وقتی بهار در می‌زند، آنها کجا هستند؟

صدای موسیقی زندگی می‌آید. زمین نفس کشیده است. این را خدا بیامرز مادر بزرگم، همیشه همین روزها می‌گفت. صدای نفس‌هایش را می‌شنوم. چوب‌های خشک، جوشش زندگی را از بند بند تنشان بیرون می‌دهند و تا باد بهاری بوزد، سبزی از زیر فلس جوانه‌ها بیرون می‌پرد.
کد خبر: ۱۰۰۹۹۵۶
وقتی بهار در می‌زند، آنها کجا هستند؟

مرگ سرد زمستان به رقص سبز بهار و زندگی بدل شده است. مورچه‌ها با انقلاب سرسبزی دانه‌های ذخیره شده‌شان شوکه می‌شوند و تا به خود بیایند، بر سر سبزینه‌های ارزن‌ها و گندم‌ها سوار شده‌اند و دارند از دل زمین به استقبال بهار می‌آیند.

ما هم به جنب و جوش افتاده‌ایم. قبل از این که نغمه حول حالنا به گوش برسد، باید خودمان حال و احوال زندگی را تغییری داده باشیم. بعضی‌ها که زرنگ ترند، خانه تکانی کرده‌اند و آنها که وقت نکرده‌اند، هنوز در حال خانه‌تکانی هستند.

اما همه مثل هم نیستند در این همسرایی بهاری. بعضی‌ها بهاری متفاوت دارند. بیایید با هم به آنها سری بزنیم.

خانه تکانی شهر

همین طور که پشت پنجره ایستاده‌ای و داری شیشه را برق می‌اندازی، کسی در خیابان دارد شهرت را به مهمانی نوروز می‌برد. خط‌کشی‌ها برق می‌افتد، حصارهای خیابان شست‌وشو می‌شود. گارد ریل‌ها رنگ می‌شود. باغچه خیابان‌ها پر از لبخند لاله‌ها و بنفشه‌ها می‌شود. چه کسی دارد شهر را خانه تکانی می‌کند؟ آنها بهارآوران شهر هستند.

بیا تا گل برافشانیم

من الماس داور، 22 ساله و مجرد هستم. افغانی‌ام و با پیمانکار قرار داد دارم. گل می‌کارم. باغچه‌ها را بیل می‌زنم. کود می‌دهم. باید عید بیاید. ما هم کمک می‌کنیم. وقتی بهار بیاید، کجا می‌روم؟ شاید بروم افغانستان پیش خانواده‌ام. شاید هم پول خوبی بدهند و باز هم مشغول کار باشم. الان وقت پول در آوردن است. بهار خوش روزی است.

بهار را برق بیندازیم

احمد مهدوی، 40 ساله، از خراسان آمده است. سه فرزند دارد. او هم یک رفتگر است؛ ‌سایه ناپیدای شب و روز. تمیزی شما را ضمانت می‌کند. با دستان پینه بسته و لباسی که از کثیفی شهرتان کبره می‌بندد، عید شهرتان را برق می‌اندازد. وقتی بهار در می‌زند، شما در حال خرید هستید، به فکر سفر و مهمانی‌های عید، به فکر سور وسات خود و او به فکر مزد کمی که از پیمانکار شهرداری می‌گیرد و سیلی ای که باید با آن صورتش را سرخ نگه دارد.

بهاران در خواب

هاجر مظهری، 36 ساله، مادر دو فرزند است. وقتی بهار بیاید، خدا کند پیش خانواده‌اش باشد، اما دکتر‌ها می‌گویند احتمالا او هنوز آنجاست؛ روی تخت بیمارستان و در حالت کما به دلیل ضربه مغزی. مادر و همسرش هم همان حوالی هستند. با یک ظرف از سبزه و یک عید غم‌انگیز.

یک روز تعطیل دیگر سرکار

آنها هم آنجا هستند. پشت صحنه سلامت. وقتی بهار بیاید دور سفره عید بیمارستان، سازمان انتقال خون، جمعیت هلال احمر، سازمان آتش نشانی و امداد و نجات برای شما حول حالنا می‌خوانند تا حالتان بهتر شود. دستتان را در حادثه می‌گیرند و سلامت را بر سر سفره‌تان، اولین سین سفره هفت سین می‌کنند. آنها مثل همه روزهای تعطیل،‌ روز اول بهار را همان جا هستند. حافظ سین سلامت.

خبر: بهار آمده است

بهار متفاوت آنها که جلوی دوربین هستند را هم همه ما دیده‌ایم. این بهار هم عده‌ای از آنها را می‌بینیم. دعای شب عیدمان را می‌خوانند. مهمانان سفره عیدمان را دعوت می‌کنند، روز شادی برایمان می‌سازند و توپ سال نو را در می‌کنند. آنها خبر سازان رسانه‌اند. خبرگزاری‌ها، شبکه‌های آنلاین و صدا و سیما. آنها همیشه همان جا هستند و این بار، آمدن بهار را گزارش می‌کنند.

کامت شیرین بهار!

مشهدی تقی هم این بهار مثل همیشه همان جاست. 80 سال دارد و وقتی همه می‌روند تا سال را تحویل کنند، او در مغازه شیرینی‌فروشی‌اش می‌ماند. مشهدی تقی می‌گوید: مردم برای سفره عیدشان شیرینی می‌خواهند. شاید یکی بخواهد در آخرین لحظه شیرینی بخرد. نمی‌شود عید مردم را بی شیرینی گذاشت. می‌گوید: امسال هم خودم می‌مانم. شاگردهایم می‌روند دور سفره عیدشان باشند، اما من می‌مانم و کام عید را شیرین می‌کنم.

دربست سفره عید

من همین جا هستم. کجا بروم؟ این را حمید طلایی می‌گوید که راننده تاکسی است. او 50 ساله است و دختر و پسرش را به خانه بخت فرستاده و دو سال است با همسرش تنها شده. حمید می‌گوید: قبلا سعی می‌کردم عیدها دور هم باشیم. الان هم هستیم، اما در تاکسی! بهار که بیاید، باید کسی باشد که مردم را به مقصد برساند. من هم همین جا هستم. همسرم هم جای شاگرد راننده می‌نشیند. سبزه‌مان هم روی داشبورد پیش خودمان است. رادیو برایمان توپ در می‌کند و من هم دربست می‌برم تا سر سفره عید.

همه جا بهار است

روز اول بهار یک روز معمولی نیست. همه ما یک کمی نوزاد می‌شویم؛ یک کمی دوباره متولد می‌شویم و یک کمی حس تازگی و غربت می‌کنیم، خصوصا اگر کنار عزیزانمان نباشیم و اگر مشغول خدمت باشیم. کاشکی این بهار، هرجا باشیم، به کسانی که جایی دور از عزیزان خود هستند و در لباس پلیس و نیروی انتظامی یا سرباز و مرز داریا در هر کسوت دیگر به ما خدمت می‌کنند یا گرفتار مانده‌اند، کمی بهار هدیه کنیم. با یک لبخند، یک شاخه گل، یک پیام تبریک، یک آغوش، حال همه بهتر می‌شود و بهار جریان می‌یابد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها