بیوگرافی

توماس آکویناس ؛ فیلسوف و نویسنده ایتالیایی

توماس آکوئیناس، فیلسوف و متکلم مَدْرَسی مسیحی ، عضو فرقه دومینیکی که در اصول و مسائل فلسفی متعددی متأثر از فیلسوفان مسلمان بویژه ابن سینا بوده است.
کد خبر: ۱۲۸۵۳۴۲

زندگینامه

به گزارش جام جم آنلاین به نقل آکاایران، توماس آکویناس (نام صحیحش توماس آکوئینی) بزرگترین فیلسوف و متکلم دوره قرون وسطی است. وی اواخر سال 1224 یا اوایل سال 1225 میلادی در قلعه روکاسکا در منطقه اکینیو در نزدیکی شهر ناپل، در خانواده ای اشرافی به دنیا آمد. اگر بخواهیم بر اساس لقبش که «گاو نر زبان بسته»، است حکم کنیم باید بگوییم که او نسبتا فربه بوده است. ویل دورانت می‌گوید: دوستانش وی را گاو بزرگ زبان بسته سیسیل لقب داده بودند.

پدرش فئودال منطقه اکینو بود و توماس را که کوچکترین فرزندش بود، در پنج سالگی به دیر فرستاد، به امید آنکه روزی رئیس آن دیر شود. توماس در آن دیر که «مونته کاسینو» نام داشت، به عنوان طلبه به تحصیل پرداخت تا در آینده راهب گردد. در سال 1239 میلادی برای ادامه تحصیلات به دانشگاه ناپل رفت و در آنجا فنون یا هنرهای هفتگانه را فرا گرفت.

در سال 1334 میلادی به فرقه رهبانی- دو مینیکی پیوست. این عمل او با مخالفت شدید خانواده اش مواجه شد. برادرانش برای جلوگیری از پیوستن او به این فرقه حتی یکسال او را زندانی کردند، ولی توماس از عقیده اش برنگشت و پس از آزادی، به این فرقه ملحق شد. دومینیکیان او را به پاریس فرستادند. توماس، در دانشگاه این شهر نزد آلبرت کبیر به تحصیل پرداخت و همراه او در سال 1248 میلادی به دانشگاه تازه تاسیس شده کلن رفت.

در سال 1252 میلادی، آلبرت کبیر با اعلام اینکه مطلب بیشتری نمی تواند به توماس بیاموزد، وی را برای ادامه تحصیلات به پاریس فرستاد و توماس در دانشگاه شهر پاریس به تحصیل و تدریس پرداخت. در سالهای 54 ـ 1252 میلادی، در رابطه با تفسیر کتاب مقدس، مدتی آموزش دید و طی سالهای 1256 ـ 1254 میلادی، کتاب «جمل پطروس لو مباردوس» را تفسیر و تدریس کرد.

توماس آکویناس در سال 1256 میلادی با اتمام تحصیلاتش، درجه استادی در الهیات را از دانشگاه پاریس اخذ کرد و یکی از دو کرسی اختصاص داده شده به دو مینیکیان را به دست آورده و استاد کلام در دانشگاه پاریس شد. وی پس از سه سال به ایتالیا بازگشت و طی سالهای 1259 تا 1268 میلادی در حوزه های علمیه و دربار پاپ در شهرهای انانیی، ارویتو، رم و ویتربو به تدریس و تحقیق پرداخت. وی در این سالها ارتباط نزدیکی با دربار پاپ داشت و در سازمان دادن و تدوین دروس مدارس دو مینیکی بسیار کوشید.

در سالهای 1268 تا 1272 میلادی در پاریس اقامت گزید و پس از آن به ناپل بازگشت. او در اواخر سال 1273 میلادی تدریس و تحقیق و تالیف را کنار گذاشت و در سال 1274 میلادی هنگامی که به شهر لیون، برای شرکت در شورای عام کلیسای کاتولیک، سفر می کرد، در یک دیر درگذشت.

توماس مهمترین فیلسوف فلسفه مسیحی است که در فلسفه بعد از خود تاثیری بسیار زیاد گذاشت. از میان مطالب کلیدی آکویناس در باب الهیات، نکات زیر از اهمیت خاصی برخوردار است و شایسته است به طور خلاصه به آن اشاره شود:

1. راه‌های پنج‌گانه اثبات وجود خدا؛

2. پیوند میان ایمان و عقل؛

3. اصل تمثیل که یک اصل الهیاتی در باب شناخت خدا بوسیله مخلوقات بدست می‌دهد.

گاو زبان بسته سیسل، در خلاصه الهیّات، پنج راه اثبات خدا را بیان می‌کند، که شالوده استدلال‌هایش در پی‌گیری سلسله علت‌ها تا سرمنشاء آن و یکی دانستن آن با خداست.

توماس آکویناس ؛ فیلسوف و نویسنده ایتالیایی

او در الهیات می‌گوید: «نخستین و بدیهی‌ترین راه، را برهان حرکت است ...؛ زیرا محال است، چیزی از جهت واحد و به ‌شیوه واحد هم محرّک باشد و هم متحرک. ... از این‌رو باید به محرک اول پرداخت؛ که همه می‌دانند خداست.

دومین راه از علت تامّه می‌آید ... امکان ندارد که چیزی علّت خودش باشد ... از این‌رو باید به اولین علّت تامّه اعتراف کنیم، که همه آن را خدا می‌نامند.

راه سوم از امکان و وجوب وجود گرفته می‌شود ... باید به موجودی اعتراف کنیم که وجوبش در خودش است ... این موجود را خدا می‌نامند.

چهارمین راه از تدرّجی است، که در اشیاء یافت می‌شود .... باید چیزی باشد که علّت  همه خوبی‌ها وکمالات باشد. ما این چیز را خدا می‌نامیم.

پنجمین راه از نظم جهان گرفته می‌شود ... موجودی با شعور وجود دارد؛ که چیزهای طبیعی را به سوی غایتشان هدایت می‌کند و ما این موجود را خدا می‌نامیم.»

در بحث عقل و ایمان آنسلم، متاله بزرگ قرن 11، معتقد بود که ایمان بر فهم مقدّم است و می‌گفت: «ایمان بیاور تا بفهمی!» امّا آکویناس در تحقیقات خود ثابت کرد که عقل غریزی و ایمان مراتب مختلف سرشتی هستند؛ که متمّم و مکمّل یکدیگرند. از نظر او عقل فقط می‌تواند به‌حقایقی مانند وجود خدا، مشیّت الهی و مانند این‌ها دست یابد؛ اما به‌حقایقی مانند تجسم خدا، تثلیث و مانند آن دسترسی ندارد و تنها از راه ایمان به وحی و کتاب مقدّس می‌توان به آن‌ها دست یافت!

اساسی‌ترین اندیشه در باب سخن گفتن از خدا اصل تمثیل است. مثلا در جمله «خدا پدر ماست»، آکویناس معتقد است که این را باید بدان معنا دانست که خدا از پاره‌ای جهات  شبیه پدر بشری است و از دیگر جهات چنین نیست.

با این‌همه، بسیاری از نظریات آکویناس رد شده و یا با تردید جدی مواجه شده‌اند؛ مثل این‌که از یک‌طرف او می‌گوید، هیچ چیز را که مورد قبول عقل نیست، نمی‌توان به‌وسیله ایمان قبول کرد، ولی در جای دیگر باورهایی مانند تثلیث و تجسّم  را با این‌که مخالف عقل است، صرفا با ایمان می‌پذیرد؛ اما نباید از این نکته غافل شد که آکویناس، سعی بسیاری برای عقلانی کردن تثلیث از خود بروز داد و نخستین کسی بود که تثلیث را با عقل همراه ساخت. در مورد راه‌های پنج‌گانه اثبات خدا نیز بعضی از منتقدان وی در قرون وسطی، مثل دانز و آکمی، انتقاداتی را وارد کرده اند.

آثار آکویناس

آکویناس آثار بسیاری به نگارش درآورده است. آثار او شامل تفاسیری بر کتاب مقدس، مقالات فلسفی و الاهیاتی و تفاسیری بر آثار ارسطو می‌شوند؛ اما دو اثر از آثارش از اهمیت زیادی برخوردارند:

1. مجموعه‌ای علیه کفار؛ این کتاب برای پیروان مکتب‌های غیر مسیحی به نگارش در آمده و براساس فلسفه و عقل است و به کتب مقدس هنگامی استناد می‌کند، که موضوع مورد بحث از پیش توسط عقل اثبات شده باشد. در همین راستا آکویناس خدا و صفات او را اثبات می‌کند و ثابت می‌کند که هرکس، ارسطو و منطقش را می‌پذیرد، باید به‌ مسیح ایمان بیاورد؛ زیرا منطق ارسطویی و الهیّات مسیحی به یک خانه دو طبقه شبیه است: فلسفه ارسطویی بنیان و طبقه نخست و الهیّات مسیحی طبقه دوم آن را می‌سازد.

2. مدخل الهیات؛ او در این کتاب، که مهم‌ترین اثرش محسوب می‌شود، الهیّات آگوستینی را با مفاهیم و اصطلاحات فلسفه ارسطویی بیان می‌کند.

تأثیر توماس آکویناس بر تاریخ تفکر کلیسای کاتولیک را نباید دست کم گرفت. او با آراء منحصر به‌فرد خود توانست به‌خوبی در کلیسای کاتولیک جا باز کند. نفوذ و درخشندگی او در پیوند میان منطق و دین چنان بود، که در قرن نوزدهم، هنگامی که کلیسای کاتولیک روم، به‌دنبال پاسخ‌گویی به منتقدان جدید دین بود، لئوی سیزدهم ، احیای مطالعه آثار او را بهترین و مؤثرترین روشی دانست که الهیّات کاتولیک به‌وسیله آن می‌تواند از عهده مسائل دنیای جدید برآید.

توماس آکویناس ؛ فیلسوف و نویسنده ایتالیایی

از وی آثار مهمّ دیگری به‌جای مانده؛ که اکنون از بهترین تحریرات کلیسای کاتولیک روم می‌باشند. از جمله «کلیاتی در رد مشرکان» و «کلیات الهیات». آکویناس در رساله اول، براهین مهمّی در تأیید ایمان مسیحی به‌سود مبلغانی که در میان یهودیان، مشغول تبلیغ بودند و در رساله دوم، تحقیقی مبسوط درباره ابعاد مهم الهیات مسیحی ارائه کرد.

هم‌اکنون از آکویناس به‌عنوان یکی از قدیسان کلیسای کاتولیک یاد می‌شود.

آراء و افکار فلسفی توماس آکویناس

توماس آکویناس بزرگ ترین فیلسوف و متکلم دوره قرون وسطی است. او در فلسفه خود، ارسطو و فلسفه او را برگزید. توماس در پی آن بود که فلسفه ارسطو را که در نظرش فلسفه ای صحیح بود، طوری تقسیر کند که کاملا با اصول مسیحیت سازگار باشد.

وی اعتقاد داشت که بین آنچه فلسفه و عقل به ما می آموزد با آنچه که وحی یا ایمان مسیحی می آموزد، هیچ اختلافی وجود ندارد. مسیحیت و فلسفه ی صحیح، یک چیز را می گویند؛ با این تفاوت که عقل فقط تا قسمتی از راه را می تواند برود و این وحی الهی است که تمام راه را برایمان روشن می سازد. وظیفه اساسی فلسفه این است که خدمتگزار دین و جوابگوی شبهات باشد.

توماس آکویناس با الهام گرفتن از بحث ماده و صورت ارسطوئی گفت: ماده، وجود بالقوه و صورت، وجود بالفعل است. وقتی صورت ها با ماده جمع می شوند، انواع و اجناس و افراد مستحق می شوند.( و به عبارت دیگر، موجودات به وجود می آیند.)

ماده جنبه نقص وجود و صورت جنبه کمال آن است. صورت ها هرچه به ماده نزدیک تر باشند، انواع و افرادشان بیشتر شده و هر چه روبه کمال بروند، از تکثر دور و به وحدت نزدیک تر می شوند. اگر این سیر ادامه یابد، می رسیم به صورت صورت ها یعنی صورت بی ماده که خداوند است و تغییر در او راه ندارد. توماس آکونیاس دربحث خود درباره خداوند، چندین برهان برای وجود خداوند ذکر می کند.

به اعتقاد او، عالم آفرینش بهترین عوالم ممکن است، زیرا اگر کاملترین عوالم نباشد،

می بایست در حکمت الهی نقص وجود داشته باشد و این امکان ندارد. توماس آکونیاس عقیده داشت صورت موجودات همواره درذهن خداوند موجودند و این صورتهایی که در ذهن خدا هستند، سر چشمه اصلی وجود خارجی موجودات در این جهان هستند؛ یعنی در آغاز، موجودات این جهان، صورتهایی در علم خداوند بوده و سپس در عالم خارج موجود می شوند و افراد و محسوسات را تشکیل می دهند.

همچنین، موجودات عالم طبیعت مراتب دارند. هر مرتبه نسبت به رتبه بالاتر خود ماده و نسبت به مراتب زیرین حکم صورت را دارد. به همین ترتیب، حیات طبیعی انسان نسبت به حیات روحانی او مانند نسبت قوه به فعل است. او بیان میکند که نفس انسان پیش از ولادت موجود نیست، اما پس از مرگ باقی است. به اعتقاد او غایت زندگی، سعادت است و تنها با کسب فضایل اخلاقی و در سایه فیض وتفضل الهی می توان به آن رسید.

عالم، عالم اختیار واراده انسان، آزاد است. اما این اراده پایبند اصل نیکی است؛ به عبارت دیگر، اراده انسان بالضروره مایل به نیکی است. البته قوای شهوانی انسان مایل به بدی است و گناهکاری از همین قوا سرچشمه می گیرد. بین این دو، یعنی اراده انسانی و قوای شهوانی همیشه تعارض وجود دارد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها