وی برای تکمیل معلومات دانشگاهی ابتدا به آمریکا و بعد به انگلستان عزیمت کرد و موفق به اخذ مدرک دکترای علوم سیاسی دانشگاه ابردین انگلستان، در سال 1980میلادی شد.
دکتر قوام هم اکنون عضو هیات علمی و استاد گروه علوم سیاسی دانشکده علوم اقتصاد و سیاسی دانشگاه شهید بهشتی است.
زمینه های آموزشی و تحقیقاتی وی در حوزه های «توسعه سیاسی، تجزیه و تحلیل سیاست خارجی، نقد و ارزیابی نظریههای روابط بینالملل، سیاستهای مقایسهای، جهانی شدن، روابط بینالمللی فرهنگی، رسانههای جمعی و روابط بینالملل، سیاست خارجی قدرتهای بزرگ، مسائل شرق اروپا، آسیای مرکزی و روسیه» است.
کتاب «اصول سیاست خارجی و سیاست بینالملل» این استاد روابط بین الملل به عنوان کتاب برگزیده سال 1371 انتخاب شد. «توسعه سیاسی و تحول اداری»، «سیاستهای مقایسهای»، «نقد نظریههای نوسازی و توسعه سیاسی» و «اهمیت و مسائل حوزه اقیانوس آرام» از دیگر آثار و تالیفات این استاد برجسته دانشگاه است که سالهاست بهعنوان مرجع اصلی دروس و آزمونهای دانشجویان رشته علوم سیاسی مورد استفاده قرار میگیرد.
در شرایطی که با روی کار آمدن دونالد ترامپ، رئیسجمهور جدید آمریکا، نظم بینالملل دستخوش تغییر و تحولاتی شده، معادلات جدید جهانی را با این استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل به بحث گذاشتهایم.
دکتر قوام در گفتوگو با جام سیاست به بررسی و ارزیابی قطببندیهای جدید بین المللی و منطقه ای بعد از روی کار آمدن دونالد ترامپ، وضعیت پناهجویان و رشد و رواج راستگرایی افراطی در اروپا و واکنش غرب در برابر دو پدیده تروریسم و رادیکالیسم پرداخت.
آقای دکتر برای شروع بحث، اجازه بدهید اشارهای به بحران رادیکالیسم غربی بکنیم. فکر میکنید چرا پس از برگزیت، موج راستگرایی افراطی در اروپا ایجاد شد؟
بهطور کلی انگیزههایی که باعث شد اتحادیه اروپا پا بگیرد به دلیل این بود که مردم و دولتها احساس کردند در این فرآیند ادغام و همگرایی میتوانند از امنیت بیشتر و اقتصاد پررونق تر و امکانات فراتری برخوردار باشند. در ابتدا البته مقاومتهای زیادی در این زمینه وجود داشت به این معنا که این روند با روحیه ناسیونالیستی با مردم تک تک کشورها منافات داشت و در حقیقت این کشورها در یک فرآیند شیفت باید مقدار زیادی از علقههای ناسیونالیسم خود میگذشتند و هویت خود را به عنوان هویت اروپایی تعریف میکردند، بنابراین تحت این شرایط مقاومت زیادی را در این فرآیند همگرایی در چارچوپ اتحادیه اروپا شاهد بودیم. برای مثال بعد از قرارداد ماستریخت در دهه 90 و بعد از آن پیگیری سیاست پول واحد در سراسر اروپا دیدیم که مقاومت زیادی از سوی مردم صورت گرفت. چون برخی تصور میکردند که در مبادلات تجاری، بازرگانی و مالی با پول ملی خود انس و الفت بیشتری دارند و برایشان دشوار بود که از پول ناشناختهای مثل یورو استفاده کنند. این عده از مردم استفاده از پول ملی را به منزله بخشی از شناسههای هویتی خود میدانستند، حتی موقع حفر کانال مانش و اتصال انگلیس و فرانسه مقاومتهای زیادی از سوی گروههای راستافراطی در بریتانیا صورت گرفت. آنها اعلام کردند که تمایلی به این ارتباط ندارند و مخالف درهم آمیختگی فرهنگی و سیاسی بریتانیا و سایر کشورهای اروپایی هستند. بعد از اینکه بحران اقتصادی گریبانگیر اتحادیه اروپا شد و مردم بیکار شدند و برخی از کشورها مثل یونان تا آستانه ورشکستگی پیش رفتند، همچنین افزایش تشدید بحران خاورمیانه، سرازیر شدن پناهجویان به اروپا و شروع بحران تروریسم در کشورهای اروپایی باعث شد موج افراطیگری و گرایشهای راست تقویت شود. از یاد نبرید که در تاریخ معاصر غرب و اروپا هر زمانی که مشکلات اقتصادی پیش بیاید و بیکاری رواج و استاندارد زندگی تنزل پیدا کند، پناهجویان به عنوان مقصران اصلی این اتفاق شناخته میشوند. بر همین مبنا برخی تصور می کنند افرادی که از دیگر مناطق بحرانخیز به اروپا آمدند و حاضرند با مزد کمتری کار کنند زمینه را برای رواج بیکاری در بین شهروندان اروپایی فراهم می کنند. بطور کلی هر زمانی که بیکاری افزایش پیدا کند همواره زمینه رشد و تقویت راستگرایی افراطی در اروپا فراهم میشود. آنها مدعی هستند که خروج پناهجویان باعث رونق اقتصادی اروپا خواهد شد. بنابراین راست افراطی بهطور کلی معلول خرابی اقتصاد و افزایش جمعیت پناهجویان و رواج بیکاری و مساله تروریسم است.
یکی از مهمترین اتفاقات سال 95، جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا بود. آیا برگزیت هم در اوجگیری قدرت راستگرایان افراطی در اروپا تاثیر داشته است؟
در حقیقت همان جریانها و گرایشهای راست بودند که زمینه برگزیت را فراهم کردند. براساس تصور یک بریتانیایی معترض، برداشته شدن مرزها زمینه را برای ورود بدون ویزای افراد از مناطق مختلف اروپایی به خاک بریتانیا ایجاد کرد. بر همین مبنا مهاجران جدید در خاک بریتانیا کار پیدا کردند و از امتیازاتی برخوردار شدند. این مساله کم کم باعث شد افرادی که بیکار شده بودند نسبت به روند جاری ناراضی شوند. البته این نکته را خاطرنشان کنم که مقصرنشان دادن مهاجران از سوی کسانی که بیکار شده بودند شاید چندان وجهی نداشت، بلکه دولتهای پیشین بریتانیا اعم از کارگر یا محافظهکار در سرمایهگذاری لازم برای تربیت نیروی انسانی ماهر کوتاهی کردند. در نتیجه شرکتها و نهادهای مختلف که نیازمند افراد متخصص بودند ترجیح دادند که نیروهای لازم را از بین مهاجران انتخاب کنند، بنابراین در حقیقت عامل اصلی دولت های وقت بریتانیا بودند که حمایت لازم را از دانشگاهها و مراکز تربیت نیروهای متخصص نکردند. منتهی انعکاس آن کمکاریها در مساله مهاجران بروز و ظهور پیدا کرد. بریتانیاییهای معترض بهجای اینکه بیشتر منتقد عملکرد دولتهایشان در زمینه کمکاریها در حوزه تربیت نیروی انسانی باشند، از این ناراضی بودند که دولتهای مستقر چرا جلوی ورود افراد خارجی را نمیگیرند. معتقدم علت اصلی برگزیت نارضایتی مردم بریتانیا از شاغل بودن مهاجران و بیکاری شهروندان بریتانیا بود. وجود چنین زمینهای در بریتانیا از عوامل تشدید راستگرایی افراطی در سایر مناطق اروپایی شد تا حدی که ترامپ در حال حاضر خود را متحد بریتانیا میداند و مشوق سایر کشورهای اروپایی برای خروج از اتحادیه اروپاست.
در بین کشورهای اروپایی کدام کشورها زمینه بیشتری برای تشدید فعالیتهای راستگرایان افراطی دارند؟
فرانسه، هلند، اتریش، ایتالیا و در مقیاس پایینتر آلمان از جمله کشورهایی هستند که به طور کلی زمینه تشدید فعالیت راستگرایان را دارا هستند. البته این زمینهها همیشه در این کشورها بوده، منتهی حرف راستهای افراطی این است که اگر ما جلوی ورود خارجیها را میگرفتیم با نابسامانی اجتماعی در جامعه خود مواجه نبودیم. از سوی دیگر در کنار افزایش موج پناهجویان، شاهد شدت گرفتن فعالیتهای تروریستی هستیم. اروپاییان تصور می کنند که عامل این نابسامانیها پناهجویان و اسلامگرایان افراطی هستند و بنابراین احزاب راستافراطی برنامه انتخاباتی خود را بر این اساس قرار میدهند. مثلا خانم مارین لوپن از راستگرایان فرانسه معتقد است در صورت به قدرت رسیدن به این وضعیت خاتمه خواهد داد. چنین ادعاها و شعارهایی البته برای برخی از ناراضیان وضعیت اقتصادی ممکن است خوشایند به نظر برسد. راستگرایان با همین حرفها توانستند موقعیت خوبی را در انتخابات آتی فرانسه بهدست آورند.
اروپا در شرایط فعلی با دو پدیده رادیکالیسم و تروریسم مواجه است. تصور میکنید دولتهای اروپایی برای مواجه موثرتر با این دو جریان چه راهکارهایی را در پیش میگیرند؟
شیوههای متفاوتی وجود دارد. مثلا خانم مرکل یکی از رهبرانی بود که از قبول پناهجویان استقبال کرد و حتی 500 میلیون دلار برای 2017 جهت آموزش زبان آلمانی به آنان اختصاص داد تا مهاجران به عنوان جماعتی ایزوله تلقی نشوند و بعدها امکان بهکارگیری بهتر از نیروی کار این پناهجویان فراهم شود، در شرایط فعلی تلاش میکند پناهجویانی که پناهندگی آنان پذیرفته نمیشود سریعا از خاک آلمان بیرون بروند. از طرف دیگر بخشی از فعالیتهای تروریستی در اروپا از سوی کسانی است که پناهندگی آنان پذیرفته نشده است. بنابراین برای جلوگیری از این مساله به صورت روزانه گروه گروه از کسانی که پناهندگی آنان رد شده است به کشورهایشان بازگردانده میشوند. این راهکار تا حدودی باعث کاهش آسیبهای حضور پناهندگانی از این دست میشود و در کنار آن موج قبول پناهجویان نیز کاهش پیدا کرده است. از سویی دیگر به موازات چنین روندی، تدابیر امنیتی در اروپا نیز برای مقابله با چنین پدیدههایی تشدید شده است. از نظر رادیکالیسم هم باید گفت این مساله تابع وضعیت اقتصادی اروپاست. اگر وضعیت اقتصادی اروپا در آینده بهبود پیدا کند و کشورهای اروپایی از نظر اقتصادی از رشد قابل قبولی برخوردار شوند، میتوان پیشبینی کرد که این روند میتواند کنترل شود. بهنظر من بروز چنین مواردی با وضعیت اقتصادی گره خورده است. از اینرو مخالفتی که برخی از کشورهای اروپایی نسبت به قانون اساسی اروپا دارند بهدلیل افزایش نرخ بیکاری است.
با توجه به ظهور ترامپ در آمریکا شما وضعیت قطببندی سیاسی، نظامی و اقتصادی دنیا را چگونه میبینید؟ آیا فرآیند چندقطبی شدن نظام بینالملل همچنان تداوم خواهد داشت؟
مسائلی که ترامپ مطرح میکند مثل تقویت ناسیونالیسم و سیاست اقتصاد حمایتی و... طبیعتا بازتابهایی دارد و در بدو امر اینطور تصور میشود که موج ترامپیسم میتواند به تجزیه اتحادیه اروپا کمک کند؛ به این معنا که کشورهایی در اروپا بعنوان موافقان و مخالفان او درآیند، اما در عمل اتحادیه اروپا در واقع یکسری اتحادها و ائتلافهایی با آمریکا دارد، بویژه در چارچوپ ناتو. یکی از مسائلی که ترامپ مطرح میکند این است که کشورها باید سهم خود را برای عضویت در پیمان ناتو بپردازند و آمریکا یا چند کشور قوی دیگر نمیتوانند به تنهایی این بار مسئولیت مالی را به عهده بگیرند. یک سازمان امنیتی و نظامی مثل ناتو میتواند عاملی برای ارتباط آمریکا و اروپا باشد. البته دراین میان روابط میان آمریکا و بریتانیا چیز تازهای نیست . بعد از جنگ جهانی دوم بریتانیا به عنوان مهمترین متحد آمریکا در اروپا مطرح بود. در بسیاری از سیاستهایی که از سوی آمریکا اتخاذ میشود بریتانیا به عنوان حامی اصلی مطرح است. همکاری با آمریکا در حمله به افغانستان بعد از 11سپتامبر و حمله به عراق و... از جمله نمونههای همکاری میان بریتانیا و آمریکا است. منتهی در ابتدای امر اینگونه بهنظر میرسد که حال که بریتانیا در حال خروج از اتحادیه اروپاست و آمریکا هم چندان تمایلی به اتحادیه ندارد این مساله ممکن است به تقویت بیشتر اتحاد میان آمریکا و بریتانیا منجر شود، اما همه این موارد بستگی دارد به اینکه تا چه اندازه برنامههای اقتصادی و سیاسی ترامپ موفقیتآمیز باشد تا درسی برای اتحادیه اروپا یا بریتانیا باشد و بعد تا چه اندازه آمریکا بتواند جایگاه خود را در سیاست جهانی و منطقهای در آینده مشخص کند. این که خانم «می» نخستوزیر بریتانیا در همان روزهای نخستین ریاست جمهوری ترامپ به آمریکا میرود از نظر من صرفا اقدامی سیاسی است تا بریتانیا نشان دهد خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا با جایگزینی کشوری مثل آمریکا جبران خواهد شد. اینکه در عمل تا چه اندازه این دو کشور بتوانند به هم کمک کنند، البته جای بحث دارد. چون مسیر بریتانیا در عرصههای مختلف همچنان نامشخص و آینده این کشور بعد از خروج رسمی از اتحادیه اروپا مبهم است. از سوی دیگر باید منتظر بود و دید که ترامپ تا چه اندازه میتواند اهدافش را پیش ببرد. نقش نیروهای سیاسی در این کشور و تاثیرگذاری آنان بسیار مهم است. در شرایط کنونی ترامپ سعی میکند کاخ سفید را به عنوان مرکز سیاست خارجی خود دربیاورد و درصد است تا حدود زیادی ابتکار عمل را از وزارت خارجه آمریکا بگیرد. حال باید دید که آیا وزارت خارجه آمریکا تن به این مساله میدهد. واکنش وزارت خارجه آمریکا در این زمینه اهمیت دارد. بنابراین هنوز از نظر فرآیند تصمیمگیری و سیاستگذاری وضعیت کاخسفید مشخص نیست. شاهد بودیم که ترامپ مشاور امنیت ملی خود را اخراج کرد و امکان دارد که چنین مسائلی از این پس نیز رخ دهد. حتی امکان دارد که سیاستهای غلطی که از سوی ترامپ ارائه میشود متوجه مسائل امنیت ملی آمریکا شود و چنین روندی ممکن است با انتقاد جمهوریخواهان نیز روبهرو شود. اینکه اهداف و برنامههای ترامپ تا چه اندازه جامه عمل میپوشد، مهم است. زمانی ترامپ مطرح میکرد که ژاپن و کره باید هزینههای پایگاه نظامی آمریکا در این کشورها را تامین کنند اما در روزهای اخیر دیدیم که ترامپ ضمن استقبال ویژه از نخستوزیر ژاپن، حمایت شدید خود را از امنیت این کشور اعلام میکند. چنین مسائلی نشان میدهد که ورود ترامپ به سیاستهای عملی، او را متوجه میکند که شعارهای انتخاباتی قبلی او با آنچه که در عمل اتفاق میافتد فاصله زیاد دارد و بنابراین سعی میکند این سیاستها و برنامهها را تعدیل کند. نمونه دیگر اینکه در مصاحبهای که ترامپ اخیرا بعد از سفر نتانیاهو به واشنگتن داشت در خصوص موضوع فلسطین اعلام کرد که این مساله با استقرار یک دولت یا دو دولت ممکن است قابل حل باشد، اما بعدا نماینده ترامپ در سازمان ملل تصریح میکند ما همچنان به وجود دو دولت در این منطقه معتقدیم. از سویی دیگر وضعیت روابط آمریکا با روسیه همچنان غیرشفاف است. سخنان وزیر خارجه ترامپ موقع گرفتن رای اعتماد از کنگره این بود که آمریکا به هیچوجه سیاست روسیه در قبال اوکراین را نمیپذیرد و روسیه حق ضمیمه کردن اوکراین را نداشته است. چنین سخنانی نشان میدهد که برخلاف تصور اولیه از مغازله میان ترامپ و پوتین، آمریکا ظاهرا در حال ارزیابی وضعیت و اوضاع سیاسی است تا تدابیر لازم را برای اتخاذ سیاستی مناسب با روسیه در پیش بگیرد. البته اگر آمریکا در پی به کرسی نشاندن سیاستهای خود در عرصه جهانی با ادعای قدرت اول دنیا باشد طبیعی است که چنین رویکردی با سیاست های کشورهایی مثل روسیه و چین همخوانی نخواهد داشت و ما باید شاهد ایجاد تعارض میان آمریکا و دیگر کشورهای مدعی در عرصه بینالمللی باشیم. در کنار این مساله پیشبرد مسائل و اهداف آقای ترامپ در روند سیاستهای داخلی و خارجی آمریکا بسادگی ممکن نیست چون به هر حال کنگره و دیگر نهادها و ساختارهای قدرت در این کشور در برابر برخی از سیاستهای او ساکت نخواهند نشست و در برابر آن چیزی که از نظر آنان مخالف منافع ملی آمریکاست، واکنش نشان خواهند داد.
اینگونه بهنظر میرسد که ترامپ در پی آن است که آمریکا را به عنوان اولین قدرت جهان مطرح کند. با توجه به قدرتگیری و قطببندیهایی که در بسیاری از کشورها و اتحادیهها به لحاظ سیاسی، نظامی و اقتصادی در حال شکلگیری است، تصور میکنید که او توان اجرایی و عملی کردن اهداف مورد نظر خود را داشته باشد؟
ادعای تکقطبی بودن و مطرحشدن به عنوان تنها ابرقدرت جهانی از سوی ترامپ طبیعتا با اهداف و برنامههای روسیه، چین، هند، ایران یا اعضای پیمان شانگهای و دیگر اتحادیهها در تعارض خواهد بود. ایدهآل این کشورها و اتحادیهها تبدیل جهان به دنیایی چندقطبی در عرصه بینالمللی است. اگر دنیا از نظامی تک قطبی به سمت ساختاری چندقطبی حرکت کند امکان نقشآفرینی کشورها بیشتر خواهد شد. نکته دیگر اینکه بعد از شکلگیری نظام نوین جهانی که بعد از جنگ جهانی دوم با ساختاری دو قطبی گرایانه، تنها بخش کوچکی از هزینههای اقتصادی، نظامی، امنیتی و... این ساختار از سوی آمریکا پرداخت شد و بخش عمده آن از سوی کشورهای اروپایی که درگیر جنگ جهانی دوم بودند هزینه شد. طبعا تثبیت یک نظام تک قطبی و ادامه حیات آن نیازمند پرداخت هزینههای آن از سوی آمریکاست. به عبارت دیگر منابع اقتصادی و سیاسی و نظامی آمریکا باید صرف هزینه تاسیس این نظام تکقطبی شود و باید پرسید که آیا این کشور امکان چنین هزینهکردهایی را دارد؟ براساس حرفهای ترامپ بخشی از سازوبرگهای نظامی آمریکا فرسوده و متروکه شده و بنابراین آمریکا باید سرمایهگذاری زیربنایی کند و سلاحهای جدیدی را وارد عرصه کند تا به عنوان ابرقدرت جهانی مطرح شود. باید دید آیا با توجه به شرایط ویژه اقتصادی آمریکا چنین امکانی در اختیار ترامپ برای بهروزرسانی وضعیت تسلیحاتی آمریکا قرار دارد یا خیر؟ از طرف دیگر این مساله با اشتغال مردم این کشور هم در تضاد است چون تقویت بنیه نظامی لاجرم با هزینههای بالا و کمکردن از هزینههای رفاهی مردم امکانپذیر خواهد بود. کسانی که به ترامپ رای دادند هدفشان بهبود وضعیت اقتصادی بود و اگر این روند تحقق پیدا نکند طبعا ترامپ در ادامه سیاستهای خود با مشکل مواجه خواهد شد و اعتماد رایدهندگان نسبت به او کاسته خواهد شد.
حرفهای ترامپ به نوعی بوی جنگ می دهد. از نظر شما آینده جهان با این اظهارات به چه سمت و سویی خواهد رفت؟
از برخی سخنان و برنامههای ترامپ اینگونه برمیآید که گویی او قصد بیاعتنایی به بسیاری از معاهدات و تعهدات بینالمللی دارد. همچنین او با رسانهها برخورد مناسبی نشان نداده و بین آنان تفاوت قائل میشود. در عرصه سیاست بین الملل، سخنان او در مورد ژاپن، کره، عربستان، اتحادیه اروپا، ناتو و... هم با واکنشهایی مواجه شده است. البته او درباره برجام اول مدعی شد که این معاهده را پاره خواهد کرد اما بالاخره باید بپذیرد که این قرارداد یک پیماننامه بینالمللی است. گرچه او موفق به پارهکردن برجام نخواهد شد، اما سیاستهای خصمانهای را علیه ایران پی ریزی میکند و البته باید چنین رویکردی از سوی جمهوری اسلامی ایران جدی گرفته شود. ایران باید در این زمینه هوشیار باشد و از دادن گزک و بهانه بپرهیزد و سیاستمدارانه با روندی که ترامپ در پیش گرفته است برخورد کند. ترامپ در چنین وضعیتی دوست دارد که توجیهی برای ادامه و تشدید سیاست های خود علیه ایران داشته باشد و با چنین روندی مترصد بهانههایی است تا سیاست های سختگیرانه خود علیه ایران را تشدید کند و تحریمهای بیشتری را در حوزههایی مثل فعالیت های موشکی و حقوق بشر علیه ایران اعمال کند. این بهانهگیریها نشان میدهد که ترامپ از اینکه میان دو کشور درگیری نظامی محدود رخ بدهد ابایی ندارد. با این وصف، برخورد نظامی در مقیاس بزرگتر و وسیعتر غیر متحمل به نظر میرسد. باید پذیرفت که آمریکا آمادگی لازم را برای اینکه وارد جنگ شود، ندارد چون افکار عمومی داخلی و خارجی آمریکا چنین خواستهای را برنمیتابد.
انقلاب عامل اصلی تحول دانش سیاسی در کشور
در پایان مصاحبه، با دکتر قوام درباره وضعیت دانش سیاسی در ایران نیز صحبت کردیم. گفتوگو با کسی که خود، استاد بسیاری از استادان فعلی علم سیاست به شمار میرود. او وضعیت دانش سیاسی در داخل کشور را اینگونه توصیف کرد:
ما بهطور کلی برای توسعه رشته علوم سیاسی، پتانسیلها و توانمندیهای لازم را به لحاظ نیروی انسانی، امکانات دانشگاهی و استادان این رشته داریم. اگر دانشگاه در این زمینه جدیتر باشد و مستقلتر عمل کند و کیفیت را بالاتر ببرد و همزمان نهادهای اجرایی به نحوی از انحا از محصولات و پژوهشهای دانشگاهی به خوبی استفاده کنند تصور میکنم این رشته مطالعاتی بیش از گذشته تقویت خواهد شد. رشته علوم سیاسی در کشور طی سالهای اخیر پیشرفت خوبی داشته است و یکی از مهمترین دلایل چنین اتفاقی وقوع انقلاب اسلامی بود. انقلاب یک لابراتور زندهای را بهوجود آورد که بسیاری از مباحث تئوریکی سابق بر این در کتابها قابل مشاهده بود و در عمل به صورت ملموس قابل رویت شد. این مساله فرصت خوبی را برای علاقهمندان به رشته علوم سیاسی جهت مطالعه و پژوهش فراهم آورد. همچنین تحولاتی مثل فروپاشی اتحاد شوروی و... انگیزههای لازم را برای مطالعات عمیق سیاسی فراهم کرد. اگر در این میان انتخاب دانشجویان علوم سیاسی هم دقت لازم صورت بگیرد با پشتوانههایی که عرض کنم می توان امید داشت که پیشرفت علوم سیاسی در ایران همسان با دیگر دانشگاههای معتبر دنیا شود. از سوی دیگر منابع خارجی و ترجمههای آن و همچنین منابع داخلی به وفور در دسترس دانشجویان قرار دارد. این مساله در ارتقای سطح آگاهی دانشجویان بسیار موثر است.
گفتوگو: فتاح غلامی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد