وقتی به آمنه محمدی همسر شهید سیدسجاد روشنایی گفتیم میخواهیم درباره شهید روشنایی با او گفتوگو کنیم پوزش خواست و اعلام کرد نمیتواند در حضور فرزندانش در این باره صحبت کند، خانم محمدی میگفت که ملیکا سادات و مریم سادات دخترهای دوقلوی شهید روشنایی وقتی از خاطرات سیدسجاد با دیگران صحبت میکنم متاثر میشوند؛ همسر این شهید مدافع حرم توضیح داد: با وجود اینکه معلم این دخترهای کلاس اولی، با توجه به شرایط آنها کلمه بابا را در کلاس یاد نداده ولی آنها صفحات دفتر مشقشان را با نوشتن کلمه "بابا" پُر کردهاند.
مدتی بعد و در شرایطی که دوقلوهای شهید روشنایی مدرسه بودند با همسر او به گفتوگو نشستیم که متن این گفتوگو در ادامه ارائه میشود.
در آستانه سالروز شهادت حضرت رقیه هستیم و شهید روشنایی را هم به عنوان شهید مدافع حرم میشناسیم، ارادت شهید روشنایی به حضرت زینب و رقیه (س) چگونه بود؟
شهید روشنایی همیشه برای بچهها قصه حضرت رقیه را میگفتند و با دخترها روضه حضرت رقیه را میخواندند، همین کار باعث شده بود مریم و ملیکاسادات در همان سن کم وقتی با هم خاله بازی کنند در بازی هم روضه حضرت رقیه بخوانند، تا اینکه حرف از رفتن سید به سوریه پیش آمد، سید برای بچهها توضیح داد بخاطر دفاع از حرم حضرت رقیه باید به این سفر بروم و به آنها قول داد که از سوریه برایشان عروسک میآورد، بچهها با خوشحالی از تصیم پدر استقبال کردن و در زمان نبودن پدر از من سوال میکردند که اگر بابا حضرت رقیه را بیاورد خانه قول میدهی مامان او هم بشوی؟
دخترها چه حسی نسبت به شهادت پدر دارند؟
زمانی که من متوجه شهادت سید شدم در خانه با مریم و ملیکا تنها بودیم، برای آنها از حضرت رقیه و امام حسین (ع) گفتم و توضیح دادم که پدر شما هم رفته پیش حضرت رقیه، مریم و ملیکا خیلی از این حرف من خوشحال شدند؛ یک روز ملیکا داشت گریه میکرد، از او پرسیدم چرا گریه میکنی گفته خوش به حال حضرت رقیه (س) که سریع شهید شد و رفت پیش باباش بعد سوال کرد چرا من شهید نمیشوم تا زودتر به پدرم برسم؟
بچه ها چون از بچهگی با حضرت رقیه آشنا بودن و من و پدرشون خیلی از حضرت رقیه برای آنها گفته بودیم الان هم میگویند بابا رفته پیش حضرت رقیه و برای ما پیش ایشان جا نگه داشته تا ما هم پیش حضرت رقیه برویم، بچهها همه سعی خودشان را میکنند تا از نظر حجاب و اخلاق به شکلی باشند که حضرت رقیه باهاشون آن دنیا دوست باشند.
در زیارت حضرت رقیه (س) به ایشان چه گفتید؟
خدا را شاکرم که حضرت رقیه ما را قابل دونستند و چند باری بعد شهادت سید برای زیارت دعوت کردند. من وقتی زیارت رفتم کاملا قلبم آرام گرفت، همیشه و همه جا میگم که حضرت زینب و حضرت رقیه به ما نظر کردن و از صبر خودشان به ما عطا کردن؛ تنها جملهای که به سید گفته بودم این بود که وقتی به زیارت حرم حصرت رقیه (س) رفتی خیلی خیلی من را هم دعا کن، خودم هم هر دفعه که رفتم حرم فقط از حضرت تشکر کردم که مارا قابل دونستند و طلبیدن و از ایشان فقط میخوام که باز هم ما را قابل بدونند و بطلبند؛ همیشه مریم و ملیکاسادات را بیمه حضرت رقیه میکنم تا خود حضرت مراقب بچههام باشند و به قلب آنها هم آرامش بدهند؛ اگر روزی لازم باشد حاضرم خودم و بچههایم را برای دفاع از حرم حضرت زینب و حضرت رقیه (س) فدا کنم.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد