به گزارش جام جم آنلاین، آزاده نامداری نوشت:
سجاد!
دیشب که دیرکرده بودی گندم آنقدر بهانه ات راگرفت که لباس پوشیدیم و آمدیم توی راهرو،هربارکه آسانسور روی طبقه ی ما،می ایستاد گندم دست وپامیزد که تویی،درهمه ی آن لحظه ها به مادرهایی فکر کردم که انتظار کودکشان بی پایان است وچقدر سخت است دختری را بدون پدرش بزرگ کنی و جوابش راچه بدهی وقتی منتظر است کلید توی در بچرخد و پدری در آغوشش بکشد،پدری که هرگز باز نخواهد گشت...لعنت به جنگ که پدری را از دخترش جدامیکند
پ.ن.چقدر بزرگ شده ام چه چیزهایی حس میکنم،میفهمم.
پ.ن.عزیزان من به لحظه لحظه ای که مال خداست قسم که حالتان رامیفهمم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
«جامجم» در گفتوگو با رئیس باشگاه دانشپژوهان جوان بررسی کرد
«جامجم» در گفتوگو با مدیرکل و دبیر ستاد انتخابات کشور بررسی کرد
فرزانه اسعدی، هنرمند مجسمهساز در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد