به گزارش
جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم، در کنار اینها البته تلخیها و خردهرخدادهای مختلفی هم در این سریال وجود داشت که برخی از آنها حسابی جای بحث دارد. حضور فاطمه گودرزی در یک نقش نسبتا تازه و دو بازیگر اصلی دیگر این سریال یعنی میلاد میرزایی و نیما نادری که از چهرههای کمتر دیده شده دنیای تصویر هستند هم اتفاق دیگری است که در شرم رخ داده. همه اینها باعث شد تا در جامجم میزبان این دو بازیگر و کارگردان و نویسنده شرم شویم از آنچه گذشت این سریال و حواشی که داشت بیشتر باخبر شویم.
یک درام جنایی
بعد از مدتها در کنار درامهای صرفا خانوادگی و اجتماعی، ما مجموعهای را دیدیم که در آن رگههای جنایی و اتفاقات مختلف دیگری در این فضا به چشم میخورد. چه شد که سراغ این فضا رفتید؟
احمد کاوری: نقطه آغاز کاری که میبینید، آقای پوروزیری بهعنوان تهیهکننده است. ما آشنایی قبلی با هم داشتیم و دیدم او میخواهد کاری را شروع کند که از شنیدن آن خوشحال شدم. گفتم هر کمکی برای این کار جدید بود به من بگو. این مجموعه قرار بود با تیم دیگری ساخته شود ولی درنهایت بعد از حدود 10 روز با هم جلسهای گذاشتیم و فیلمنامه را خواندیم، متنی که از ابتدای آن پوروزیری همراهش بود. زمانی که فیلمنامه را خواندم، دیدم آدمها و موقعیتهایی که شخصیتها در آن قرار میگیرند برای من جذاب است و حس کردم تلویزیون کمتر به سمت این موضوعات رفته. مفصل در اینباره با هم صحبت کردیم و به فضایی که میخواستیم، رسیدیم.
و البته از تلخیهای این سریال هم نمیشود گذشت.
ما از ابتدا به فضای هنری ماجرا از بازیگران گرفته تا میزانسن، رنگ و... بهعنوان یک الگو رسیدهبودیم. در این فکر بودیم که یک کار اجتماعی که تلخ است و بهگونهای بیرحمی آدمها را نمایش دهد، چطور میتواند در قالب یک کار تلویزیونی برای مخاطب جذاب باشد و گزندگیاش را حفظ کند؟ مخاطب تلویزیون به اندازه کافی در شرایط تلخ زندگی میکند، به همین دلیل سعی کردیم در بخشهای دیگر مثل انتخاب بازیگر، این فضا را تا حدی تلطیف و به مخاطب عرضه کنیم. اما در کل قصه و فضایی که ایجاد کردهبود این امکان را میداد که آدم بتواند دربارهاش فکر و طراحیهای مختلف را در ذهنش تصویر کند.
آنچه میشد نباشد
ما در سریال شخصیتها و اتفاقاتی را میبینیم که میشد نباشند. درواقع در اصل قصه تأثیر ندارد، مثل مهرداد ضیایی که نقش همسر پوران را بازی میکند یا پسر کوچک آنها و...
کاوری: در جریان ساخت اتفاقا ما درباره این مسأله حرف زدیم و میدانستیم این شخصیت کاری انجام نمیدهد و در درام خیلی نقش اساسی ندارد، اما بدون او چیزی را از دست میدادیم. آنهم رنگی بود که این آدم بهکل فضا میدهد و خانواده آشفته را بیشتر میتواند نمایش دهد. او تنها کسی بود که با حضورش به همراه بچه میتوانستیم بخشی از خانواده را ببینیم. چون الان شخصیتهای داستان یک مادر و یک پسر تنها، از سوی دیگر یک مادر و دختر تنهاست، در سوی دیگر یک پدر و پسر تنها و کلا به این شکل هستند.
این محدودیتی را ایجاد میکرد که باعث میشد شاید فضا از زندگی واقعی، فاصله داشتهباشد. درواقع بخش باورپذیری ماجرا را کم میکرد. البته پوران همچنان تنهاست. این خیلی اثربخشی بیشتری دارد. یعنی با اینکه او همسر و بچه دارد اما بازهم تنهاست و این کابوس به او اجازه نمیدهد بتواند یک خانواده را اداره یا فضای گرم و خانوادگی ایجاد کند. او تنهاست و آدمهای تنها هم معمولا درگیریها و افسردگیهای خودشان را دارند اما زمانی که باوجود همسر و بچه این اتفاقات میافتد، این مسأله پررنگتر نشان داده میشود.
نیما نادری: ضمن آنکه به نظر من نماینده خیلی از شخصیت مردهای جدید ماست که در خانه واقعا منفعلند به پوران هم کمک میکرد تا ما به شکلی نشان دهیم انگار مرد این خانه اوست، نه همسرش.
امیرمهدی پوروزیری: پورانی که برای رسیدن به خیلی چیزها همهچیز را به دست میگیرد و وارد یک قتل میشود، اینجا هم انگار یکجورهایی منوچهر را کشته و این اتفاق را دوباره در شرکت و خانوادهاش تکرار کردهاست. این ویژگی یک تناقض جذاب هم داشت، اینکه کسی که همیشه مادر است، ایندفعه وجه مادرانگیاش کمتر است و وجهه مردانهای دارد. در شرکت در جریان به دست آوردن کبد برای دخترش و اینجا، وجود منوچهر خیلی کمک میکرد تا بخشی از شخصیت پوران نشان داده شود.
کاوری: شرم، خود پوران است. پوران زنی است که اگر بخواهیم ازنظر روانشناسی به او نگاه کنیم، نه به خاطر علاقهاش به فرزند خود بلکه به دلیل جاهطلبی این کار را میکند. بهعنوان شخصی که میخواهد همهچیز را داشتهباشد، وگرنه خیلی راحتتر میتوانست با این قضایا کنار بیاید و شرایط بهتری را بدون احساس گناه فراهم کند. حتی جایی که او از شرکت میبرد، کاری میکند که آنجا نابود شود. شخصیت او اینگونه نیست که فکر کنید اهل تعامل و این صحبتهاست، او میگوید من مادر هستم و تو نمیدانی یک مادر چه میکشد اما واقعیت این است که همه مادرها چنین کاری نمیکنند و آنقدر جاهطلب نیستند که بخواهند همهچیز را زیر سلطه خود بگیرند. این بعد سلطهگری اوست که باعث شکل گرفتن چنین فضایی میشود.
ناراحتی نویسنده را درک میکنیم
چقدر با نویسنده در طول شکل دادن به فضای شرم، تعامل داشتید؟
کاوری: هیچ. قبل از آنکه من این کار را بسازم، در مجموعههایی نویسنده از بیرون بوده یا بخشی از متن را خودم نوشتم، گاهی هم با تعامل با نویسندهای بازنویسی شده اما در این کار بهخصوص، روز اولی که میخواستیم وارد فضای گفتوگو شویم با سدی مواجهبودم و هیچ کمک فکری از سوی نویسنده دریافت نکردم در صورتی که میتوانست اتفاقات بهتر و جذابتری با این تعامل بیفتد. به گذشته این ماجرا کاری ندارم، بلکه بهعنوان شخصی که از نقطهای وارد این پروژه شده، اینطور حساب میکنم که من کارگردانم و بهشکل حرفهای این فضا را دنبال میکنم؛ قصههای مختلف به من پیشنهاد میشود، از بین آنها یکی را انتخاب و شروع بهکار کردن میکنم. حال اینکه در گذشته چه اتفاقاتی افتاده و چه قول و قرارهایی بین نویسنده، تهیهکننده یا تلویزیون بوده، از آن بیخبر هستم. در حد شنیده میدانم اما چون شنیدهها مستند و مستدل نیست، به خودم اجازه نمیدهم دربارهاش صحبت کنم.
خودتان بهدنبال برقراری این تعامل نبودید؟
کاوری: من بهعنوان کارگردان به این مجموعه وارد شدم و حقم این بود که با نویسنده برای ساخت این اثر تعامل داشتهباشم اما ظاهرا آقای فرهادی آنقدر دلخوری داشت که حاضر نشد در فضای ساخت حضور پیدا کند. من بهقدر ذهنیت خودم و تجربهام، سعی کردم یک کار جذاب و پرمخاطب ارائه دهم. در کارهای قبلیام هم گاهی این اتفاق افتادهبود که نویسنده بهدلیل مشغله یا هر چیزی، سرصحنه حضور نداشتهباشد اما این تعامل بهشکلی وجود داشت.
در پاسخ به انتقادهایی مبنی بر تغییر فیلمنامه که از سوی نویسنده مطرح شد، چطور؟
کاوری: من خوانش خودم از متن را تصویر میکنم. نویسنده هم اگر روزی بهعنوان کارگردان در یک موقعیت قرار گرفت، میتواند از هر اثری خوانش خود را داشتهباشد. نمیتوانم با لحن دیگران بهعنوان کارگردان حرف بزنم و باید آن متن را به لحن خودم نزدیک کنم. تا الان چند اجرا از هملت و اُتللو دیدیم که با هم متفاوت هستند. حالا آقای شکسپیر باید سر از قبر دربیاورد که چرا به متن من دست زدید؟ این یک جریان طبیعی است و به متن هم خدشهای وارد نمیکند. در شرم هم ما زنی را میبینیم که بهخاطر بچهاش قتلی را انجام میدهد تا نهایت این عذاب و سایه شوم آن اتفاق در زندگیاش است. این ماهیت اثر است و هیچکس با هیچ نوع نگاهی نمیتواند به محتوای اثر دستبرد بزند یا تاثیر منفی روی آن بگذارد. ما تنها کمی آن را جلا میدهیم تا در اجرا متبلور شود.
امیرمهدی پور وزیری: من همیشه دوست داشتم بین نویسنده و کارگردان ارتباط جدی باشد، چون به کار قطعا کمک میکند اما متأسفانه شرایطش مهیا نشد.
چرا آقای فرهای همکاری نکردند و همچنان گلایه دارند؟
پوروزیری: شرایط بهگونهای پیش رفت که ایشان از پروژه جدا شدند و بعدازآن امکان این ماجرا فراهم نشد. شاید اگر میشد، اتفاقات بهتری میافتاد. بههرحال این روایت آقای کاوری از متن است که آنهم رخداد عجیبوغریبی نیست.
کاوری: ابتدا قرار بود خود او (فرهادی) بهعنوان کارگردان، متن را کار کنند.
پوروزیری: بله، او خودش میخواست آن را کارگردانی کند و خیلی هم دلبسته این متن بود، اما این شرایط باوجود همه تلاشها اتفاق نیفتاد و برای او کماکان ناراحتی وجود دارد. احمد هم گفت ما قدردان نویسنده هستیم. نویسنده همیشه یکی از مظلومترینهاست که از جان خود مایه میگذارد و معمولا تصوری از کارش دارد اما چیز دیگری از آن بیرون میآید. بحث من این چیزها نیست. قرار بود این سریال را نویسنده آن بسازد که نشد و برای همین ناراحتیشان را میفهمم. من فارغالتحصیل نویسندگی هستم و برایم متن و برداشت از آن از هر چیزی مهمتر است.
یک داستان زنانه
این داستان بهشدت فضای زنانهای دارد.
کاوری: بله. این قصه خیلی زنانه است و حتی مردها در کنار زنها معنا پیدا میکنند. من به نمایندگی از اثر و گروه میگویم زنها در این سریال رنگهای مختلفی دارند و بخش زیادی از این ماجرا مرهون زحمات آقای فرهادی است و من هیچوقت نمیخواهم تلاشهای او را زیر سؤال ببرم، ولی بخشی از آنهم مدیون فهم بچههاست که توانستند این فضا را ببینند و بهروشنی آن را منتقل کنند.
فاطمه گودرزی را در قالب متفاوتی نسبت به نقشهایی که در آن همیشه یک مادر آرام و مهربان است، دیدیم. چه شد که به این انتخاب رسیدید؟
کاوری: انتخاب اول من، گلچهره سجادیه بود که به دلیل کرونا نتوانست بیاید. در ادامه خانم گودرزی هم سرکار بود، وگرنه او هم جزو انتخابهای اول ما بود. مدتی بعد متوجه شدیم کار خانم گودرزی درگیر وقفه شده، به همین دلیل به ایشان گفتیم و قرارداد بسته شد. جریانی که نتیجه بسیار عجیبی داشت. او خیلی متوجه این نقش بود و خیلی باهوش آن را بازی کرد. مهم است بازیگر بتواند باهوش خود نقش را بفهمد و بداند چطور هنر بازیگریاش را در کل کار بهدرستی تقسیم کند.
یک شخصیت سردرگم و پرتعلیق
مخاطب در میانههای سریال با شخصیت بهزاد دچار سردرگمی میشود، چون او دلیل بسیاری از اتفاقات را میداند و مدام انتظار میرود کاری در راستای افکارش انجام دهد اما تا نزدیک پایان قصه مخاطب را در سردرگمی نگه میدارد. این سردرگمی و تغییر یکباره برای چیست؟
نادری: این شاید جزو تعلیقهای داستان و شخصیت باشد که ما منتظر هستیم تا کنشی انجام دهد. به هر حال از ابتدای قصه این پسر در گوشهای شاهد این اتفاقات بوده، تک به تک را دیده و برخی موارد بهخاطر پنهانکاری پوران و پدرش از دستش در رفته، اما رازها بالاخره برایش فاش شدند و او دست به کنش جدیتری زد.
کاوری: به نظرم سردرگمی نیست. خودش هم میگوید شخصیتی است که همه او را به هیچ گرفتهاند و هیچ کاری نمیتواند کند. در واقع سایه تحقیر همیشه روی سرش است.
ما خیلی این تحقیر را نمیبینیم و فقط خودش به زبان میآورد.
کاوری: این اتفاق را در میزانسن کاملا میبینیم. مثل آنجا که عروسک میآورد و کسی تحویلش نمیگیرد، همیشه جایش عقب وانت است و آنجا میخوابد. البته بخشی از این کاراکتر قلع و قمع شد، اما بازهم او شخصیتی دارد که میخواهد دختر صاحبکارش را بگیرد تا به او پادو نگویند و داماد صدایش کنند. اما خوب متاسفانه بخشی از سکانسهای این شخصیت دچار تغییراتی شد اما در ادامه قصه او بیشتر متبلور میشود و روح مهربانش نمود پیدا میکند و به سمت نیکی میرود.
نادری: متاسفانه افشا کردن حرفهای دل بهزاد در بخشهایی حذف شد.
کاوری: البته گاهی حق دارند و من این موضوع را بهحق میدانم.
پوروزیری: بله، زمانی که ما در حال ساخت هستیم، آنقدر درگیریم که حواسمان نیست بخشی ممکن است به ممیزیها طعنه بزند یا لب مرز باشد. البته آن موارد کمک میکرد شخصیت بهزاد بهتر دیده شود و کاملتر باشد. در سریال آنچه که یک شخصیت را جذاب میکند، منحنی دامنه تغییر شخصیت اوست. بهزاد این جریان را حتی خیلی بیشتر از بقیه شخصیتها در خودش دارد و البته فکر میکنم باز هم جذاب از آب درآمد. همین که بیننده نسبت به او بلاتکلیف است، شخصیت را جذاب میکند.
نادری: ما مدام منتظر هستیم او دست به کاری بزند، از انتقام گرفته تا رسیدن به عشقش. در این بین همین که به او توجه نشده خیلی سرخوردهاش کردهاست.
ماجرای انتخاب حسام قصه
آقای میرزایی حضور شما در «بیگانهای با من است» و شرم، اتفاقی بود که به چشم آمد. همزمان مشغول این دو سریال بودید؟
میلاد میرزایی: تصویربرداری بیگانهای با من است، سال 98 تمام شد و متاسفانه زمان پخش آن هم دست ما نبود. اگر به من بود، هیچ وقت نمیگذاشتم باهم پخش شود. مردم فکر میکنند این همزمانی دست من است. متاسفانه با اینکه بین این دوکار یکسال فاصله بود اما هر دو با هم پخش شدند و چون کار بیگانهای با من است هم با بازی من شروع شد، باعث شد در خیلی از فضاها قید شود این بازیگر همزمان در دو شبکه حضور دارد و.... واقعیت این است که من در دو سال، دو سریال کار کردم. بازیگری داریم که دوست من هم هست و در چهار سریال همزمان کار میکند.
حسام در این سریال سیر جالبی را در برخورد و رفتارهایش سپری میکند، از آرامش گرفته تا خشمی که کسی جلودارش نیست، این تجربه برای خود شما چگونه بود؟
من با آرام بودن مخالف هستم، ما آدمها وقتی سردرگم میشویم، شبیه انسانهای آرام میشویم چون نمیدانیم باید چه کنیم. نه میتوانیم پرخاش کنیم و نه حرفی بزنیم، پس نمیتوانم بگویم حسام شخصیت آرامی داشته، این دوگانگی در تصمیمگیریهایش همیشه با اوست و باید به قبل و چرایی انتخاب این نقش برگردم.
چرا آن را انتخاب کردید؟
یکی آنکه از خودم خیلی دور است و من اصلا شبیه این نقش نبودم. از تیپ و استایل گرفته تا فکری، درونی، جغرافیایی و... زمانی که این نقش به من پیشنهاد شد و فیلمنامه را خواندم، دیدم بازیگر چقدر برای این نقش جای جولان دارد. این شخصیت در سریال دو بخش دارد، یکی هشت سال قبل که پدرش فوت میکند و بعد که به ایران برمیگردد. صحبتهایی که با آقای کاوری درباره تحلیل شخصیت داشتیم، این است: حسام کار اشتباهی انجام داده و خواسته انتقام پدرش را بگیرد و در نهایت پوران برای جلوگیری از ادامه ماجرا، او را از کشور فراری می دهد. اینکه در خارج چه به او گذشته، موضوعی است که در سریال به آن اشاره نمیشود اما باید در قاموس این آدم ببینیم چه زجرهایی کشیدهاست. صرفا هم با دیالوگ نمیشود آن را گفت. در نهایت پیشنهاد آقای کاوری بود که کمی وزن کم کنم.
البته از کمی بیشتر بود، درست است؟
به هر حال من تلاش کردم این تغییر استایل اتفاق بیفتد، نمیدانم چقدر دیده شده اما برای خودم که خیلی محسوس بود. من 14 کیلو برای بخش دوم نقش حسام وزن کم کردم و این کم کردن در کنار ورزش سخت، خیلی به تحلیل شخصیت من کمک کرد. تصویربرداری هر روزه با آن دیالوگها، همزمان با کاهش وزن، باعث شد تا نقشم را بیشتر بشناسم.
تعامل با آقای کاوری چقدر روی شکل گرفتن حسام تاثیر گذاشت؟
کمکهای آقای کاوری بود که این شکل از حسام را دیدیم. او خیلی من را حریص کرد، به خصوص اوایل. به هر حال من تا به حال چنین نقشی از نظر ابعاد و... را بازی نکردهبودم.
نگران ایفای این نقش و بازخوردها، نبودید؟
کمی ترس داشتم چون بخشهایی از نقش حسام لب تیغ بود. مثلا آنجا که عصبانی میشود و از کوره در میرود، باید حواسم میبود چطور آن را پیش ببرم. خیلی وقتها شاید افتضاح بودم، از نقش بیرون زدم و... اما آقای کاوری در این لحظه حضور داشت و همانطور که گفتم حسام را هرس میکرد. وقتی فیلمنامه را میخواندم، میگفتم اصلا این سکانس را چطور میخواهد درآورد، من این دیالوگ را نمیفهمم و اصلا چرا باید آن را بگویم؟! اما خوبیش این بود هر سوالی میکردیم آقای کاوری توضیح میداد که چون فلان جا آن اتفاق افتاده اینجا رخدادها به این شکل پیش میروند.
پس با کارگردان به مشکل برنخوردید؟
بعضی وقتها بازیگر به شکل درونی گارد میگیرد و شاید جلوی کارگردان بگوید چشم، اما بعد با خودش میگوید نه این بازی غلط است و اینطور نباید باشد.
شما هم این گارد را داشتید؟
اوایل بله، اما بعد که با او صحبت کردم و برایم توضیح داده شد، دیدم درست میگوید یعنی مثلا بخشی از فیلمنامه به شکلی است که پیرو آن من باید این شکلی باشم. در غیر این صورت شخصیت میلاد را بازی میکنم نه حسام. پس باید بپذیرم مثلا در این بخش سرافکنده و شکسته باشم نه مغرور. خلاصه خوشحال هستم در این سریال بازی کردم، خیلی حالم از دیدنش خوب است و شاید باورتان نشود، اما بهجز این، کارهایی که بازی کردم را ندیدم.
چرا؟
نمیدانم. قبل از آن یک تئاتر بود که وقتی بیدار میشدم خود را در آن نقش میدیدم. اینجا هم چنین اتفاقی افتاد و من در خواب هم خواب نقش حسام را میدیدم.
والبته با «شرم» بالاخره دیده شدید.
بله، حتی نقشم در بیگانهای با من است به واسطه شرم دیده شد. عوامل بیگانهای با من است اسمی از من در مطالبی که منتشر کردند، نبردند و یکبار پرسیدند چرا هیچ پستی برای سریال نمیگذاری؟ گفتم مگر آنجا بازی کردهام؟ اگر این طور است چرا اسمی از من نیست و آنها گفتند درستش میکنیم؛ بگذریم. دیده شدن من با بانوی عمارت بود و در شرم مطرح شدم. بعد از بانوی عمارت تا مدتی بیکار بودم. خودم کار ساختم و تهیه کردم اما میدانم که شرم برایم اتفاق خوبی است و جذابیت دارد چون چیزی فراتر از توانایی خودم است، برای همین نگاهش میکنم.
کاوری: شانس آوردی که من آن قسمت بانوی عمارت را دیدم (با خنده) چون از میلاد قبلا کاری ندیدهبودم و روزی که میخواستیم بازیگران را انتخاب کنیم، گزینه زیاد بود. منشی صحنه یکدفعه گفت میلاد میرزایی را میشناسی و بعد که عکسش را دیدم او را شناختم. از آن طرف پیشنهاد انتخاب او به آقای پوروزیری هم داده شدهبود. در کل این اتفاق باید بیفتد و این جسارت تهیهکنندههای جوانی مثل امیرمهدی را میطلبد. این را باید بگویم که تهیهکنندههای باسابقه یاد بگیرند، هر انتخابی که من داشتم از بازیگر گرفته تا لوکیشن و... او نه نگفت.
اولویتم نویسندگی است
آقای نادری شما تا الان در حوزه نویسندگی، تئاتر و... کارهایی داشتید، اما بعد از سالها در این سریال بیشتر دیده شدید، به نظر میآید اولویتتان دیدهشدن نیست.
نادری: بازی جزو مواردی است که دوستش دارم، اما اولویتم نوشتن است، چون احساس میکنم آن طرف استعداد بیشتری دارم. اصولا در این تاریخ باید هزار در را زد تا یک در باز شود و من در حال چنین تلاشی هستم. البته باید بپرسم منظورتان از دیدهشدن چیست؟
اینکه با این سریال مردم شما را میشناسند و به چشم یک بازیگر آشنا نگاهتان میکنند.
نادری: چه حیف!
چرا؟
نادری: اینکه بیرون تو را بشناسند خیلی اتفاق حیفی است، چون نمیتوانی دیگر نگاه شکارچی داشتهباشی یا با فضولی در جامعه کنکاش کنی و این نگاه کار آدم را سخت میکند.
پوروزیری: الان که دوستان در خیابان مشغول عکس گرفتن برای روزنامه بودند، یک نفر که رد میشد گفت شرم نمیکنید اینجا ایستادهاید؟ و این نگاه باعث میشود که نتوانی دزدی کنی؛ البته از نوع مثبت آن یعنی در حوزه ایدهها و کشف آنها.
نادری: در کنار اینها ترجیح میدهم گزیده کار کنم و در کل سه چهار تا سریال بیشتر بازی نکردم. دلیلش هم این است که سه چهار تا کارگردان و متن خوب بیشتر نداشتم و چند تولیدکننده بیشتر به من زنگ نزدند. گاهی در مورد کارهایی که پیشنهاد میشد، فیلمنامه را خواندم مشکل داشته یا در کارنامه کارگردان کارهایی که دوستشان نداشتم را دیدم و... من تقریبا با هر کارگردانی که کار کردم اولا در سینما بسیار مطرح بوده و دوم آنکه وقتی در تلویزیون کار کردند هم در آن چند هزار دقیقه توانستند درست قصه بگویند و مخاطب جذب کنند. من ترجیحم این است که کم و گزیده کار کنم و بهترین کارها را انتخابکنم.
اعتراض مهندسان
بعد از نشان دادن خلاف کردن برخی مهندسان قصه در ساختمانسازی، نظام مهندسی نامهای نوشت و به شدت از قصه انتقاد کرد.
کاوری: خیلیها ممکن است اعتراض کنند و حق دارند. در این مورد میتوانید اظهارنظرهای مردم در فضای مجازی را بخوانید. گفتهبودند، آنها هم با این دست خلافها مواجه شدهاند. البته من کاری با جامعه مهندسان ندارم و در جایگاهی نیستم که بخواهم قضاوت کنم، ما فقط تصویر کوچکی از این اجتماع را نشان دادیم. من به عنوان فیلمساز حق دارم این را نشان دهم. بحث ما همه آدمهای این جامعه نیست. ما یک شخصیت داریم که کارش را نادرست انجام میدهد. بقیه چنین نیستند. شخصیتهای قصه باید یک شغلی داشتهباشند. خاطرم هست در یکی از کارهایم نام شخصیت منفی قصه سمانه بود و همه سمانهها در پیج من ریختهبودند و اعتراض میکردند این چه شخصیتی است، آبروی ما را بردهای! همه تریبون دارند و حق دارند حرف بزنند. من هم حق دارم سکوت کنم. اتفاقا ایجاد چنین فضاهایی نشان میدهد، کار دیده شدهاست.
ماجرای کبد و تخم مرغ
یکی از انتقادهایی که درباره سریال شرم مطرح میشود، اشتباهات پزشکی است. بعضی علائم بیماری کبد با چیزی که تصویر میشود تفاوت دارد.
پوروزیری: شاید اگر همه چیز میخواست علمی تصویر شود، جذابیت خود را از دست میداد. نگاه تصویری قصه به این موضع اهمیت بیشتری دارد.
به هر حال وقتی این موضوع دستمایه یک اثر رئال قرار میگیرد باید واقعیتها در آن نشان داده شود.
کاوری: بله. ما هم مشاور پزشکی و هم در مورد ساختمانسازی، مشاور مهندسی داشتیم.
پس چرا لعیا با وجود مشکل شدید کبدی چند تخممرغ برای خودش درست میکند؟
کاوری: البته نمیخورد. من عمدا این صحنه را گذاشتم که نشان دهم بعد از مدتها در تنهایی خود میخواهد با این ناپرهیزی یک جورهایی از بیماریاش فرار کند.
پوروزیری: او چشم مادرش را دور دیدهاست و دلش میخواهد از این قضیه فرار کند. مدام میبینیم میگوید من را عمل نکنید و برگردانید.
کاوری: این عصیان یک دختر نوجوان است. در فیلم خانه عروسک که فیلم سارای داریوش مهرجویی از روی آن ساخته شده، شخصیت زن قصه آرام است، اما یکباره در پایان عصیان میکند و مقابل شوهرش میایستد.
البته در صحنه اول هم میبینیم دارد یواشکی سیگار میکشد. در واقع شخصیت را جوری برای مخاطبان معرفی میکند که بداند او با اینکه تسلیم خانواده است، عصیانگری دارد که جایی خود را نشان میدهد.
وقتی کاراکتر پایش را از خط آن طرف میگذارد، تماشاچی همیشه منتظر است کاری از او سر بزند و وقتی عصیان او را میبیند، برایش باورپذیر میشود. در «شرم» هم ما این زمینهسازی را میکنیم تا آمادگی دهیم لعیایی که همیشه گوش به فرمان اطرافیان است، احتمال دارد یک جا عصیان کند. صحنه تخم مرغ درست کردن با وجود بیماری، نوعی نماد در سریال است.
اغراقهای جوانی
آقای نادری شما شخصیت بهزاد را در دو مقطع سنی بازی کردید. شخصیتی که در گذشته از بهزاد میبینیم کمی با اغراق چه از نظر ظاهری و چه رفتاری همراه است. چطور به این سبک از اجرا رسیدید؟
نادری: طبق متن و سفارشهای کارگردان این موارد را پیش بردم. بعد به عنوان بازیگر یک ظاهر برای خودم ساختم و فکر کردم از چه چیزهایی میتوانم برای آن استفاده کنم. این شخصیت درست حسابی درس نمیخواند، عاشق دختر صاحبکار پدرش است، ظاهرا علاف و شلخته است و.... برای نشان دادن اینها اول فکر کردم یک کتاب دستم باشد که هرجا این شخصیت لم داده، دارد کتاب میخواند. بعد دیدم کتاب مناسب این شخصیت نیست. هدفن را انتخاب کردم که نشان میدهد بهزاد خیلی تنهاست.
اما با آن چیزی که در آینده از او میبینیم، این گذشته اغراقآمیز به نظر میرسد.
بهزاد وقتی بزرگ میشود آدمی جدیتر شدهاست یا میخواهد خود را جدیتر نشان دهد. به نظرم ما اگر آدمهایی مدل گذشته بهزاد را در خیابان ببینیم به نظرمان اغراق نیست، ولی دیدن او از قاب تلویزیون که پیش از این کمتر چنین تیپهایی را نشان دادهاست، اغراقآمیز جلوه میکند. اشکالی ندارد، بگذارید این ظاهر به چشم بیاید تا بعد از این بیشتر ببینیم.
چقدر در اجرا به این شخصیت اضافه کردید؟
بخش زیادی از شخصیت بهزاد درون من هم هست. اصولا سعی میکنم نقشهایی را بازی کنم که شبیه خودم است. ولع و تلاش او برای رسیدن به قدرت و موفقیت، درون من هم وجود دارد. این اشتراکات برایم جالب بود و تصمیم گرفتم از خود زیاد درون این شخصیت بگذارم. البته کارگردان این اجازه را به من میدهد.
نقشهایی هم بازی کردم که خیلی از من دور بوده و این موضوع اذیتم کردهاست. چون من دوست دارم، خودم را بازی کنم و چیزهایی از من به متن اضافه شود. خیلی از کاگردانها این اجازه را نمیدهند.
آقای میرزایی، اما شما گفتید شباهتی به حسام ندارید.
میرزایی: این که آقای نادری میگویند، کاملا درست است. امکان ندارد کاملا به شخص دیگری تبدیل شوی. حتما از شخصیت میلاد در حسام وجود دارد. مثلا در نظر میگیریم من در زندگی آدم عصبی هستم و در قالب حسام، عصبیترم. خیلی معمولی اگر بخواهم توضیح دهم، ما فقط این ویژگیها را کم و زیاد میکنیم. اما من به عنوان بازیگر ماجراجو دوست دارم وارد بعد دیگری از رفتار شوم و زندگی را از زاویه دیگری ببینم. اتفاقا من عاشق اینم که نقش یک آدم درب و داغان را بازی کنم. دلم میخواهد برای نقش یک معتاد 50کیلو وزن کم کنم. در فیلم کوتاه کریم کارتن، نقش کارتنخواب را بازی کردم و برای آن هم کاهش وزن داشتم که خوب از کار درآمد. من میگویم بازیگر باید به نقش سفر کند.
نادری: همین که دو بازیگر جوان سریال، دو نگاه به بازیگری و پرداخت شخصیت دارند، خیلی جالب است.
میرزایی: این تفاوت در شیوه بازیگری ما هم مشخص است.
کاوری: من به عنوان بازیگر، نه کارگردان خیلی میترسم و برای همین حال بچهها را میفهمم. من کارهایی بازی کردم که از کابوسشان تا صبح خوابم نمیبرد ولی برای کارگردانی اینگونه نیستم چون میگویم بازیگر انتخاب کردم، باید ببینم او چه در چنته دارد ولی بازیگر نیاز به داشته دارد و بعد هدایت میشود. ما بازیگرانی را انتخاب کردیم که نزدیک به شخصیتها باشند و برای همین دغدغه نداشتیم؛ اما گاهی در دوران بازیگریام، بعضی کارگردانها من را به اشتباه برای یک نقش انتخاب کردند و این خیلی کار را برای بازیگر سخت میکند. انتخاب درست خیلی اهمیت دارد. بازیگران توقع نداشهباشند، همه باشند و در هر نقشی جا بگیرند.
اتفاقا خیلی بازیگرها گلایه دارند چرا در برخی کارها از آنها استفاه نمیشود.
کاوری: مثلا میگویند چرا نقش یک را به من ندادی؟ باید گفت شما اصلا به فلان نقش نمیخوری و حتی نمیتوانی در ذهنت زندگی او را تخیل کنی. وقتی انتخاب غلط باشد، حتی میتواند بازیگر، فیلم و سرنوشت همه عوامل را نابود کند.
برای همین دیگر کمتر بازی میکنید؟
بله واقعا. نقشی به من پیشنهاد نشدهاست که به خودم نزدیک باشد، به جز چند کار از جمله کارهایی که برای علیرضا نادری در تئاتر داشتم.
«عزیزآقایی» دیگر
جا دارد یادی هم از زندهیاد سیروس گرجستانی کنیم که با درگذشتش، نقش عزیزآقا نیمهکاره ماند. پلانی بود که مجبور شوید بهخاطر درگذشت او و تغییر بازیگر کنار بگذارید؟
پوروزیری: تعداد سکانسهایی که کنار گذاشتیم خیلی کم بود.
کاوری: فکر میکنم سه چهار مورد بود که جایش بدل گذاشتیم؛ مثلا در سکانس بادباکبازی، آقای گرجستانی حضور نداشتند و بدل جای ایشان بود.
البته آنچه به کار شما برای تغییر بازیگر کمک کرد این بود که سیروس گرجستانی فقط در سکانسهای گذشته این شخصیت حضور داشت.
پوروزیری: این کمک کرد، اما خیلیها نمیدانند ما یک بدل هم به جای آقای گرجستانی گذاشتیم که در مقطعی از سریال حضور داشت. این شخص شبیه آقای گرجستانی بود و احمد جوری پلان را میگرفت که مشخص نباشد. این سکانسها پخش شدند و چون دیالوگ نداشته کسی متوجه نشدهاست. در واقع تلاش میکردیم مقطعی را بگذرانیم و به زمان آینده در قصه برسیم که برای ادامه این نقش تصمیم بگیریم، چون بازیگر این نقش باید در آینده بازی دراماتیک و جدی را انجام میداد. با احمد سر گزینههای مختلف مثل آوردن نابازیگر، بازیگر مشابه و... صحبت کردیم تا به این نتیجه رسیدیم، از آقای طهمورث دعوت کنیم.
سیروس گرجستانی بیشتر با نقشهای اخیر کمدیاش در خاطرهها ماندهاست. چه شد که برای ایفای نقش عزیزآقا او را انتخاب کردید؟
پوروزیری: این شجاعت احمد را نشان میدهد.
کاوری: البته این شجاعت زندهیاد گرجستانی بود که این نقش را پذیرفت. به طور کلی لحن فیلمنامه خیلی تلخ است و اگر میخواستیم در فضای ناتورالیستی کار کنیم، قطعا مسافرخانهای که دیدیم، مسافرخانهای در راهآهن و فضای شرکت، پر از اتاقهای کوچک، راهرو و تودرتو میشد. ما به این سمت نرفتیم و این تفاوت را در بازیگران انتخاب شده هم میتوان دید.
وقتی قصه این فضا را میطلبد، چرا با آن مقابله کردید؟
کاوری: باور من این است فضای تلویزیون به خاطر ملی بودنش و مخاطب عامی که دارد کلا متفاوت است. این تفاوت را از بازی بازیگر تا فضاسازی، لباس و چیدمان صحنه همگی با رسانههای دیگر مثل سینما متفاوت است. قصدمان این بود که کار خوشآب و رنگی را به مخاطب ارائه کنیم ولی با این لحن؛ بنابراین بازیگران در این زمینه خیلی نقش داشتند. مثلا اگر نیما نادری، یک آدم اخمو بود، به درد این نقش نمیخورد یعنی با تمام تحقیرهایی که از سر میگذراند باید همچنان برای مخاطب جذاب و بامزه باشد. بازیگران دیگر هم به همین صورت مثلا خانم گودرزی و آقای پورعرب هم به خاطر پیشینه و نوع بازی که داشتند نیز با این مسیر همراه شدند. لعیا هم شخصیتی است که ثبات فکری از خود ندارد و فعال نیست. یک بار این طرف است و بار دیگر آن آن طرف. همه دارند به او کمک میکنند. دنبالهرو مادرش یا بهزاد یا حسام است. در قصه شخصیت مستقل ندارد و این رفت و برگشتهای او، تلخی را کم میکند. آقای گرجستانی هم به خاطر لحن شیرین و پیشینه بانمکی که در ذهن مخاطب دارد به این فضا کمک میکرد. معمولا کسی فرق شوخی و جدی ایشان را متوجه نمیشد. به همین خاطر در قصه به این نقش، رنگ خود را زد و هم همین را میخواستیم.
البته این شخصیت، با ورود سیاوش طهمورث و نوع بازی او از آنچه میگویید، فاصله میگیرد.
کاوری: این به خاطر این است که با او ما وارد فضای تلخ زندگی این شخصیت میشویم. با آقای طهمورث این شخصیت رنگ دیگری گرفت. خیلیها میگفتند ذهنیتی که مخاطب از مرحوم گرجستانی دارد ممکن است باعث شود در این فضا جا نیفتند ولی چنین نشد. خودش خیلی تلاش میکرد. تا ساعت سه چهار صبح روی فیلمنامه کار میکرد. خانهاش دور بود و ما ساعت 6 آفیش بودیم، به همین دلیل روزی دو سه ساعت استراحت میکرد، اما با عشق آمد و تا لحظه آخر پای کار ایستاد.
پوروزیری: در کارش بسیار سرسخت و جدی بود. شب قبل از فوتش به بچهها زنگ زد و گفت حالم خوب شدهاست، خداراشکر کرونا نداشتم، آنژیو کردم و برمیگردم. دوست داشت با انرژی کار را ادامه دهد که نشد.
گریم یا آرایش؟
به نظر میرسد برای نشان دادن گذر شخصیت لعیا از نوجوانی به جوانی در گریم بیشتر به آرایش روی آوردند و این موضوع خیلی به چشم میآید.
کاوری: ما با این فکر جلو آمدیم که مخاطب با خود میگوید این دختر بعد از گذشت چند سال و پشت سر گذاشتن آن عمل، احتمالا تغییراتی را در صورت خود ایجاد کردهاست. اتفاقی که میان بسیاری از جوانان میبینیم.
پوروزیری: من فکر میکنم تغییر به این دلیل به چشم میآید که مخاطبان، این دختر را در نوجوانی و با شکل و شمایلی که برایش تعریف شدهبود، دیدند و حالا با چهره تازهای از او مواجه میشوند که این طبیعی است.
کاوری: درباره شخصیت بهزاد در گذشته هم بسیاری میگفتند این چه تیپی است، چرا این مدلی راه میرود، این هدفون چیست که مدام دورگردنش است، اما وقتی در آینده او را میبینیم که با کت و شلوار وارد شرکت میشود. دلیل انتخاب آن سبک پوشش و حالت او در گذشته را متوجه میشویم. روندی که این شخصیت طی میکند در ذهن من به عنوان کارگردان وجود دارد و من تصور تمام این تغییرات را دارم. به همین خاطر صبرم زیاد است و هر وقت کسی میگفت چرا فلان شخصیت این شکلی است، میگفتم بگذارید بهموقع مشخص میشود. در مورد لعیا هم در قسمتهای نوجوانی خیلیها میگفتند چرا تیپش این مدلی است؟ ولی من به عمد او را در گذشته طوری نشان دادم که قدش کوتاه به نظر برسد و در آینده قدش را بلند کردم. البته این جادوی دوربین است، کار من نیست. ما از زوایا و لنزهایی استفاده کردیم که این موضوع به چشم بیاید. این کارها را کردیم تا نشان دهیم گذر زمان در افراد فقط با سفید کردن مو نشان داده نمیشود.
یعنی غلظت گریم را قبول ندارید؟
کاوری: نه. ما این تغییر آدمها را در جامعه خودمان هم میبینیم. خیلیها حتی از میان آدمهای مشهور هستند که ظاهر امروز و دیروزشان با همدیگر تفاوت زیادی دارد. جامعه ما این است.
پوروزیری: دقیقا این در جامعه دیده میشود، تازه آنچه میبینیم از معمول جامعه کمتر است.
اما به نظر میرسد پیش از این در تلویزیون چنین چیزی را نمیدیدیم.
کاوری: چرا یک بازیگر را زیبا و خوشتیپ نشان ندهیم؟! این موضوع روی جامعه اثر دارد، اگر زیبا نشان ندهی دیگر شخصی که میخواهد الگوی لباس بگیرد، سراغ تلویزیون خودمان نمیآید و سراغ جای دیگر میرود. معضل ما الان چنین چیزهایی است. عوامل گاهی میان قوانین تلویزیون و آن شیوه پوششی که در جامعه وجود دارد، حیران میشوند. نمیدانند چه مدلی را برای پوشش بازیگر انتخاب کنند که هم به شخصیت نزدیک باشد، هم زیبا باشد، هم تلویزیون بپذیرد و هم مدلسازی و فرهنگسازی کنیم. شخصیت لعیا را ببیند، بد لباس نپوشیده و موهایش پوشیدهاست. ما طراح لباسی آوردیم که در این زمینه تخصص دارد و همین باعث شد زیر پستهای الهام طهموری بپرسند این مانتوها را از کجا خریدهای.
در این زمینه در تلویزیون به مشکل برنخوردید؟
پوروزیری: چرا به مشکل بر بخوریم؟ این مساله جامعه ایران است که خود را زشتتر از آنچه هست، میبیند. بخشی از این موضوع تقصیر تصویرگران ماست. اعتمادبهنفس ما گرفته شدهاست. وقتی میخواهیم بازیگران را چه زن و چه مرد نشان دهیم میترسیم زیبا یا لباسهایش رنگارنگ شود. اتقاقا ما اصرار داشتیم که رنگ را به قاب تصویر برگردانیم. اگر صفحههای بازیگران سریال نگاه کنید، رنگ عکسهایی که در این کار از خودشان منتشر کردند حتی با عکسهای قبلی خودشان در همان صفحه فرق میکند. سرشار از رنگ است.
نادری: این خودسانسوری در هنرمندان و فیلمسازان ما وجود دارد.
کاوری: این خودسانسوری در نیما هم وجود داشت. ابتدا کت و شلوار رنگی نمیپوشید.
پوروزیری: من نمیدانم چرا در تصویرکردن جامعه میبینیم حتی در گزارشهای خبری گزارشگر میرود جایی میایستد که پشتش نمای بسته یا مثلا بازاری زشت باشد. در حالی که این همه بزرگراه، پاساژ و فضاهای زیبا در شهر وجود دارد.
نادری: هنرمند ما از صداوسیما ممیزتر شدهاست. خبرنگار ما خط قرمز را بیشتر از آنچه هست، رعایت میکند. همه همینطور شدیم و خودمان را بیشتر از ممیزمان، ممیز میکنیم.