تیتر غمانگیزی بود که از متن مصاحبه انتخاب شده بود. الان که آن مصاحبه را دوباره خواندم و یک سال از درگذشت آقای طنز ایران گذشته، متوجه شدم که جوابهایش چقدر تلخ بوده، هجده سال قبل! و در همه این سالها چرا کمتر کسی فکری کرد برای اندوه مردی که به طنازی شهرت دارد؟ آنقدر این اندوه و غم را ندیدند تا زرویی نصرآباد در 11 آذر 97 پشت میز کارش در تنهایی، انزوا و خلوت خودخواسته از دنیا رفت و دو روز بعد او را یافتند، اول برادرش او را دید و بعد دوستانش؛ در حال کتاب خواندن از این دنیا به دنیایی حتما بهتر مهاجرت کرده بود.
در سالگرد درگذشت این طناز بینظیر یک روز قبل سالمرگش با یکی از نزدیکترین دوستانش؛ عباس حسیننژاد همصحبت شدم تا به آقای زرویی نصرآباد بگویم، نترسید آقای نصرآباد، شما یکسال است، رفتهاید، اما ما شما را فراموش نکردهایم. نگران سالهای بعد هم نباشید شما همیشه در خاطرهها زنده خواهید بود. نه به این دلیل که نویسنده بودهاید، نه به این دلیل که پژوهشگر بودهاید، نه به این دلیل که بهترین طنزها را نوشتهاید... همه اینها در فرع ماجرا هستند، شما در تاریخ کشور ما زنده میمانید چون معروفید به «مهربانی». دوستانتان این خصلت شما را برای دیگران بازگو میکنند و این ویژگی منحصر به فرد سینه به سینه نقل و بازگو خواهد شد و شما جاویدان خواهید ماند به نام نامی «محبت».
در توصیف این ویژگی منحصر بهفرد که روزبهروز در دنیای امروز ما نایابتر میشود همین بس که وقتی از دوست دیرینه شما؛ آقای حسیننژاد میخواهم شما را از زاویه نگاه خودش توصیف کند، میگوید: پشت آن سبیلها، مادری مهربان زندگی میکرد که همه را دوست داشت، به شدت و حدت مهر مادری.
گویا آن سبیلهای پهن و سیاه برای طرفداران و دوستانتان حکایتها به جا گذاشته، نشان به آن نشان که وقتی با آقای امید مهدینژاد همان سال قبل درباره شما صحبت کردم، گفت: «سبیلش نماد طنز معاصر بود». حالا شما نیستید آقای زرویی نصرآباد معروف به ملانصرالدین تا بیاییم و با شما صحبت کنیم و خودمان درک کنیم پشت آن سبیلها چگونه طنزی نشسته که چنین عمیق است و ماندگار اما در همصحبتی با دوستانتان کمی به عمق این طنزها دست پیدا میکنیم.
شب رندان؛ کارخانه تولید طنز
وقتی به عباس حسیننژاد تلفن میکنم تا درباره آقای زرویی نصرآباد با او صحبت کنم، میگوید الان یزد هستم، آمدهام برای شرکت در کنگره دو روزهای که برای آقای نصرآباد برگزار شده! میبینید آقای نصرآباد از یادها نرفتهاید...
حسیننژاد خاطراتش را که ورق میزند به برنامه طنز حلقه رندان اشاره میکند که به همت شما در حوزه هنری برگزار میشد.
او میگوید: شب رندان کارخانه تولید طنز بود. استقبال از این برنامه بینظیر بود. همه طنزنویسان حاضر در این برنامه تلاش میکردند حداقل یک طنز خوب همراه داشته باشند و به شب رندان وارد شوند. آقای نصرآباد مدیریت هوشمندانهای بر این برنامه داشت. طنز مراقبت میخواهد که اگر این مراقبت هوشمندانه نباشد وارد مسائل غیراخلاقی شاید بشود. مراقبت میکرد که طنزهایی رواج پیدا کند که بتوان آنها را جلوی خانواده هم خواند! درباره طنز سیاسی دیدگاه خاص خودش را داشت. زیاد موافق آن نبود، میگفت: تاریخ مصرف دارد، اگر شخصیت سیاسی دیگر فعال نباشد یا در دورهای یا دورههایی جایش را به دیگری بدهد دیگر طنزهایی که درباره او نوشته میشود را مُرده باید حساب کرد. اما معتقد بود که طنزهای اجتماعی همیشه تاریخ مصرف دارند، همانطور که طنزهای زن و شوهری هیچوقت کهنه نمیشوند.
عبید زمانه
به حسیننژاد میگویم، چندین سال قبل از آقای صابری (گل آقا) درباره آینده طنز ایران میپرسند، میگوید: زنده است و زنده خواهد ماند چون عبید زاکانی زمانهای دارد به نام ابوالفضل زرویی نصرآباد. به نظرتان چرا آقای نصرآباد را به عبید زاکانی تشبیه کرد؟
میگوید: عبید زاکانی چند قرن قبل زندگی میکرده، اما سرآمد طنز است چون هم به نثر و هم به نظم مسلط بوده و در هر دو حوزه طنزهای اجتماعی مینوشته که هنوز هم باقی است و مرجع است. شاید برخی از طنزهای عبید از نظر اخلاقی آنطور نباشد که بتوان آنها را جلوی خانواده خواند و تعریف کرد. شاید برخی بگویند عبید بیادب بوده. اما نمیتوان تیزی و تندی و تاثیرگذاری طنز او را نادیده گرفت. آقای نصرآباد مرزهای اخلاقی را در طنز رعایت میکرد، اما قوت قلمش زیاد بود و تاثیرگذاریاش بینظیر. هم در شعر طنز مسلط بود هم در نثر. آنقدر این قوت غالب بود و چشمگیر که رهبر معظم انقلاب در یکی از شبهای شعر بیت درباره یکی از طنزهای نظم آقای زرویی به او گفتند: این خوب است، اما آن نثرتان یک چیز دیگر است. آقای زرویی را به معنای تام کلمه میتوان کتابخوار دانست. او درباره همه چیز مطالعه میکرد، میخواند، میخواند و میخواند. اطلاعاتش خیلی زیاد بود، منظورم از اطلاعات، اطلاعات عمومی و سطحی نیست بلکه معلومات عمیق است. 23 ساله بود که آقای صابری به او لقب بهترین طنز نویس ایران را داد. استعداد شگرفی داشت و با استفاده از ذوق و قریحهاش به نگاه ریزبینش همه اتفاقات را رصد میکرد و درباره آنها مینوشت؛ عالی هم مینوشت، تاثیرگذار و فراگیر.
از حسیننژاد درباره خلوتگزینی آقای زرویی میپرسم، میگوید: بدنه فرهنگی و مسؤولان فرهنگی با آقای نصرآباد خوب تا نکرد. از آنهمه معلومات و سواد و بینش و دیدگاه از آن قلم بینظیر استفاده نشد.
کمکم او به نزوا کشیده شد و این اواخر دیگر کاملا در تنهایی غرق شده بود، حتی تلفنش را هم به ندرت جواب میداد. باید به حال خودمان تاسف بخوریم که به شخصیتهایی مانند زرویی نصرآباد آنقدر بیتوجهی میکنیم تا از دستشان میدهیم و فقط دریغ و حسرت میماند برایمان.
از این نویسنده میپرسم، آیا آقای نصرآباد برخلاف قلم طنازی که داشتند، درون غمگین و تلخی داشتند؟ میگویند کمدینها و طنازان چنین هستند؟
این فعال فرهنگی میگوید: از امام علی(ع) روایت داریم که میگوید: شادی مومن بیرونی است و اندوهش درونی. طنزنویس حتما بیشتر از دیگران سیاهیها را میبیند برای همین میتواند به زبان طنز آنها را روایت کند. درون تلخ و غمگین، ذات طنزنویسی است. اقای نصرآباد، طنازی بود که تلخیها را به شیرینی روایت میکرد. روحش شاد.
طاهره آشیانی - روزنامه جام جم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد