عکس کوچک و تاخورده پدر را که روی قلبش فشار میدهد چهره همیشه مهربان او پیش چشمش مجسم میشود و صدای آرام و دوست داشتنیاش در یادش زنده میشود. سالهاست او را ندیده و در حسرت روبرو شدن با او به سر میبرد، ولی چارهای جز تحمل ندارد. بچه که بود میگفتند کاری برای پدر پیش آمده که نمیتواند پیش آنها برگردد، میگفتند چون او پسر بدی بوده، دل بابا شکسته و از خانهشان رفته است و هزار جمله دیگر مثل آن که دیگران میگفتند و او هیچ وقت قانع نمیشد، اما حالا که بزرگ شده میداند نه او پسر بدی بوده و نه بابا مرد نامهربانی که او و مادرش را تنها بگذارد.
کد خبر: ۶۶۶۶۹۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۰۲