سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
لاست چیه ؟ فقط روزگار قریب
چند فیلمساز در سینمای ایران به دلیل علاقه زیادی که به آنها و فیلمهایشان دارم، جزو نوامیس من هستند! (میخندند) آقایان کیانوش عیاری، اصغر فرهادی، داریوش مهرجویی (قبل از این دو سه فیلم آخرشان)، خانم مرضیه برومند. کارهای آقای علیرضا امینی و سعید روستایی را هم دوست دارم. از این میان آقای عیاری فیلمساز محبوب و موردعلاقه من است و هرچه بسازند؛ از فیلم سینمایی تا سریال تلویزیونی پیگیرم و آن را میبینم. یادم است من سریال «روزگار قریب» ایشان را زمان پخش تلویزیونی ندیده بودم، روزی آن را از فروشگاه سروش خریدم و به خانه آمدم. شنیدید که میگویند ما نشستیم پای سریال «لاست» و تکان نخوردیم و همه قسمتهایش را تا آخر دیدیم، سریال روزگار قریب هم برای من همینطور شد و یک آخر هفته نشستم و همه قسمتهای این سریال را با لذت دیدم.
مسحور جعبه جادو
برخی مرا در کسوت بازیگر میشناسند، اما من مدتهاست از آن فاصله گرفتهام و ترجمه و تدریس میکنم. خودم جایگاه معلمی را والاتر میدانم. از اوایل دهه 70 با شانس و تصادف وارد حیطه بازیگری شدم، اما واقعیتش این است که هیچگاه به آن علاقه نداشتم. بازیگری برای من هیچ وقت هدف و مقصود نبود. من متولد سال 44 هستم، نسل من نسل تلویزیون است. اگر اشتباه نکنم شبکه یک از سال 45 کار خود را شروع کرد و شبکه دو از سال 49 یا 50. اینکه میگویند جعبه جادو، واقعا برای ما همینطور بود. وقتی از مدرسه میآمدم همه آنچه پخش میشد را با چشم میبلعیدم.
بیمهری به متون کهن فارسی
متون کهن فارسی دستمایههای خوبی است، منتهی برای تبدیل شدن به فیلمنامه و اثر نمایشی خیلی باید روی آنها کار شود. اتفاقا یکی از فیلمنامههایی که همیشه سر کلاسها به بچهها میگویم آن را بخوانند، فیلمنامه «پرده نئی» بیضایی است. فیلمنامه خیلی خوب که از قصه کهن آن بسیار دراماتیکتر است. متون کهن فارسی خیلی خطی است و همیشه ادبیات داستانی ما اینگونه بود که یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود و در پایان هم کلاغه به خونش نرسید! در قصهها خیلی دلایل منطقی برای آدمهای خوب و آدمهای بد نداریم، اما فردوسی در «شاهنامه» خیلی هوشیار است و در جناح خوبان یکی مثل کیکاووس را میگذارد که شیشه خرده دارد و در جناح بدها و تورانیان یکی مثل پیران ویسه را میگذارد که از مردانگی بهره برده است. ما حتی در شاهنامه از آدمهای خوب هم نامردمی میبینیم؛ رستم در نبرد با سهراب حیله میکند و در نبرد با اسفندیار هم به حیله پناه میبرد. اگر ما در سینما سراغ انبوه قصههای شاهنامه و دیگر داستانهای کهن فارسی برای تبدیل به فیلمنامه و اثر سینمایی نمیرویم، به این دلیل است که در تکنیک ضعیف هستیم. به هرحال خروجی این آثار باید در مدیومی مثل سینما، انیمیشن، بازی کامپیوتری و تئاتر باشد که همه اینها صناعت از غرب آمده است. منتهی ساخت این فیلمها نیاز به سرمایهگذاری فراوانی دارد که کمتر اتفاق میافتد. جوانان ما به لحاظ توانایی چیزی کم از همتایان خود در جهان ندارند و اگر از حمایت و سرمایهگذاری خوبی برخوردار شوند، اتفاقات مثبتی در این زمینه میافتد.
درباره خشونت خانه پدری
سال گذشته فیلم پخش نشده آقای عیاری، «خانه پدری» را در یک دفتر حقوقی همراه ایشان و چند حقوقدان از جمله دکتر غلامحسین الهام دیدم. قرار بود آنها در این خصوص صحبت کنند آیا منعی در نمایش این فیلم وجود دارد یا نه. اگر نه بتوانند درباره اکران آن رایزنی کنند، اما با وجود علاقهام به آقای عیاری، باید بگویم آن سکانس اولیه موردبحث فیلم، خشن است. من در فیلم اولی که بازی کردم، «دل و دشنه» (مسعود جعفری جوزانی) صحنهای بود آقای محمد متوسلانی، آقای فردوس کاویانی را با سیخ کباب میکشد!
این صحنه را در نمایش جشنواره فیلم فجر نشان دادند، اما در اکران عمومی آن را درآوردند. به نظرم کار خوبی کردند، چون خشونت آشکاری بود. معتقدم آقایان جوزانی و عیاری بسیار هنرمندند و اگر این صحنههای خشونت را با روشهای دیگری القا میکردند هم همین تاثیرات را در فیلم میگذاشت.
حکایتهای من و اصغر !
آقای اصغر فرهادی در دانشگاه تهران ورودی 70 بود و من ورودی 71. من برخلاف میل خودم، گرایشم افتاده بود بازیگری و گرایش ایشان هم ادبیات نمایشی. اما من به کلاسهای بچههای ادبیات نمایشی میرفتم، ضمن اینکه تعدادی واحدهای مشترک هم داشتیم. در ترم یک و وقتی دو هفتهای دانشجو شده بودم، در کاری با خانم پریسا بختآور ـ که آنموقع هنوز همسر آقای فرهادی نبود ـ همکاری کردم. اصغر فرهادی، این جوان محجوب ریزنقش شهرستانی در دوران دانشجوییاش، کاری به نام «ماشیننشینها» بهصورت مشترک با علی خودسیانی نوشت و به عنوان کارگردان آن را روی صحنه برد که حسابی گل کرد. برخلاف فرهادی که محجوب بود، ما در آن سالهای دانشگاه حمید فرخنژاد را هم داشتیم که حیرتآور بود و همیشه با یک هیاهویی میآمد. او قابلیتهای فراوانی بویژه در کارگردانی دارد که هنوز کشف نشده است. اگر بخواهم صحبتم را درباره فرهادی ادامه دهم، باید بگویم من رفاقت چندانی با او نداشتم، اما چند برخورد با هم داشتیم و هربار در آن مواجههها حال و احوالی از هم میپرسیدیم. سالها قبل در چنین روزهایی بود که آقای فرهادی را در بیرون تئاترشهر دیدم. سلام و علیک کردیم، گفت چه کار میکنی؟ گفتم تدریس میکنم. گفت دنبال یک دختر پانزده، شانزده ساله میگردم که چهره سبزهای داشته باشد و کار بازیگری هم نکرده باشد. گفتم اصغر داریم، اما الان دانشگاه تعطیل است و من تلفنی هم از این بچهها ندارم. آمده بود نمایشی از آقای کوهستانی را ببیند تا بلکه بازیگر فیلمش را از این کار انتخاب کند. اعتراف میکنم تا آن موقع فیلمی از اصغر ندیده بودم. درنهایت فکر میکنم این نقشی که آقای فرهادی برای آن دنبال بازیگر میگشت به یک بازیگر چهره، یعنی خانم ترانه علیدوستی رسید و احتمالا آن فیلم، «شهر زیبا» شد.
من قبل از این یک بار آقای فرامرز قریبیان را ـ که با ایشان در کاری بازی کرده بودم ـ جایی با شمایل تازه و ریش دیدم و گفتم به شما میآید، متعلق به کاری است؟ گفت بله، مربوط به فیلم یک کارگردان جوان به نام اصغر فرهادی و کار اول اوست. (رقص در غبار)
مواجهه دیگرم با اصغر فرهادی روزی بود که من برای دیدن رامین ناصرنصیر ـ که زمانی همخانه بودیم و دو سه نمایشنامه را هم بهطور مشترک ترجمه کردیم ـ به لوکیشن سریال «پشت کنکوریها» ساخته خانم بختآور رفتم. رامین یکی از بازیگران آن کار بود. قرار بود آن روز با رامین تا لواسان برویم، برای همین او گفت بیا اینجا که با سرویس برویم. وقتی رسیدم رامین گفت یکی دو ساعتی اینجا کار داریم. من هم گفتم برایم خوشایند نیست سر صحنه بایستم. گفت، برو در آن اتاق بنشین، اصغر هم هست! آقای فرهادی، تهیهکننده این سریال بود. من هم رفتم و سلام و علیکی کردیم، اما همین که نشستیم تلفن زنگ زد و تمام آن 50 دقیقهای که آنجا بودم، ایشان با تلفن صحبت میکرد! من هم مجله فیلم ورق میزدم و گهگاهی موقع صحبت با تلفن با اشاره از من عذرخواهی میکرد. نه اینکه بخواهم گوش کنم، اما از فحوای صحبتها برمیآمد با یک پزشک درباره چهرهای که از اسیدپاشی آسیب دیده حرف میزند. بعدش هم رامین آمد و من با اصغر که همچنان داشت با تلفن صحبت میکرد، با اشاره خداحافظی کردم. در راه رامین به من گفت فرهادی فیلمنامهای با موضوع اسیدپاشی دارد که تا الان هم ساخته نشده است. دوست مشترک دیگری، یکی از منشی صحنههای خوب سینما به من گفت، اصغر کلی فیلمنامه جنگی در لوکیشنهای جبهه و جنگ دارد که آنها هم هنوز به فیلم تبدیل نشده است. حتی مثل اینکه قرار بود یکی از آنها را زندهیاد رسول ملاقلیپور بسازد که نشد. من یک شوخی با دانشجویانم دارم با عنوان «حکایتهای من و اصغر!» دیدهاید افراد میخواهند خودشان را به آدمهای گنده بچسبانند؟ چون روابطعمومیام خوب است و حتی در دانشگاه تهران، رفقایی از دانشکدههای پزشکی هم داشتم، اما شاید واقعا در همه این سالهای دانشجویی و برخوردهایی که با آقای فرهادی داشتم، سرجمع شاید 15 جمله هم با ایشان رد و بدل نکردم. علتش محجوب بودن اصغر بود و اینکه مثل ماها نیمکتنشین نبود. یکی آقای فرهادی و یکی هم خانم نغمه ثمینی. همیشه خانم ثمینی را در حال دویدن دیدم. حشمتی که الان ایشان دارد به این دلیل است که یکی از پیگیرترین دانشجویان بود. اگر ایشان میخواست بازیگری را ادامه دهد، شک نکنید یکی از بازیگران خیلی خوب دهه 70 و 80 سینما میشد.
یک بار هم در سالهای 73 یا 74 در بالای میدان انقلاب و در روزی بارانی باز هم اتفاقی اصغر را دیدم که ریش پری داشت، برخلاف این سالها که ریش پروفسوری میگذارد. دلیلی ندارد آدم با کسی که رفاقت عمیقی با او ندارد، بگوید من از کجا میآیم، اما اصغر گفت من از پیش آقای جوانمرد میآیم. فکر کردم مجید جوانمرد، کارگردان سینما را میگوید، اما گفت عباس جوانمرد. چون موضوع او و بحث تئاتر ملی، موضوع پایاننامه من است. میدانستم آقای جوانمرد مقیم کانادا هستند. گفت نه برای مدتی کوتاه به ایران آمده. آنموقع مد بود که دانشجویان سر کارهای کارگردانانی چون علی رفیعی، قطبالدین صادقی یا رکنالدین خسروی میرفتند. این درحالی بود که آقای جوانمرد از سال 50 دیگر تئاتر کار نکرد و از کشور هم رفت، پس وقتی میآید ایران در خانهاش را روی آقایان نصیریان، انتظامی، والی و بیضایی باز میکرد، نه روی دانشجوی تئاتر. مگر اینکه آن دانشجو دیگر چه باشد. کات؛ این را داشته باشید، به دو سال قبل برمیگردیم، آقای جوانمرد در یکی از سفرهایش به ایران مهمان دانشگاه بودند. من به ایشان خوشامد گفتم و آن خاطره از فرهادی را مطرح کردم. ایشان با لبخند گفت از همانموقع هم میدیدم آقای فرهادی چقدر جدی و باهوش است.
اینها نشان میدهد که اصغر خیلی کار میکند و نویسنده و کارگردان هوشیاری است که از جریان اجتماعی پیرامونش تاثیر میگیرد. پس بیدلیل نیست که فیلمهای او با اقبال جامعه مواجه میشود. جایگاه ممتاز او ترکیبی از تحصیل، تجربه و تلاش است. ممکن است ما در ایران از سر تعارف به سرگروهبان بگوییم جناب سروان، اما شک نکنید که دنیا تعارف ندارد. موفقیتهای او در سینمای جهان اتفاقی نیست.
علی رستگار
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد