سلسله خاطرات چند خبرنگار ورزشی

از ستاره‌های دشنام به لب تا ستاره‌های پوشالی

امروز هفدهم مرداد ماه مصادف با روز خبرنگار است.
کد خبر: ۱۱۵۷۷۹۳
از ستاره‌های دشنام به لب تا ستاره‌های پوشالی

. به گزارش «جام جم آنلاین»، پیش‌ازاین در مطلبی خاطرات کوتاه چند خبرنگار ورزشی را مرور کردیم. آنچه در ادامه می‌آید ادامه خاطرات تلخ و شیرین (بیشتر تلخ!) چند خبرنگار دیگر است....

***

خدا را شکر کن که گذاشتیم کار کنی

سه سال در یک روزنامه ورزشی دلسوزانه کار کردم. خبرنگار بودم، ویراستاری می‌کردم، به خواست خودم کار تایپ هم انجام می‌دادم. مسئول جمع‌آوری اخبار برتر خبرگزاری‌ها هم بودم. ساعت 9 صبح کارم شروع می‌شد و تا 7 شب در محل کارم حضور داشتم. دریافتی من از این روزنامه ماهانه 200 هزار تومان بود. یک روز اما با مالک و مدیرمسئول این روزنامه بر سر یکی از مسئله بحثی ساده داشتم. در حین بحث ناگهان به من گفت همین‌که تا امروز اینجا کار می‌کنی لطف بزرگی در حقت کرده‌ایم...! من هیچ، عاشقانه کار کردن‌هایم هیچ، اضافه کارهایم هیچ، حقوق 200 هزار تومانی هیچ، ویراستاری و تایپ هیچ، شرف و آبرو هم هیچ...

ندا نوری/ ویراستار و خبرنگار روزنامه های ورزشی

***

مردی با خبر و شاسی‌بلند

پیش از هر چیزی خوش‌بیان و خوش زبان بودنش بسیار جلب توجه می‌کرد. هیچ‌کس نمی‌دانست کسی که ماشین «شاسی‌بلند» دارد چرا باید بیاید و در ازای ماهانه چند صد هزار تومان خبر بنویسد. آن‌هم چه خبر نوشتنی! از چند خبرگزاری و روزنامه خبر کپی می‌کرد، آن‌ها را به هم می‌ریخت و دوباره به هم می‌چسباند و به‌این‌ترتیب برای خودش خبر و گزارش می‌نوشت. آقای شاسی‌بلند اما هدفی داشت. هدفی که می‌خواست با نوشتن (البته در اصل کپی کردن) خبرهای حمایتی از فلان فدراسیون آن را عملی کند. هیچ‌چیز ندارم برای شما بگویم جز اینکه این آقا الآن در یکی از فدراسیون‌ها، صاحب‌منصب است!

سعید جمشیدیان/خبرگزاری آاونا

***

از دور قشنگ‌ترند

آقایان (....) و (....) به‌عنوان فوتبالیست‌های مطرح مهمان روزنامه‌ای هستند که من هم آنجا کار می‌کنم. از اینکه این دو فوتبالیست را از نزدیک می‌بینم بسیار خوشحالم. وقتی خوشحال‌تر می‌شوم که سردبیر مرا به اتاق مصاحبه صدا می‌کند و از من می‌خواهد در مصاحبه گرفتن به او کمک کنم و درواقع خودم هم سؤال‌کننده باشم. در پوست خودم نمی‌گنجم اما...

10 دقیقه از مصاحبه بیشتر نگذشته بود که متوجه شدم چقدر این دو فوتبالیست محبوب و با کلاس، بی‌ادب‌اند. با من شوخی می‌کنند و در حین مصاحبه چه کلمات زشتی را درباره سرمربی سابق خود به زبان می‌آورند. چقدر برخلاف ظاهرشان بی‌کلاس، بی‌ادب و بی‌سواد هستند. فوتبالیست‌ها از دور قشنگ‌ترند!

درنا آقاباشی/ خبرنگار ورزشی

***

بد و بیراه بعد از خبرخوانی

خبری درباره تغییرات مدیریتی فلان باشگاه در رادیو می‌خوانم. یک ساعت نمی‌کشد که از همان باشگاه با من تماس می‌گیرند. تهدید می‌کنند و با ادبیات نامناسبی صحبت می‌کنند. همین! دیگر چه می‌خواهید بدانید؟! تهدید خبرنگاران چیزی بوده که در تمام این سال‌ها به یک قانون نانوشته تبدیل شده است. تهدید و دیگر هیچ.

هیلدا حسینی‌خواه / خبرنگار

***

اسطوره و عربده‌کشی وسط عزاداری

ستون طنزی در یکی از روزنامه‌های ورزشی به نام «قلندر» داشتم. در این ستون اتفاقات ورزش را از دیدگاه طنز نقد می‌کردم. یک‌بار سوژه ستونم را یکی از بازیکنان مطرح پایتخت انتخاب کردم. چند روز بعد به مراسم ختم ناصر حجازی می‌روم. تصور کنید که وسط عزاداریِ یکی از بزرگ‌ترین اساطیر فوتبال ایران، آن فوتبالیستی که در ستونم سوژه‌اش کرده بودم به من نزدیک شده و با صدای بلند و جملاتی نامناسب از من می‌پرسد چرا درباره او این چنین مطلب می‌نویسم. همان‌جا به او گفتم اینکه من چرا چنین چیزهایی می‌نویسم الآن مهم نیست، مهم این است که شما وسط این عزاداری چرا اینگونه صحبت می‌کنی. بماند که دیگران میانجی‌گری کردند تا این فوتبالیست با شخصیت کتکم نزند.

الف - میرعربشاهی / خبرنگار

***

سردبیری با طعم نقل و انتقال

تصور کنید که سال‌ها در این مطبوعات کار کرده‌اید، مو سپید کرده‌اید و به قول قدیمی‌ها استخوان‌هایتان در این حرفه خرد شده است. آن‌وقت ناگهان یک پسر جوان با کمترین سابقه کاری و سوادی نسبت به شما سردبیر شود. دلیلش چیست؟ از پارتی‌بازی‌های معمول که بگذریم باید بگویم دست داشتن در نقل و انتقالات غیرقانونی فوتبال ایران یا به عبارت بهتر «دلالی غیرقانونی» باعث سردبیر شدن آن پسر جوان شده بود. درواقع مدیرمسئول همان روزنامه برای اینکه سودی هنگفت به جیب بزند، چنین کاری کرده بود. آن پسر جوانی که بدون هیچ سابقه قابل‌توجهی سردبیر ما شده بود، درواقع یک دلال بازیکن است که برای رونق دادن به کار و نصیب کردن سودهای چند صدمیلیونی، بنا به درخواست مدیرمسئول مدتی سردبیر ما شد تا راحت‌تر کارهایش را سروسامان بدهد. ازاین‌دست ارتباطات بر پایه و اساس دلالی تا دلتان بخواهد دارم. می‌خواهید باز هم برایتان تعریف کنم؟!

امیرمسعود جهانگرد/خبرنگار

***

مدیرمسئول پولدار و چشم طمع به کارت‌ هدیه خبرنگار

مدیرمسئولی داشتیم که ثروت زیادی داشت و همیشه همه می‌گفتند خانه، ویلا، مغازه، اتومبیل‌های گران‌قیمت و زمین‌های متعددی دارد. اما من هر وقت از طرف روزنامه به یک نشست خبری می‌رفتم که کارت هدیه در آن به خبرنگاران می‌دادند، وقتی به روزنامه برمی‌گشتم این آقای مدیرمسئول جلوی در به استقبالم می‌آمد و سپس با تحکم و جدیت می‌گفت کارت هدیه‌ای که گرفتم را به او بدهم! نمی‌دانم او از کجا می‌فهمید که من در نشست‌های خبری کارت هدیه می‌گیرم، اما این را هم نمی‌دانستم که او بااین‌همه ثروت، کارت‌های هدیه نقدی که حاوی مبلغ ناچیزی است را واقعاً برای چه از من و سایر خبرنگاران می‌گرفت؟! همین است که می‌گویند از نخورده بگیر و به خورده...

علی لاری/ خبرنگار

***

از پرادو تا هیچ

خاطره من چند جمله‌ای است: «با پرادو به مطبوعات آمدم، اما به‌عنوان مدیرمسئول و سردبیر برای حفظ روزنامه‌ام و جلوگیری از تعطیلی آن طی این سال‌ها آن‌قدر خرج کردم که اکنون موتور گازی هم ندارم.»

رضا اسماعیلی/ مدیرمسئول و سردبیر روزنامه‌های البرز ورزشی و شوت ورزشی

***

اسطوره و دشنام‌هایی که نثارمان کرد

زشت‌ترین خاطره خبرنگاری من به آقای (....) از بزرگ‌ترین اسطوره‌های فوتبال ایران مربوط می‌شود. او زمانی که دریکی از تیم‌های شهرستانی بازی می‌کرد، با یکی از همکاران من درگیری شدید لفظی پیدا کرد. ماجرا ازاین‌قرار است که این همکار من قصد گرفتن مصاحبه از این آقای مثلاً اسطوره را داشت، اما این ستاره زیر بار نمی‌رود. اصرار همکار من باعث می‌شود آقای اسطوره به او توهین کند. من برای حمایت از همکارم وارد دعوای آن‌ها شدم و از او خواستم آرام‌تر باشد. اما او به‌جای اینکه آرام‌تر شود دشنام‌های بسیار رکیک و شرم‌آوری به من داد. قصد شکایت از او را داشتم اما باشگاهی که این اسطوره پوشالی در آن بازی می‌کرد مرا منصرف کرد. واقعاً باعث تأسف است که چنین فرد بی‌شخصیتی را اسطوره می‌نامند.

جواد پازوکی/ خبرنگار سابق فوتبال تبریز

***

خاطره یعنی چه وقتی که...

خاطره برای یک خبرنگار چه می‌تواند جز این باشد که حقوق روی ‌هم جمع شده زیادی دارد که پرداخت نشده؟! خاطره چه چیزی می‌تواند باشد که بی‌احترامی و نمک‌نشناسی دیده‌ایم؟ خاطره چه معنایی دارد وقتی بیم از آینده و حالمان داریم؟ خاطره یعنی چه وقتی نمی‌دانیم روزنامه‌ای که در آن کار می‌کنیم آیا فردا زیر چاپ می‌رود یا نه؟ خاطره یعنی چه وقتی بعضی از رفتارها باعث می‌شود قید این شغل را بزنیم و برویم دنبال کار دیگری؟ خاطره چه معنایی دارد وقتی مدام تهدید و توهین می‌شنویم؟ خاطره اصلاً یعنی چه؟ من به‌عنوان خبرنگار خاطره قشنگی ندارم که بخواهم برای شما تعریف کنم.

شیما دانشمندپور/خبرنگار سابق روزنامه پرسپولیس، هوادار و سایت فدراسیون بسکتبال

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها