او به امین پسر پنج سالهاش قول داده بود او را به پارک ببرد، درست در لحظهای که قصد داشت اتاق را ترک کند، زنگ تلفن به صدا درآمد، از آنسوی خط صدایی آشنا در گوشش پیچید. رئیس بخش جنایی خبر مرگ مشکوک خانم وکیلی را در شهرک غرب به او اطلاع داد و از او خواست برای بررسی و تحقیق درخصوص این جنایت خودش را سریع به آنجا برساند.
سروان رضوانی موضوع ماموریت کاریش را به اطلاع همسرش رساند و رفتن پارک را به روز دیگری موکول کرد و با عجله به سمت محل حادثه حرکت کرد. وقتی سروان رضوانی به مجتمع 23رسید، ساعت هشت شب بود و تعدادی از همسایهها جلوی ساختمان جمع شده بودند و پچپچی گنگ در میان آنها شنیده میشد. مرگ دلخراش خانم وکیل درطبقه پنجم مجتمع هفت طبقه رخ داده بود.
سروان رضوانی با راهنمایی افسر تجسس کلانتری به واحد شش غربی که مرگ مشکوک خانم وکیل در آنجا رخ داده بود، رفت. یک واحد اداری نسبتا بزرگ که شامل یک سالن بزرگ و سه اتاق در اطراف آن و یک آشپزخانه کوچک بود.
در سالن چند نفر که ظاهرا کارکنان دفتر بودند ساکت و بهتزده دیده میشدند و چند مامور هم در حال بررسی و تحقیق بودند. مرگ خانم وکیل در اتاق ضلع شمالشرقی رخ داده بود. پشت میز تقریبا بزرگ که روی آن انبوهی کاغذ و پوشه دیده میشد، جسد خانم وکیل در حالی که سرش بهطرز دلخراشی روی گردنش افتاده و جوی باریک خون از سرش سرازیر و روی زمین کشیده شده بود، صحنه دلخراشی را به نمایش گذاشته بود.
در نگاه اول میشد حدس زد، گلولهای از سمت راست شقیقه زن جوان وارد و مرگ وی را رقم زده است. اثری از بهم ریختگی در فضای اتاق دیده نمیشد، یک کلت کمری مجهز به صداخفهکن روی زمین و در کنار پایه صندلی افتاده بود که ظاهرا گلوله از آن شلیک شده بود. پنجره اتاق با پردهای ضخیم پوشانده و با اینکه چراغ اتاق روشن بود، اما فضا را کاملا دلگیر کرده بود. سروان رضوانی پس از اینکه تمام زوایای اتاق را از نظر گذراند گوش به گزارش افسر تجسس داد.ستوان بهرامی در گزارش خود گفت: ساعت 17 و 15 دقیقه مردی که خودش را جمشید معرفی میکرد با کلانتری تماس و اعلام کرد همسر 37 سالهاش به نام سعیده در دفترکارش جان سپرده است. بلافاصله در محل حاضر و تحقیقات اولیه را شروع کردیم. خانم وکیل حدود30 ماه دراین مکان مشغول وکالت است.وی وکیل پایه یک دادگستری و بسیار هم خوشنام ودرکارش موفق بوده، تقریبا هر روز از ساعت ده صبح تا حدود شش بعدازظهر و گاهی هم تا پاسی ازشب در اینجا حضور داشته است.
در این دفتر علاوهبر خانم وکیل، وکیل دیگری به نام ارسلان در اتاق مجاور مشغول وکالت است که البته هفتهای سه روز در دفتر حضور دارد. علاوهبر او نازنین منشی، اسد 57 ساله خدمتکار و دو کارشناس دیگر کارکنان هستند که همه آنها احضار و در اینجا حضور دارند. تحقیقات اولیه ما حکایت از آن دارد که خانم وکیل ساعت 16 و 25 دقیقه و زمانی که به غیر از اسد کسی نبوده به دفتر آمده و بعد از مرخص کردن اسد و ظاهرا در حالی که تنها بوده حادثه رخ داده است. متاسفانه باوجود اینکه ساختمان مجهز به دوربین مداربسته بود، اما به دلیل نقص فنی نتوانستیم ازآن طریق کمکی بگیریم.
سروان رضوانی پس از شنیدن گزارش افسر تجسس کلانتری چند سوال از او کرد و سپس پای صحبتهای جمشید همسرصیغهای خانم وکیل که بشدت مضطرب و وحشت زده بود، نشست. جمشید در حالی که صدایش آشکارا میلرزید به سروان رضوانی گفت: اصلا باورم نمیشود. سعیده بسیار سرحال و شاداب بود او انگیزه زیادی برای زندگی و علاقه وافری به شغلش داشت و در کارش خستگیناپذیر بود. آخر چگونه ممکن است دست به چنین کار احمقانهای بزند و خودکشی کند. ما آرزوهای زیادی داشتیم و قرار بود بزودی با عقد دائمی زندگی مشترکمان را آغاز کنیم، اما افسوس که... .
جمشید درخصوص نحوه آشنایی و ازدواج موقتش با سعیده گفت: او در ازدواج اولش موفق نبود و بعد از
8 سال از جمال، شوهرسابقش با داشتن یک دختر 5ساله جدا شد. شش ماه پیش به دنبال پیگیری یک پرونده مالی با او آشنا شدم و همین آشنایی منجر به علاقه و نهایتا ازدواج موقت شد. البته قبلا هم گفتم ما بزودی قصد داشتیم با یک عقد دائمی زندگی جدیدی را آغاز کنیم.
جمشید توضیح داد سعیده جدیدا با یک پرونده سنگین روبهرو شده بود و از آنجا که بسیار حساس و زودرنج بود این پرونده او را بشدت تحت تاثیر قرارداده و روحش را آزرده کرده است و باعث افسردگیاش شده بود. از طرفی اذیت و آزار شوهرسابقش آن هم به خاطر بچه شرایط روحیاش را متزلزل و فکرش را سخت درگیر کرده بود.
جمشید در مورد چگونگی اطلاع از وقوع حادثه هم گفت: قرار بود ساعت پنج بعدازظهر سراغ سعیده بیایم بعد هم برویم بیرون و شام را با هم باشیم. ساعت 16 و 45 دقیقه وقتی رسیدم در بسته بود و هر چه در زدم کسی جواب نداد. با شماره همراهش تماس گرفتم، اما پاسخگو نبود. خیلی نگران شدم بخصوص زمانی که صدای زنگ تلفن همراهش را از پشت در میشنیدم و جوابی نمیداد. سراسیمه به اسد زنگ زدم و خواستم سریع خودش را به دفتر برساند، اسد هم با موتور آمد. وقتی در را باز کرد و وارد دفتر شدیم با جسد بیجان و خونآلود سعیده روبهرو شدیم.
سروان رضوانی ساعتی از او بازجویی کرد و آنگاه پای صحبتهای اسد نشست. اسد با لهجه توضیح دادکه ساعت حدود16 و 25 دقیقه خانم به دفترآمد. یک لیوان چایی برایشان بردم چون همسرم مریض است از خانم وکیل اجازه گرفتم. ایشان هم گفت شما برو کاری ندارم. من هم دفتر را ترک کردم. داروخانه بودم که آقا جمشید زنگ زد و گفت، سریع خودت را برسان خانم جواب نمیدهد ظاهرا بلایی سر خودش آورده. من هم باعجله خودم را رساندم. وقتی در را باز کردیم ابتدا همه چیز طبیعی بود، اما وقتی در اتاق خانم وکیل را باز کردیم با جسد او روبهرو شدیم.
وی در مورد رفتار خانم وکیل گفت، او زن مهربان و بسیار خوشاخلاق و خوشرویی بود. البته در کارش بسیار قاطع بود، اما در عین قاطعیت رفتاری صمیمانه و دوستانه داشت. خدابیامرز روح لطیفی داشت در دفترش به روی همه باز بود و با همه مهربان و در عین حال خیلی صبور و بردبار بود.
سروان رضوانی در ادامه از نازنین منشی جوان و دو کارشناس دفتر تحقیق کرد. نازنین توضیح داد که قرار نبود خانم به دفتر بیایند. لذا ساعت چهار بعدازظهر طبق معمول هر روز دفتر را ترک کردم. رضا و محسن دو کارشناس دفتر نیز در بازجویی اظهار داشتند که خانم وکیل بسیار پر کار و دقیق بود حتی موقع کار و بررسی پرونده تلفنش را خاموش میکرد یا به حالت سکوت میگذاشت تا تمرکزش بهم نخورد، ضمن اینکه رفتارش مودبانه و نسبت به کارش بسیار متعهد بود. آنها هم همزمان با منشی محل را ترک کرده بودند.
آخرین نفری که تحت بازجویی قرار گرفت، جمال همسر اول سعیده بود. او که از ترس و وحشت برخود میلرزید و آرام و قرار نداشت. دست و پاشکسته به سوالات سروان رضوانی پاسخ داد. وی در قسمتی از اظهارت خود گفت: با اینکه از سعیده جداشده بودم، اما هنوز او را دوست داشتم و به او عشق میورزیدم. بارها خواستم دوباره زندگی مشترک را آغازکنیم. حتی این اواخر از او خواهش کردم به خاطر دخترمان رضایت بدهد. راستش خودش هم نرم شده بود و میگفت فرصت بده که این اتفاق افتاد و... .
جمال در مورد علت جداییشان هم گفت؛ سعیده عاشق کارش بود و کمتر به خانه و زندگی توجه داشت و از طرفی به رفتار من هم مشکوک شده بود و همین امر باعث شدکه اختلاف ما بیشتر و منجر به جدایی شود.
وی در جواب این سوال سروان رضوانی که آخرین بار کی او را دیدی جواب داد: سه روز پیش. البته دیروز هم تلفنی صحبت کردیم. قرار بود چند روزی دخترمان را که پیش من و مادرم است نزد خودش ببرد. سروان رضوانی چند سوال دیگر از او کرد و آنگاه رو به ستوان بهرامی گفت: خانم وکیل خودکشی نکرده، بلکه او به قتل رسیده است و آنگاه دستور دستگیری قاتل را داد.
پاسخ معمای قتل پیرزن 77 ساله
قاتل کسی جز «مهین» پرستار مقتول نبود.
دلایل سروان رضوانی برای دستگیری قاتل به شرح زیر است:
بنا بر اظهارات دختر مقتول، مهین با تلفن همراهش با او تماس گرفته و از آمدن او خبر گرفته بود. این در حالی بود که میتوانست از شماره خانه تماس بگیرد. ضمن اینکه تنها او کلید خانه را داشت و از طرفی از مکان پولها و طلاهای مقتوله اطلاع داشت. علاوه بر اینها، شواهد نشان میداد قاتل بدون مقاومت وارد خانه شده و مرتکب جنایت شده است. در این میان تنها مظنون اصلی همان پرستار مقتوله، «مهین» بود که در بازجویی به قتل به کمک نامزدش اعتراف کرد.
در مسابقه شماره گذشته 2078 نفر شرکت کرده بودند که 957 نفر پاسخ صحیح داده و از میان پاسخهای صحیح سالار میهن از تهران و جعفر پازوک از ملارد به قید قرعه برنده شدهاند.
شما خواننده عزیز برای ما بنویسید. سروان رضوانی از کجا فهمید سعیده خودکشی نکرده و به قتل رسیده است و قاتل کیست و سروان چگونه آن را شناخت. اگر داستان را به دقت بخوانید؛ حتما متوجه خواهید شد.پاسخ خود را همراه نام و نام خانوادگی به شماره 300011224 پیامک کنید.
حمید موفق
ضمیمه تپش جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد