فاطمه آلعباس، گوینده باسابقه رادیوست که تاکنون جوایز زیادی از جشنوارههای رادیویی بهدست آورده است و اکنون که دهه چهارم زندگیاش را سپری میکند از این دوره بسیار راضی است، چون برخی از مسئولیتهای زندگی مثل بزرگ کردن بچهها را پشتسر گذاشته و الان با آرامش و پختگی بیشتری روزهای زندگی را سپری کرده و آرزوهایش را پیگیری میکند. با این گوینده باسابقه رادیو درباره زندگیاش همصحبت شدیم.
در مشهد متولد شدهاید، از خانوادهتان بگویید و از دوران کودکی که سپری کردهاید؟
فرزند آخر یک خانواده شش نفری هستم، به اصطلاح تهتغاریام که 10 آذر سال 1351 متولد شدم. مهمترین چیزی که از خانواده و بخصوص پدر و مادرم یاد گرفتم عشق بود. والدینم عاشق یکدیگر بودند، آنها قبل ازدواج یکدیگر را نمیشناختند و برای ازدواج به هم معرفی شده بودند اما تا روزهای پایانی عمرشان، عاشقانه کنار هم زندگی کردند، به همین دلیل دوران کودکی خیلی خوبی داشتم و این دوره را نقطه عطف زندگیام میدانم. کودکی را بیدغدغه و فارغ از هر جور گرفتاری سپری کردم و پدر و مادرم از محبت سیرابم کردند. پدرم کارمند بود و مادرم خانهدار. اما مادرم مدیریت بسیار خوبی داشت. اعتماد به نفسی که خانواده در دوران کودکی به من داد، شاکله زندگیام را بنا گذاشت و من به زنی تبدیل شدم که توانستم روی پای خودم بایستم و سختیها و درشتیهای زندگی را از سر بازکرده و از هر شکست زندگی به عنوان یک فرصت استفاده کنم. با زندگی و مشکلات آن نجنگیدم، با آنها کنار هم نیامدم، اما تلاش کردم از سختیهای زندگی به نفع خودم استفاده کنم.
این که از سختیها به نفع خودتان استفاده کردید، یعنی چه؟ چطور این کار را انجام دادید؟
من هم مثل همه آدمهای دیگر با چالشهای زیادی در زندگی روبهرو بودهام. این چالشها میتوانست مرا به آدمی منزوی تبدیل کند، اما نگذاشتم این اتفاق بیفتد و تلاش کردم که دستم را روی زانوی خودم بگذارم، یاعلی بگویم و بلند شوم و روی پای خودم بایستم. 20ساله بودم که مهمترین چالش و مشکل زندگیام رخ داد. از همان زمان تصمیم گرفتم نقاش زندگی خودم باشم و رویایی را که از کودکی به دنبال آن بودم شکل واقعی بدهم. از بچگی دوست داشتم گوینده رادیو باشم، همه سعیام را کردم تا رویاهایم را عملی کنم. خیلی جوان بودم را که با مشکلی بزرگ روبهرو شدم اما اجازه ندادم بشکنم، زندگی را جور دیگری شروع کردم. مدام به خودم میگفتم این اتفاق پایان زندگی نیست، باید از سر خط شروع کنم. نباید در دستاندازها گیر کنم. باید به شکل موفقیتآمیزی زندگی را ادامه بدهم.
در این مسیر حتما حمایتهای خانواده هم بوده که توانستید از پس مشکلات بربیایید؟
صددرصد حمایت خانواده لازم است. به نظرم پدر و مادرها باید این نکته را بپذیرند که بچهها حق دارند رویاهای خود را دنبال کنند و در این مسیر باید از آنها حمایت کرد. والدین من کاملا این نکته را پذیرفته بودند.
میگویند خانواده محکمترین پایگاه عاطفی هر فردی است و اگر این پایگاه قدرتمند باشد فرد میتواند قدمهای باثباتتری در زندگیاش بردارد، هرکدام از ما روزهای تلخ زندگی را بهنوعی تجربه میکنیم. من این روزها را با حمایت بینظیر پدر و مادرم سپری کردم. آنها کاملا موقعیت مرا درک میکردند و به جای اینکه مدام جلوی من سد بگذارند و مانع کار و فعالیتم شوند کمکم کردند تا روزهای تلخ گذشته را جبران کنم و زندگیام را جوری که دوست داشتم طراحی کنم. الان در 44 سالگی که به عقب نگاه میکنم از این که پدر و مادر قدرتمندی در کنارم بودند سپاسگزارم و همیشه میگویم کاش از این ظرفیت بیشتر استفاده میکردم. پدر و مادر در شکلدهی شخصیت فرزندان و موفقیت آنها بسیار سهم دارند و من همه موفقیتهای زندگیم را بعد از شکستی که خوردم، مدیون والدینم هستم.
خانمهایی که از حمایت خانواده بهرهمند نیستند، چطور میتوانند خود را توانمند کنند تا بتوانند روی پای خود بایستند و موفق شوند؟
معتقدم خدا به همه ما قدرتهای نهفته زیادی داده است. حتی کسانی که معلولیت جسمی دارند، حتما خدا به آنها تواناییهای دیگری داده که میتوانند از آنها برای موفقیت استفاده کنند. به نظرم هیچکدام از ما نباید منتظر باشیم تا کسی از بیرون بیاید و دستمان را بگیرد. همه ما نیروهای درونی داریم که کمکمان میکند، باید آن نیروها را پیدا کرده و به آنها تکیه کنیم. پدر و مادرم سالهاست فوت کردهاند اما زمانی هم که زنده بودند اصلا دوست نداشتم بار زندگیام را روی دوش آنها بگذارم. سختیهای زندگی آنقدر توانمندم کرد که توانستم برای خودم زندگی جدیدی طراحی کرده و آن را بسازم.
چگونه مستقل شدید؟ چه راههایی را تجربه کردید؟
اول از همه به این فکر کردم که باید کار کنم و پول دربیاورم و از نظر مالی مستقل شوم و باری روی دوش خانوادهام نباشم. خلاف نسل امروز که فکر میکند تا بزرگسالی باید پدر و مادر حامی آنها باشد. همیشه به پسرهایم میگویم که من در زندگی هر زمان زمین خوردم معطل نماندم تا یکی بیاید و مرا از زمین بلند کند. باور دارم هر چقدر از نیروهای زمینی و آدمها بیشتر دستت خالی باشد، خدا بیشتر مراقبت است. اگر باور داشته باشی خدا حامی آدمهای تنهاست، موفقیت از راه خواهد رسید. معتقدم در همه مشکلاتی که برایمان به وجود میآید، بیشترین تقصیر به عهده خودمان است و نباید توپ را به زمین دیگران بیندازیم. در زندگیام هیچوقت دنبال مقصر نگشتهام و مسئولیت همه کارهای زندگیام را به عهده گرفتهام و دنبال راههای تازه رفتم به همین دلیل به زندگی نباختم.
طاهره آشیانی - جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
خدا حفظشون كنه .