دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
میگویند ما ملت شعر هستیم اما بدیهی است اگر همین حالا از دفتر روزنامه بیرون برویم و از همین ملت شعر بخواهیم یک غزل از حافظ بخوانند، اغلبشان همان یک بیت آغازین دیوان را خواهند خواند و خلاص اما همان عابرهای پیادهرو میتوانند برای ما چند ترانه را از حفظ بخوانند.
ترانههایی که در حافظه تاریخی مردم نقش بسته است؛ همان حافظهای که به کوتاهی متهم است. مردم ترانهها را میشنوند و موسیقی به آنها کمک میکند ترانهها را تا ابد به خاطر بسپارند.
راستش را بخواهید ما در بخشی از این صفحه نوشتهایم که ترانه را باید مثل شعر جدی گرفت و اساساً تقسیمبندی با وجوه مشخص تفکیک را چهبسا مردود دانستهایم بنابراین اینجا نمیخواهیم به کسی خرده بگیریم که چرا کسی غزل حافظ را حفظ نیست درحالیکه مثلاً ترانهای با صدای احسان خواجهامیری را از بر است. نه، میخواهیم بگوییم اتفاقا ترانه نوع بسیار مهمی از ادبیات فارسی است، چون توانسته چنین همهگیر شود.
ترانه فارسی از صدسال پیش روی پای خود ایستاده، زانو صافکرده و به کمک موسیقی آمده تا خوراک کلامی درخوری داشته باشد.
اینکه میگوییم صدسال پیش به خاطر آن است که نخستین کلماتی را که شبیه ترانههای امروزی هستند اگر تبارشناسی کنیم، یحتمل به همان صدسال پیش میرسیم؛ قرنی که حالا در روزهای پایانی آن به سر میبریم.
در این دو صفحه با ترانهنویسی برای موسیقی پاپ سروکار داشتهایم و عجالتا دیگر اشکال ترانه نویسی مثل تصنیف را به کناری نهادهایم تا در فرصتی دیگر برویم سروقتش.
نیم قرن شیدایی
همانند بسیاری از هنرها تاریخ دقیقی برای ظهور ترانه و این که چه کسی اولین ترانه را سروده نمیتوان یافت.
پیشینه ترانه سرایی در زبان پارسی به متون ساسانی باز میگردد و خسروانیهایی که به باربد منسوب است.
در ادبیات پس از اسلام و با نفوذ ادبیات و عروض عرب قالبها و اشکال شعری آنان نیز بهسرعت در بین ایرانیان رواج مییابد.
از این زمان تا دوره قاجار به صورت پراکنده به ترانه با تعابیر مختلف اشاره شدهاست، همانند: حرارهگویی که اشعاری بود که مردم میساختند و میخواندند. ترانه در متون قدیمی عموما به معنای رباعی به کار رفتهاست.
در هر صورت آنچه از این سالها به دست ما رسیده، ادبیات رسمی و قالبهای کلاسیک است. این اشعار به همراه موسیقی و به آواز نیز خوانده میشده ولی اشعاری که خارج از قالبهای کلاسیک و صرفا برای اجرای موسیقیایی سروده شده، در دست نیست.
تنها میتوان به فهلویات اشاره کرد که در قالب دوبیتی، همراه با ساز خوانده میشدهاست. قدیمیترین نمونههای فهلویات، دوبیتیهای منسوب به باباطاهر است. اما اینها تبار ترانه است.
باید دید ترانهای که امروز میشناسیم از کجا پا گرفتهاست. تعریفی که امروزه از ترانه و ترانهسرایی ارائه می شود با علی اکبرخان شیرازی متخلص به شیدا (۱۲۲۲- ۱۲۸۵ ش مدفون در ابن بابویه شهر ری) آغاز میشود.
او بیشک و به زعم بسیاری احیاگر هنر ترانهسرایی در دوره معاصر است که با آگاهی و تسلط بر ظرایف شعر و موسیقی به تصنیفسازی پرداخت و به آن وجه ادبی بخشید. قدیمی ترین تصنیفهایی که امروزه به صورت کامل در اختیار داریم، از شیداست.
تصنیفهایی چون امشب شب مهتابه، بت چین، دوش دوش ، عقرب زلف کجت ، شب وصل ، سلسله موی دوست ، در فکر تو بودم ، صورتگر نقاش چین و... . تا پیش از شیدا، تصنیف فاقد شکل ادبی و رسمی بوده و دارای عباراتی سخیف و مبتذل بودهاست. اما آنچه امروز به آن ترانه میگوییم با کاری که شیدا میکرد و تصنیف گفته میشد هم فرق دارد.
با تأسیس رادیو در سال ۱۳۱۹ و تغییر و تحولات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بعد از شهریور ۲۰ در کشور، موسیقی و به تبع آن ترانهسرایی رنگ و بویی دیگر مییابد.
از این دوره رادیو به عنوان رسانهای فراگیر که در دسترس همگان قرار دارد، به مهمترین و تأثیرگذارترین جایگاه عرضه موسیقی آن سالها و تعیینکننده ذائقه موسیقیایی جامعه بدل میشود و تا دهههای بعد این نقش را حفظ میکند.
مهمترین جریانهای قابل بررسی موسیقی آن سالها در رادیو و سینما شکل میگیرد که البته در این میان رادیو، رسانه مؤثرتری است.
در این میان ترانهسراهایی را میتوانیم نام ببریم که برای موسیقی کلاسیک ایرانی ترانه مینوشتند اما چون در این دو صفحه ترانهنویسی برای موسیقی پاپ را مد نظر داریم، از آنها میگذریم تا در گزارشی دیگر به آنها بپردازیم.
کار ما در واقع از ابتدای دهه ۵۰ و بروز موج نوی ترانهنویسی آغاز میشود؛ بسیاری ترانه «دو ماهی» شهیار قنبری را آغازگر این جریان میدانند.
این ترانه در زمستان ۴۹ نوشته و در بهار ۵۰ منتشر میشود. خیلی زود ایرج جنتیعطایی، اردلان سرفراز و بعدها کسانی چون زویا زاکاریان، منصور تهرانی و... به این جریان میپیوندند و به نوشتن آثاری میپردازند که از یک سو مقبولیت و محبوبیت در میان عامه مردم پیدا میکند و از سویی دیگر وجه ادبی و رسمی خود را حفظ میکند.
ترانه سرایی نوین با تاخیری ۵۰ساله نسبت به شعر معاصر از زیر سایه سنگین شعرکلاسیک رها میشود و به عنوان عنصری پویا در زندگی شهروند معاصر ایرانی حیات خود را آغاز میکند. دوره بعدی که با وقوع انقلاب اسلامی آغاز میشود، به نوعی ادامه ترانهسرایی نوین ایران است.
جریانهای مهم ترانهنویسی پاپ این دوره را با تاخیری حدودا دو دههای میتوان به این صورت دستهبندی کرد: در دهه ۶۰ به جز سرودهای مناسبتی صدا و سیما چندان خبری از ترانه پاپ فارسی نبود. از سالهای اول دهه ۷۰، صدا و سیما دست به تولید آثار پاپ میزند که البته بیشتر سرودند تا ترانه. از سال ۷۶ اما ترانهنویسی برای موسیقی پاپ دوباره جان گرفت.
سالهای آغازین این حرکت منطقا با تولید آثاری شروع شد که ادامهدهنده جریانهای منقطع ۲۰ سال پیش بود ولی رفتهرفته عموم این آثار شکل مستقلی به خود گرفتهاست.
با این که بیش از یکصد سال از عمر ترانهسرایی میگذرد، نخستین گامها در زمینه ارائه بنمایههای نظری و تبیین معیارهای زیباییشناسانه ترانهنویسی نیز اخیرا انجام شدهاست.
آیا ترانه، ادبیات است؟
ترانه مهم است؛ در حد نوبل
باور منحطی است که میگوید ترانه، صورت تقلیلیافتهای از شعر است. در چه بسیار انجمنهای ادبی که هنوز و همچنان وقتی شاعری پشت تریبون شعرخوانی میرود، نگاهی که به تولید و پروسه تولید اثر او به عنوان امر خلاقه شکل میگیرد، نگاهی است واجد ارزشهای والای ادبی، اما همان شاعر اگر برای خواندن ترانهای پشت همان تریبون برود و برای همان عدهای که شعرش را شنیدهاند، ترانهای بخواند، اثری که تولید کرده، به عنوان متنی که «خب، ترانه است و شعر نیست» تعبیر میشود.
هنوز کسانی که در مرز این دو (شعر و ترانه) زیست و فعالیت میکنند یا به این هردو علاقه نشان میدهند، به وجوه تفکیک سفت و سختی در این بین قائلند؛ وجوهی که تاکید همچنان بر آنها، به فرسایش بحث مدام و بیارزش مقام والاتر شاعر از ترانهسرا دامن زده است.
اما همه آنها که به این وجوه تفکیک، باور دارند، در تحلیل ماهیت آن بهسر میبرند، غافل از اینکه مرور زمان و گذشت روزگار بر هر دو عرصه، ماهیت آنها را نیز میتواند دستخوش تغییر و از این رو تحلیلهای این عده را از درجه اعتبار ساقط کرده باشد.
ترانه سرایی، مدتهاست با مصادیق معتبری که به دست داده، انگاره فوق را نامعتبر کرده است. علاوهبراین، مدتهاست در جهان نقد، ارزشها و هنجارهای ادبی، سنجههای دیگری را جز چندوچون ژانرها و قالبهای گوناگون ارائه، مدنظر قرار میدهند.
معیار سنجیدن ارزشهای ادبی یک متن، مدتهاست دیگر داستان و شعر و نمایشنامه و ترانه بودن آن نیست و سادهانگارانه است این فرض را بهعنوان یکی از پیشفرضها در عمل نقد دخالت دادن.
چنانچه آکادمی نوبل، چند سال پیش جایزه ادبیاتش را به باب دیلن به عنوان ترانهنویس داد تا یکسره خط بطلانی بکشد بر این باورهای کهنه؛ جایزهای که گفته میشود سالهاست به چهرههای مهم اعطا نمیشود اما کسانی که پشت این تحلیل میایستند به یک نکته دقت ندارند و آن اینکه نوبل ثابت کرده میخواهد جایزهای نه برای تشویق و تجلیل، بلکه جایزهای برای جریانسازی باشد.
در همین پنج سال اخیر، جایزه نوبل ادبیات، دو بار به کسانی داده شده که فعالیتشان اغلب بیرون از ادبیات مورد تحلیل قرار میگرفته است. سال ۲۰۱۵ نوبل به سوتلانا الکسویچ رسید که کارش نوشتن گزارش و جستار بود نه رمان، و سال بعدش هم به کسی رسید که خواننده است و ترانه مینویسد یعنی باب دیلن.
خب، بدیهی است که اعضای آکادمی نوبل میدانند با وجود چهرههای مهمی از ادبیات که هنوز این جایزه سوئدی را به خانه نبردهاند، عجیب است جایزهشان را بدهند دست باب دیلن ترانهنویس. اما به نظر میرسد آنها گاه میخواهند با اعطای جایزه، پیامی را مخابره کنند. یعنی میخواهند جریانی ایجاد کنند. این بار شاید آنها میخواستند با اعطای مهمترین جایزه ادبی جهان به یک ترانهنویس، بگویند ترانه مهم است همتراز با شعر و رمان.
آن وقت مسخره نیست ما اینجا در تهران بنشینیم و همچنان درباره اینکه ترانه، گونهای ادبی هست یا نه بحث کنیم و اگر شاعر هستیم سینه سپر کنیم و اگر ترانهنویس، سرمان را پایین بیندازیم؟
تـرانـه تیتـراژ
در جریانشناسی ترانهنویسی ایران خواهیم نوشت که بهویژه در دهه ۸۰، تیتراژ مجموعههای تلویزیونی، ترانه را دوباره به عرصه عموم کشاندند. تیتراژها، رابطهای تنگاتنگ میان هنر تصویر و موسیقی برای گستردهتر کردن دایره مخاطبان هر دو هنر ایجاد کردند. شاید نخستین بار با تیتراژها بود که به نام نویسندگان ترانهها توجه شد.
تا پیش از آن فقط خواننده بود که اسمش به گوش میرسید و نهایتا شاید آهنگسازها را هم تعدادی از مخاطبان که ماجرا را جدیتر دنبال میکردند میشناختند، اما با جدیترشدن و همهگیرشدن جریان ورود خوانندهها به تیتراژ برنامههای پرمخاطب، ترانهسراها هم چهره شدند. به یاد بیاورید افشین یداللهی را یا عبدالجبار کاکایی را در دهه ۸۰ که ترانهنویسی آنها را شهره کرد. با اینکه شاید نخستینباری پس از انقلاب که تیتراژ یک مجموعه تلویزیونی بابت آهنگ و ترانهاش به چشم آمد، سال ۱۳۷۳ بود.
آن سال، محمد اصفهانی که بعدها ازجمله چهرههای فعال در عرصه تیتراژخوانی در تلویزیون شد، اولین تجربه تیتراژخوانیاش را در سریال «آوای فاخته» تجربه کرد و ترانهسرای اثری که او خواند، ساعد باقری بود.
«ارمغان تاریکی» یکی دیگر از نقاط عطف کارنامه تیتراژخوانی محمد اصفهانی بود که با ترانهای از عبدالجبار کاکایی ساخته شد. اما جز اینها که به دهه ۷۰ مربوط است، دهه ۸۰ را باید عصر تحول و قدرتگرفتن ترانهنویسی در تلویزیون دانست.
تیتراژهای مجموعههای تلویزیونی در این دهه آنقدر مهم شدند که گاه لازم بود برای اینکه ترانهنویس یا خواننده شناختهشدهای باشی، حتما باید برای تیتراژها مینوشتی یا میخواندی. افشین یداللهی بود که همه معادلات تیتراژخوانی در تلویزیون را جابهجا کرد. او آنقدر به چشم آمد که گاه خوانندهها را هم تحتالشعاع خود قرار میداد.
علی معلمدامغانی هم درصدد تقویت وجه گفتوگویی و محاوره ترانهها بود و دوگانه او با مجید اخشابی، برسازنده چندین تیتراژ تلویزیونی فراگیر بود. ترانهنویسی برای تیتراژها محدود به سریالها هم نماند.
دیگر برنامههای تلویزیونی نیز نمیخواستند از قافله عقب بمانند و در مواردی نهتنها عقب نماندند بلکه کجاوهشان پیشتر از سریالها هم میرفت. به یاد بیاورید برنامه ماهرمضانی «ماه عسل» که هر سال تیتراژش آنقدر گل میکرد که بین خوانندهها و ترانهسراها رقابتی برای نوشتن و خواندن برای آن شکل میگرفت.
هرچند ترانههای تیتراژهای این برنامه پرمخاطب را اغلب روزبه بمانی بود که مینوشت. یکی از نقاط عطف تیتراژخوانیهای تلویزیونی، تحولی بود که از جایی به بعد رخ داد.
انگار از جایی به بعد قرار بر این شد که محتوای ترانه تیتراژها باید ربطی وثیق به محتوای برنامه یا سریال داشته باشد. علی لهراسبی با خواندن چند ترانه از این دست، بیش از باقی به یاد میآید با ترانههایی که از حدیث دهقان، پویا بیاتی و ... خواند.
پیمان طالبی - صابر محمدی - ادبیات و هنر / روزنامه جام جم
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد