آنروزهایی که فهمیدم قرار است مادر شوم، هیچ نمیدانستم که چه بر من خواهد گذشت. توی خیالم همان نوزاد ظریف و نحیف دست و پا بلوری پوسترها را تصور میکردم و از فکر بوییدنش لذت میبردم. گاهی هم گیج میشدم که چطور من بزرگش خواهم کرد یا دوستش خواهم داشت، برایش بیخوابی خواهم کشید و از خودم خواهم گذشت، من که نمیشناختمش، ندیده بودمش.
کد خبر: ۵۵۷۳۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۲/۰۹