داستان من و گزارشگری؟ سال 60 در امتحان سراسری تلویزیون شرکت کردم. امتحان سختی بود. چیزی در حد کنکور در آن سالها. خوب خاطرم هست که آزمون در سالن ورزش دبیرستان البرز برگزار شد. از میان تعداد زیادی شرکتکننده فقط من و قاسم افشار قبول شدیم. قاسم افشار به گروه خبر وارد شد و من در حوزه ورزش مشغول کار شدم.
در همان سنین نوجوانی فهمیدم به گزارشگری هم علاقه دارم، چراکه هنگام بازی کردن برای خودم و دوستانم گزارشگری میکردم و این یکی از کارهای مورد علاقه من بود.
از سال 1360 وارد برنامه ورزش و مردم شدم. با 25 سال سن، فکر میکنم آن روزها جوانترین مجری بودم. اوایل انقلاب تقریبا همه مردم برنامههای تلویزیونی را پیگیری میکردند و مثل حالا نبود که وسایل ارتباطجمعی زیاد باشد و مردم اطلاعات مورد نیاز خود را از منابع مختلف دریافت کنند. به همین دلیل در گذشته تمام توجه مردم به دو شبکه تلویزیون بود. ورزش و مردم هم با اجرای مجید وارث یکی از پربینندهترین برنامهها بود و طرفداران فراوانی داشت. به همین سبب اوایل که من آمده بودم، خیلیها مخالف بودند، اما پس از دو ماه انتقادات کاهش یافت و کمکم توانستم با مردم ارتباط برقرار کنم.
وقتی یک مجری به شکل طولانیمدت در برنامهای طولانی حضور پیدا میکند، سطح توقع مردم را نسبت به خودش از نظر اخلاقی، رفتاری و فکری افزایش میدهد. برای روشن شدن موضوع خاطرهای تعریف میکنم. یک روز که ماشین نداشتم از مسیر میدان صادقیه تا منزلمان سوار یک سواری شخصی شدم و عقب نشستم. خانم چادری شصت تا هفتاد سالهای که عینک ته استکانی داشت، کنار من نشسته بود و خودم را جمع کردم تا این خانم راحت بنشیند. چند دقیقه بعد این خانم برگشت و به من گفت: پسرم شفیع. باورم نمیشد چنین آدمی با این سن و سال من را بشناسد. این خانم گفت من زمانی که تلویزیون را روشن میکنم اگر مجری تلویزیون مرد باشد چادر سر میکنم، اما تو را مثل پسر خودم میدانم. پسرم میگوید چرا از همه رو میگیری، اما از آقای شفیع رو نمیگیری، منم در جوابش میگویم آقای شفیع پسر من است. این حرف هنوز در گوش من است و نشان میدهد مسؤولیت یک مجری چقدر سنگین است.
راستش زیاد از انتقاد خوشم نمیآید، با این حال اینطور نیست که ایرادها را نشنوم. اتفاقا خیلی مواقع سعی میکنم در رفتارم تغییراتی ایجاد کنم تا اگر ایرادی هست برطرف شود، اما این به معنای این نیست که همه کسانی که ایراد میگیرند درست میگویند.
ما در رادیو و تلویزیون مخاطب فعال و غیرفعال داریم. مخاطبان فعال که تعدادشان کمتر است معمولا پای تلفن هستند و نسبت به بیشتر برنامهها اظهارنظر میکنند و اکثر هم انتقاد دارند. من ششم دبیرستان بودم و داشتم برای کنکور درس میخواندم. در تمام آن ماهها من یک رادیوی کوچک داشتم که معمولا شبها روشن میگذاشتم تا خوابم نبرد. بعد از مدتی دیدم یک نفر همیشه زنگ میزند و انتقاد میکند. در آن سه ماه آنقدر این موضوع تکرار شد که بعد از گذشت نزدیک به 40 سال هنوز اسم آن شخص در خاطرم هست؛ «آقای قرج قولی نیک از گنبدکاووس!»
این که میگویند بهرام شفیع زیاد صحبت میکند و به مهمان برنامه اجازه نمیدهد صحبت کند را قبول ندارم. خداوکیلی شما برنامه را تماشا کنید و آن را با برنامه 90 مقایسه کنید. عادل بعضی وقتها آنقدر حرف میزند که مهمان فرصت حرف زدن پیدا نمیکند. (با خنده)
به نظرم در حال حاضر تعداد برنامههای ورزشی در صدا و سیما زیاد است. نه این که بگویم ورزش و مردم باشد و بقیه نباشند، اما به هر حال همین کثرت برنامههای ورزشی در مخاطب دلزدگی ایجاد میکند و این موضوع نمیتواند به رشد ورزش کمک کند. مانند این است که یک نفر هر روز چلوکباب بخورد، بالاخره خسته میشود.
خیلی از ما هنوز فرهنگ درست استفاده از وسایل ارتباط جمعی را یاد نگرفتهایم. فقط کافی است یک بار که به رستوران میروید نگاهی به رفتار مردم بیندازید. بیشتر جوانها سرشان در موبایلهایشان است. در حالی که در کشورهای اروپایی کمتر شاهد چنین رفتارهایی هستیم.
عادل در برنامه ورزش و مردم شکل گرفت و با گزارش رشتههای تنیس و فوتبال بود که خودش را به مردم معرفی کرد. بقیه هم همینطور، جواد خیابانی، مزدک میرزایی و حتی پیمان یوسفی. همه آنها را هم دوست دارم و از صمیم قلب میخواهم در کارشان موفق باشند.
کسانی هستند که 20 سال برنامه اجرا میکنند، اما مورد توجه مردم نیستند، اما عادل فردوسیپور همانی است که هست. ساده و بیآلایش. مثلا هر وقت خندهاش بگیرد با صدای بلند میخندد یا یک مرتبه از روی صندلی میافتد. همین چیزها خوشمزهاش کرده است. مردم دوستش دارند، زیرا ظاهر و باطنش یکی است. فقط ایکاش کمی خوشلباستر بود. البته تازگیها خوشتیپتر شده، اما مردم عادل را همینطور که هست دوست دارند. (باخنده) او ادا درنمیآورد.
الگوی من عطا بهمنش است. آن زمان که نوجوان بودم همیشه آرزو داشتم از نزدیک آقای بهمنش را ببینم و در کنار وی باشم و الان واقعا خوشحالم که این آرزو برایم برآورده شده است.
اولین گزارشم؟ یک سال پیش از آن که به عنوان مجری وارد ورزش و مردم شوم، در برنامهای که داریوش کاووسی تهیهکننده آن بود، بازیهای لیگ برتر انگلیس در دو تایم 15 دقیقهای خلاصه میشد. من از آن بازیها استوک سیتی و شفیلد را گزارش کردم.
بدون شک بازی برزیل و فرانسه در جام جهانی 1986 خاطرهانگیزترین دیداری بود که گزارش کردم.
یک اتفاق ساده در سال 92 مرا تا آستانه مرگ پیش برد. بیست و پنجم تیر ماه خودم با پای خودم به بیمارستان رفتم و در فاصله یک متری اتاق عمل دچار ایست قلبی شدم. 2 دقیقه ایست قلبی داشتم. یعنی رفتم آن دنیا و برگشتم، اما دکترها گفتند بازگشت تو از دست ما خارج بود.
جملهای را نوشتهام و روی دیوار زدهام که همیشه مقابل چشمم باشد: امروز برای خدا چه کردهایم؟ هر روز به آن نگاه میکنم، برخی روزها خجالتزده میشوم، زیرا نتوانستم گرسنهای را سیر کنم و دست بچهای را بگیرم. واقعا دوست دارم شما جوانان با این اندیشه جلو بروید. مطمئن باشید خدا نیز کمکتان میکند. توکل به خدا را هرگز فراموش نکنیم.
رضا پورعالی
ورزش
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد