سروان رضوانی با عجله به طرف محل سرقت حرکت کرد، ترافیک صبحگاهی و بارش باران باعث شد یک ساعتی طول بکشد تا سروان به صحنه سرقت برسد. مطب دکتردرطبقه اول یک ساختمان اداری سه طبقه قرارداشت. چارچوب آهنی در ورودی باز و قفل در چوبی مطب شکسته و آثار شکستگی بخوبی مشهود بود.
وقتی سروان وارد مطب شد آثاری از بههمریختگی دیده نمیشد. در داخل سالن کوچک مطب میز منشی، رایانه و وسایل و لوازم اداری و یکنسخه روزنامه جامجم هشتم آذرماه دیده میشد. در گوشه سالن، آشپزخانه کوچک و در ضلع شمالی سالن دو اتاق وجود داشت که مربوط به اتاق معاینه دکتر بود.همه چیز بظاهر مرتب بود، فقط در کمد دیواری یکی ازاتاقها مثل در ورودی شکسته شده بود. سروان رضوانی بعد از اینکه بدقت همه زوایا را از نظرگذراند پای صحبتهای مالباخته به نام دکتر افشین نشست.
وی که بسیار ناراحت به نظر میرسید به سروان رضوانی گفت: تابلویی که به سرقت رفته یک امانت بود که هم قدمت تاریخی دارد و هم بسیار گرانقیمت است.
وی توضیح داد، تابلو به سمساری به نام هوشنگ تعلق داشت که قرار بود به واسطه او به یکی از دوستانش فروخته شود.
دکتر افشین در این خصوص گفت: هوشنگ روز گذشته تابلو را به مطب آورد تا دوستم که قبلا آن را دیده و پسندیده بود بخرد.اما چون مشکلی برای دوستم پیش آمد، نرسید بیاید و لذا آن را نزد من به امانت گذاشت تا امروز معامله انجام بگیرد که متاسفانه صبح خلیل، همکار خدماتیام تماس گرفت و خبر از سرقت آن داد.
دکتر افشین یادآوری کرد که فقط او، هوشنگ صاحب فرش، دوستش که خریدار بود و خلیل از وجود تابلو فرش در مطب اطلاع داشتند.
سروان رضوانی چند سوال از او کرد و سپس به بازجویی از خلیل، خدمتکار مطب که خبر سرقت تابلوفرش را داده بود، پرداخت.
خلیل درحالی که نگران و آشفته به نظر میرسید، گفت: چند ماهی است که اینجا کار می کنم. گاهی هم همسرم در روزهای تعطیل برای نظافت مطب به من کمک میکند.
در این مدت هم دکتر به من خیلی لطف کرده است. به غیر از من خانم فریده هم در اینجا به عنوان منشی کار میکند که البته ساعت 10 به مطب میآید و تا زمانی که دکتر باشد حضوردارد.
وی ادامه داد: امروز طبق معمول صبح زود به مطب آمدم. چای را رو بهراه و بعد برای خرید نان و روزنامه مطب را ترک کردم. چون فکر کردم زود برمیگردم، در آهنی را نبستم. از سر خیابان روزنامه را خریدم، بعد هم به نانوایی رفتم. چون صف نانوایی شلوغ بود، کمی معطل شدم، وقتی برگشتم دیدم قفل در چوبی مطب شکسته است.
خیلی وحشت کردم. در آن ساعت کسی در ساختمان نبود. با ترس و لرز وارد مطب شدم و به بررسی پرداختم. به غیر از شکسته شدن در کمد دیواری اتاق دکتر، اثری از به هم ریختگی نبود. بلافاصله موضوع را به دکتراطلاع دادم و با پیشنهاد دکتر، کلانتری را هم در جریان گذاشتم.
خلیل توضیح داد وقتی مطب را برای خرید روزنامه و نان ترک میکرده خودروی پرایدی را با دو سرنشین داخل کوچه دیده است.
او اضافه کرد، روز گذشته ساعت 6 بعدازظهرآقایی با تابلو فرش که داخل کیسهای مشکی رنگ پیچیده شده بود به ملاقات دکتر آمد و ساعتی بعد مطب را ترک کرد.
سروان رضوانی ساعتی از او بازجویی کرد و سپس گزارش افسرتجسس کلانتری را شنید.
ستوان بهرامی در قسمتی از گزارش خود گفت: سارق یا سارقان بدون اینکه ردی از خود برجای بگذارند، اقدام به سرقت کردهاند و متاسفانه هیچ اثر انگشت مشکوکی از محل سرقت به دست نیاوردیم. او اضافه کرد، به نظر میرسد سرقت داخلی بوده و سارق دقیقا در جریان وجود تابلوفرش و محل اختفای آن قرار داشته است.
سروان رضوانی با تصدیق اظهارات افسر تجسس کلانتری، دستور دستگیری سارق را داد.
پاسخ مرگ مشکوک مرد انباردار
اولا در انبار با قفل آویزی از بیرون قفل بوده و بنابه اظهارت خود ناصر او مجبور به شکستن قفل شده بود. خب چگونه امکان داشت بهنام که در داخل انبار بوده ازبیرون به در قفل زده باشد. از طرفی وقتی کسی اقدام به خودکشی، آن هم حلق آویز کردن خود میکند با فشار طناب ناخودآگاه اقدام به دست و پازدن میکند و دراین صورت باید دمپاییهایی که در پا داشت به اطراف رها میشد که این اتفاق نیفتد. بنابراین فرضیه خودکشی خود بهخود رد میشود و در این میان انگیزه قتل باقی میماند.
سرقت از انبار رخ داده بود و قطعا سرقت توسط یکی از این دو نفرانجام شده است. با توجه به سابقه مقتول احتمال سرقت توسط او کم بود و لذا در این میان کسی جز ناصر نمیتوانست اقدام به سرقت و نهایتا قتل کند. او که سارق اموال انبار بود برای اینکه گناه را به گردن بهنام بیندازد نقشه قتل و سپس صحنهسازی خودکشی او را کشید.
در مسابقه شماره گذشته 2579 نفر شرکت کرده بودند که 545 نفر پاسخ صحیح داده و از میان پاسخهای صحیح ساحل فتحی از ورامین و میلاد کمانی از خرمآباد به قید قرعه برنده شدهاند.
شما خواننده عزیز برای ما بنویسید؛ سارق کیست و سروان رضوانی از کجا فهمید او سارق است. اگر ماجرا را بخوانید حتما متوجه خواهید شد. اگر داستان را با دقت بخوانید؛ حتما متوجه خواهید شد. پاسخ خود را همراه نام و نام خانوادگی به شماره 300011224 پیامک کنید.
حمید موفق
ضمیمه تپش جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد