کد خبر: ۱۵۰۷۸۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۰۱
روایتی از حضور سرزده محمدباقر قالیباف میان مردمی که نیمهشب در صف واکسن ایستاده بودند
پیرمرد بین دو نماز بلند شد، عبایش را جمع کرد توی دست چپش و میکروفن را با دست راست گرفت و صدایش توی بلندگوی مسجد پیچید که یکی بلند شود و بین صفها کیسه بچرخاند و نمازگزاران برای ساخت مسجد «هرچقدر میتوانند» کمک کنند.
هرچقدر میتوانند پدرم با هرچقدر میتوانند آقای جنتی، همسایه روبهروییمان فرق داشت، هرچقدر میتوانند او از ما حجیمتر بود ولی مهم نبود؛ مهم این بود که هر دو تمام پول توی جیبشان را داخل کیسه ریختند، با این تفاوت که پدرم ساعت دستش را هم انداخت، مادرم که وقتی خانه آمد طلایی توی دستش نمانده بود.
کد خبر: ۱۳۲۳۸۶۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۴/۰۹