعمال کنم، این یعنی بیمعرفتی و نامردی. اعتقادم این است فیلمساز یا در همان جلسات اول استراتژی تهیهکننده را شناسایی میکند و تصمیم میگیرد با او کار نکند و یا اگر پس از نشستها و گفتوگوها، آن تهیهکننده را با هر متر و معیاری پذیرفت، دیگر بیمعرفتی و نامردی و یک جنس دیگر فیلم ساختن برای آن تهیهکننده، یعنی خیانت در امانت. مثل این میماند که شما به من پول میدهید که بروم فلان جنس را بخرم، اما از اعتماد شما سوءاستفاده کنم و جنس دیگری بخرم. من از جمله کارگردانهایی هستم که اگر در جلسات اول دست یاعلی به تهیهکننده بدهم، قطعا خودم را ملزم میکنم به عنوان پیمانکار با پارامترهای او در جایگاه صاحب مالی کار، هماهنگ شوم. حالا این که این فیلم چقدر باب طبع و سلیقه شخصی من است یا نیست، بحث دیگری خواهد بود. اینها مربوط به کسی است که فیلمسازی، شغل اوست اما کسی که رستوران یا نمایشگاه خودرو دارد یا برجساز است و یا پول کلانی ارث به او رسیده و هوس فیلمسازی به سرش میزند و تراوشات ذهنیاش را هر دو سه سال یک بار به فیلم تبدیل میکند، طبیعی است چنین مسیری را طی نمیکند.
چنین کارگردانهایی هم داریم؟
بله، فیلمسازانی را میشناسم که تجارت میکنند و در کنار آن گاهی، فیلمی هم میسازند.
«آس و پاس»، یک ایده خوب شاه پریانی دارد، اما نمیشد باوجود همین اقتضائات و بضاعت سینمای ایران، به شکل بهتر و جذابتری آن را بسازید؟
اگر ما هم به لحاظ فناوری، تجهیزات، استراتژی و مدیریت بحران میتوانستیم مثل آمریکا و کشورهای اروپایی، آلودگی هوای شهرهایمان را جبران کنیم، قطعا آلودگی هوا نداشتیم! (میخندد) قطعا اگر آس و پاس و هر فیلم دیگری، نگرانی بودجه، شرایط تولید و اکران و خط قرمزها را نداشته باشد، تبدیل به فیلم بهتری میشود. مگر میشود ما اشراف به نواقص و کمبودهای فیلممان نداشته باشیم. یک زمانی میگوییم چون ما این کمبودها را داریم اصلا کار نمیکنیم که این به نظرم غلط است. زمانی هم میگوییم به اندازهای که داریم، ساخت فیلمی را هم تجربه کنیم. طبیعی است که پول فراوان و وقت زیاد در کار فیلمسازی، عموما نتیجه خوبی خواهد داشت. خود تهیهکننده هم اگر با مشکل نقدینگی مواجه نبود، قطعا دوست داشت یک «ماتریکس» بسازد، من هم عاشقانه استقبال میکردم. (میخندد) اما همین قدر که در حوزه بخش خصوصی، فقط برای کارهای تروکاژی فیلم «آس و پاس»، حدود چهار ماه وقت صرف میشود و بابت فیلمبرداری هر کدام از این پلانهای تروکاژی، یک روز زمان اختصاص مییابد، به نظرم ایول دارد.
فیلمبرداری چقدر طول کشید؟
تقریبا 25 روز.
فیلمنامهای را که اصغر نعیمی نوشته است؛ چقدر زمان برد؟
نمی دانم، باید از خودش بپرسید.
یعنی فیلمنامه آماده به دست شما رسیده بود؟
بله، فیلمنامه نوشته شده بود و چند بار هم ویرایش شد.
برخی براین اعتقادند که این نوع سینما، فرمها و الگوهایش را از بخشهای آبی فیلمفارسی و سینمای پیش از انقلاب میگیرد. از این موضوع ناراحت نمیشوید؟
نه، اتفاقا فیلمهای درخشانی هم در فضای فیلمفارسی ساخته شده است. چون من سینما را دوست دارم، به همه جنس فیلم آن هم علاقه دارم. هرکدام بسته به یک نوع نگاه ساختهشده که تامین کننده سلایق مختلف تماشاگر بوده است.
یک فیلم با همین نام «آس و پاس» هم در سینمای قبل از انقلاب ساخته شده، البته با قصهای دیگر. آن را دیدهاید؟
نه.
نکته جالب اینکه فیلم محصول موسسه پوریا فیلم است که اسمش خیلی شبیه همین پویافیلم است که تهیه کننده فیلم «آس و پاس»ِ شماست.
(میخندد) چه جالب، نمیدانستم.
یک بار مهران غفوریان، یکی از بازیگران فیلم «آس و پاس» به بهانه اکران «ناردون» مهمان برنامه هفت بود و گفت از بس در یکی از فیلمهایم بیخود و بیجهت و به اصرار کارگردان رقصیدم که شب از شدت عذاب وجدان، گریه کردم! احیانا که منظورش بازی در فیلم شما نبود؟ چون اینجا هم مقادیری حرکات موزون انجام میدهد.
راستش نمیدانم. اما به نظر من اگر بازیگری پلان و صحنهای را دوست ندارد و در فیلمنامه هم قید نشده باشد و آن را بازی کند، یک نوع خودفروشی فرهنگی است و کاملا اشکال دارد. یعنی اگر آقای مهران غفوریان یا هر دوست دیگری، صحنهای را بازی کند که دوست نداشته باشد، در فیلمنامه هم نبوده باشد و سر صحنه به او تحمیل شود که بازی کند و این کار را هم انجام دهد، یک بی آبرویی در حوزه بازیگری و فیلمسازی است. اما اگر در فیلمنامه قید شده باشد و با علم به حضور، پذیرفته باشد، قرارداد بسته و پول هم گرفته باشد و حالا جلوی دوربین بگوید رقصیدم و بعدش گریه کردم، کار درستی نیست. چطور موقع پول گرفتن خوشحالی و میخندی اما موقع اجرا کردن چیزی که عهد کردی اجرا کنی، گریه میکنی؟! معمولا این حرفها زده میشود و همه در شکل اجرای رسانهای، پز فرهنگی و روشنفکری میگیریم، اما وقتی خودمان وارد فیلمسازی میشویم عملا همین ایدهها را خودمان میدهیم. با شناختی که از برخی دوستان دارم، بعضی چیزهایی که آنها بعدها با اکراه از آن یاد میکنند، اتفاقا ایده خودشان بوده و عاشقانه هم سرصحنه، آن را اجرا کردهاند. منِ آرش معیریان به جرات اعلام میکنم فیلمسازی تجاری در حوزه سینمای بخش خصوصی هستم که تهیهکننده پولش را از جیب خودش میدهد. هیچ ابایی هم از گفتن این جمله ندارم. به همین سبب، هر فیلم خودم را هم بنا به دلیلی دوست دارم و عین یک پدر که حامی بچههایش است، از آنها حمایت میکنم. مشکل ما در سینمای ایران این است که شترسواری میکنیم، اما دولا دولا. یعنی خیلی از فیلمها را بازی میکنیم، اما بعد که پای جراید و مصاحبه پیش میآید، خودمان را که میکوبیم هیچ، فیلم را هم نابود میکنیم و به همه کردهها و عقبه خودمان هم توهین میکنیم. شما که عذاب وجدان میگیرید، چرا این کار را میکنید؟ شما که در فیلمهایی رقصیدی و قر و اطوار ریختی و صورتت را عاشقانه و با لذت چپ و چوله کردی، حالا چرا در مرحله نمایش و نقد، شانه خالی میکنی؟ به نظرم این مساله بیوفایی و نامردی نسبت به سینماست.
یکی دو چشمه سیاسی همگام با نگاه رسمی هم در فیلم وجود دارد که خیلی درنیامده و انگار جایش اینجا نبوده و به نظر میآید برای موجه کردن برخی صحنههاست؛ مثل بحث آلسقوط و یا آن پرچم آمریکا که توی جیب کت پرویز نمایان است.
چرا برای دیدن فیلم، اینقدر سخت میگیریم و تفاسیر فرامتنی از هر چیزی ارائه میدهیم؟ «آس و پاس» فیلمی با دنیایی فانتزی و کودکانه است که هیچ چیزی در آن بعید نیست.
اگر این نشانهها نبود، اشکالی داشت؟
(میخندد) نمیدانم، اما در فیلمهای فانتزی، هیچ منطقی به جز منطق فانتزی حکمفرما نیست. بنابراین شما در طراحی و تشریح این دنیا میتوانید سراغ همه دستمایههای جذاب روز، در قالب طعنه و هزل و هجو بروید. همین مسائلی که شما اشاره کردید، ممکن بود در قالب یک فیلم جدی، با خط قرمزهایی مواجه شود یا تماشاگر آن را نپذیرد، اما اینجا چون در لفافه و در قالب طنز گفته میشود، تماشاگر هم خوشش میآید و هم احساس میکند وقعی به جریان روز شده است.
برخی فیلمهای شاخص معیریان
کما
این فیلم با بازی محمدرضا گلزار و امین حیایی، سال 82 و زمان اکران توفانی به پا کرد و پس از آن فیلمهای زیادی با همین حال و هوا ساخته شد. جوانی از خانوادهای ثروتمند با پیرمردی تصادف میکند و ناچار میشود برای رضایت گرفتن با پسر پیرمرد رفاقت کند. شاید خیلیها ندانند فیلمنامه این فیلم را پیمان معادی نوشته است.
شارلاتان
امین حیایی در دومین فیلم سینمایی آرش معیریان هم حضور تعیینکنندهای دارد و با همراهی جواد رضویان، یکی از کمدینهای تلویزیونی که آن سالها در اوج شهرت و محبوبیت بود، ترکیب بامزهای میسازد. آنها در فضایی کمدی فانتزی نقش دو جوان رویاپرداز و خیالاتی را به عهده دارند.
چپ دست
سومین فیلم معیریان، به فاصله یک سال از موفقیت «شارلاتان» ساخته میشود، همانطور که خود این فیلم اخیر هم یک سال پس از محبوبیت «کما» کلید خورد و روی پرده سینما رفت. نقش اصلی مرد فیلم را این بار حمید گودرزی بازی میکند و نقش اصلی زن را هم لیلا اوتادی به عهده دارد. فیلم قصه دختری است که بر اثر اتفاقی حافظهاش را از دست میدهد و ماجراهایی را به وجود میآورد.
درباره ورود به 46 سالگی
مساله سن و سال نسبی است و به شرایط آدمها برمی گردد. وقتی آدم با عنایت ویژه خدا، زودتر از آن چیزی که باید به آرزوهایش میرسد، احساس میکند چقدر همه چیز خوب است و چه دنیای خوبی داریم و چه خدای نازنینی بالای سرمان هست. به همین دلیل فکر میکنم ورود به 46 سالگی پر از شور و نشاط و امیدواری است. آنچه میدانم این است که نباید سخت بگیریم و نسبت به شرایط حاد، شکننده باشیم؛ بلکه باید همواره امید و توکل به منبع بالای سرمان داشته باشیم که حلال مشکلات است.
یک فانتزی شاه پریانی
فیلم کمدی فانتزی «آس و پاس» که این روزها بر پرده سینماهای کشور است، یک قصه شاه پریانی را روایت میکند که سینمای ما در این سالها کمتر سراغ آن رفته؛ جوان آس و پاسی به نام حسن وقتی مطلع میشود که پدر مرحومش طلب قابلتوجهی از ملک سلمان دارد، به تکاپو میافتد. همینجاست که فیلم به دنیایی خیالی ورود میکند و دختری به نام پریزاد برای برآورده کردن آرزوهای حسن سرراهش سبز میشود.
فیلم محصول پویا فیلم و به تهیهکنندگی محمدحسین فرح بخش و عبدالله علیخانی است و محمدرضا هدایتی، محمدرضا شریفینیا، مهران غفوریان، بهاره رهنما، حسام نوابصفوی، لیلا بلوکات و سحر قریشی بازیگران آن هستند.
علی رستگار
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد