ایزدی متولد گز برخوار استان اصفهان است و در کودکی همراه خانواده به شهر اصفهان رفته و ساکن آنجا شده است. جرقههای بازیگری وی در دوران سربازی با تجربه در یک کار حاشیهای زده شد اما شغل اصلیاش ارتباطی با آثار طنز ندارد و ناظم یک مدرسه است. آخرین کار قدرتالله ایزدی تئاتر طلای رشید بوده است. او این روزها به دلیل بیماری تنفسی همسر خود در کیش زندگی میکند.
شما چطور وارد بازیگری شدید و نخستین تجربهتان در حوزه بازیگری طنز کی بوده است؟
سال۵۹ بود و من یک موتور گازی داشتم یک روز که به سمت دروازه شیراز در حال تردد بودم، دیدم در محلی شلوغ است و مردم معرکه گرفتهاند، نزدیک شدم دیدم فیلمبرداری است و یکسری آدم تو صف ایستادهاند برای تلفن کردن و یک نفری هم داخل باجه تلفن است. فیلمبردار تست میگرفت و از چند نفر از مردم خواست یک تکه را به نشانه اعتراض به فردی که داخل باجه است بازی کنند. من هم داوطلب شدم داخل صف باشم. چند نفر تست دادند و نتواستند و در نهایت کارگردان آن برنامه که شهر و شهریار و به کارگردانی شهریار کرمی پدر نیما کرمی بود عصبانی شد و گفت نیازی نیست صحبت کنید فقط چندنفر به شیشه دکه بزنید و رد شوید.
من که داخل صف بودم یکدفعه بدون هماهنگی کارگردان در حالی که کلاهشاپوی نفر جلویی هم سر خودم گذاشته بودم از ته صف زدم جلو و رفتم زدم به شیشه و یک تیپ داش مشتی به خود گرفتم و دیالوگی را گفتم و فرد داخل کیوسک را به بیرون کشیدم و دستش را به نشانه اعتراض و معطلی گرفتم؛ همان موقع مردم شروع به خنده کردند اما بازیگر داخل باجه از رفتار من ناراحت شد و به حالت عصبانی به کارگردان اشاره و از صحنه قهر کرد اما کارگردان من را تشویق و خواست مجدد همان حرکات را به نوعی دیگر تکرار کنم و سپس خواست در یک کار دیگر ایفای نقش کنم. حتی پیشنهاد داد فردای آن روز به سیمای اصفهان بروم تا به من را به آقای ناصر فرهمند از هنرمندان بنام اصفهان معرفی کند و همین سرآغاز فعالیت هنری من شد.
کار طنز در سالهای اخیر چه تفاوتی کرده؟
هر چه سن بالاتر برود و فراموشی و فشار زندگی بیشتر باشد کار خنداندن هم سختتر میشود. مردم ما بسیار بهسختی میخندند و به یاد دارم اوایل کارم خنداندن مردم به سختی الان نبود.
مثلا ما در آخرین کار صحنهای خود به نام طلای رشید خیلی بازخورد خوب و مثبتی از مردم و حتی جانبازان و بیماران سرطانی داشتیم که میآمدند و تشکر میکردند که بعد از مدتها یک شب را از ته دل خندیدهاند. همین نفس به نفس شدن مردم با من در تئاتر به من انرژی میدهد.
اوج فعالیت شما دهه۷۰ است، چطور فعالیت هنری خود را با فعالیت در آموزش و پرورش هماهنگ میکردید در حالی که سالها ناظم بودید؟
اوایل زیاد کسی در جریان نبود ولی بعد همه متوجه این قضیه شدند و حتی رئیس آموزش و پرورش ناحیه۴ وقت، پیشنهاد کار یک تئاتر برای ۲۲بهمن را داد که من متنی به نام ثبتنام را نوشتم و بعد با گروهی که محمدرضا نریمانی و غفور نصوحی همبازی بودند، آن را اجرا کردیم.
گویا شما اوایل کار هم به دانشآموزان بابت نقش رشید، میگفتید برادر دوقلوی من است. صحت دارد؟
بله، البته برای وقتی معلم دانشآموزان مقطع اول دبستان در مدرسه ترقی خیابان جی بودم. بچههای مقطع بالاتر همه میدانستند و باور نمیکردند و حتی میگفتند یک روز این برادر خود را همراه بیاور
تا او را ببینیم.
آیا شغل دیگری دارید؟ در مقطعی شایع شده بود که شما پیتزا رشید را دارید؟
خیر؛ فعلا هم در دوران کرونا برنامهای روی صحنه ندارم، امیدوارم این کرونا هر چه زودتر برود تا بتوانم مجدد با تئاتر مردم را بخندانم.
در مورد پیتزا رشید هم بله. در مقطعی من پیشنهاد یک پیتزا فروشی را به تیم کاری خود دادم که قبول نکردند و بعد از سوی برخی در بانک صادرات پیشنهاد شراکت پیتزافروشی شد که در نهایت راهاندازی کردیم اما بیش از دوسال دوام نداشت و در نهایت پیتزا رشید تعطیل شد.
این روحیه طنز و کمدی از کی در شما شکل گرفت ؟
از ابتدای بچگی من این روحیه را داشتم و بعدها که مدرسه میرفتم و با پنج ریال پول تو جیبی خودم که برای رفتوآمد مدرسه بود سینما میرفتم و در خانه هم همان حرکات بازیگران را تکرار و تحلیل میکردم. حتی در شغل معلمی آموزش و پرورش هم در مقطع دبستان دقیقا همین روحیه کمدی و اجرایی همراه با درس را داشتم و بارها مورد تشویق قرار گرفتم و ناظم شدم.
از چه زمانی به عنوان چهره ملی کمدی در ایران مشهور شدید؟
من از تناتر در صحنهها و کارگاه رشید بیشتر معروف شدم. البته سریالی به اسم گردو بود که سال۷۵ از تلویزیون سراسری پخش شد که بسیار مورد توجه قرار گرفت و آخرین کارهای کمدی من شمعدونی به کارگردانی سروش صحت در سال۱۳۹۴ و رشید حرفهای به کارگردانی مجید کاشی فروشان در اصفهان۱۳۹۳ را داشتم.
رابطه شما با فضای مجازی چگونه است؟
این روزها که در کرونا هستیم کار تبلیغاتی انجام میدهم اما با واکنش زیاد خوبی مواجه نشدم، در حالی که بازیگران تهران نشین هم کار تبلیغاتی میکنند. انشاء ا... کرونا تمام شود و مجدد به صحنه تئاتر برگردم.
چرا رشید؟ کی این اسم را برای شما انتخاب کرد؟
یک تئاتری سال۱۳۶۵ بازی کردم به نام خواستگاری که محمد نریمانی نقش اوستای من را در این تئاتر داشت. پیشنهاد نام رشید از خودم بود و خواستم هنگام ورود به صحنه نام من را رشید خطاب کند تا مردم فکر کنند یک مرد بلند قامتی میآید و بعدا با من روبهرو شوند. همین کار گرفت و من از آن زمان به آقا رشید معروف شدم. حتی درتئاتر رویای ژاپن من نقش شخصی به اسم ناصر را بازی میکردم ولی اصرار بر این بود که رشید نباشم، اما در صحنهای که پرواز هواپیما بود و من از ته سالن نمایش روی صحنه میآمدم، مردم همان رشید را صدا کردند. رشید از من جدا نیست.
منبع: روزنامه جام جم