آنها که به اصل زندگی مربوطند یا به حاشیهها و جزئیات زندگی. اما با هر انتخاب کوچک و بزرگ، ماهیت خود را نشان میدهیم اینکه دنبال چه هستیم و از زندگی چه میخواهیم. آرزوها و رویاهایمان چیست و حتی ناکامیها و دلزدگیهایمان. خوشبینیم یا بدبین. امیدواریم یا ناامید. در تاریکی شمع روشن میکنیم یا میان روشناییها، پرده را میکشیم و روزنهها را نیز میبندیم تا در سیاهی زندگی کنیم.
این روزها، روزهایی که مدتهاست شروع شده و با شیوع کرونا اوج گرفته، اخبار بد مثل ابری سیاه همه زندگی ما را پوشانده. رسانهها و شبکههای اجتماعی از صبح تا شب و حتی نیمههای شب وقتی گمان میکنیم همه خوابند، اخبار بد را به ما تزریق میکنند؛ اخباری که نشان میدهد زندگی چقدر سخت است و قرار است سختتر هم شود و باید با روزهای روشن خداحافظی کرد.
مصداق همان ضربالمثل قدیمی، سال سال دریغ از پارسال. خلاصه این که شرایط سخت و بد است و قرار است بدتر هم شود. رسانهها انگار ذرهبینی دست گرفتهاند و همه جا را میجورند تا بدترین خبر را بیابند، آن را بزرگ کنند و به خورد ما دهند. در چنین شرایطی پیدا کردن خبر خوب و انتشار آن هنر است؛ هنری که باید ترویج شود و گسترش پیدا کند تا زندگی به مسیر سالم خود برگردد تا جان زندگی بیجان نشود.
با محمد سرور رجایی، شاعر افغانستانی همصحبت شدم تا برایمان از حال خوب و پیدا کردن آن بگوید. او زاده و بزرگشده افغانستان است؛ کشوری که به تصور ما شرایط زندگی در آن بسیار سخت است. با او همصحبت شدم تا برایمان بگوید در سرزمین افغانستان چگونه خوبیها را پیدا کرده و شاعر شده.
اخبار بد به جان آدمیان افتاده است
سرور رجایی میگوید: من تا سال۷۳ در کابل بودم و زندگی در افغانستان را تجربه کردهام. راستش را بخواهید رسانهها فقط اخبار بد این کشور را منتشر میکنند، طوری که الان همه جهان افغانستان را به عنوان کشوری که فقط در آن جنگ است و کشتن و خون میشناسند. اما مردم افغانستان هم بخش خوب و خوش زندگی را تجربه میکنند. هفته گذشته به دوستانم در کابل تلفن کردم. آنها در جشن عروسی شرکت کرده بودند با رعایت پروتکلهای بهداشتی دوره کرونا؛ حالشان خوب بود و خوش بودند. جشن عروسی نشان از پیوند دو انسان دارد و این که زندگی با همه فراز و فرودش ادامه دارد و آدمها تلاش میکنند خوشیها را با دیگران شریک شوند. به نظرم در دنیای امروز آدمها نباید دل بسپارند به اخبار شبکههای اجتماعی و رسانهها. اخبار بد به جان مردمان افتاده و دارد افسردهخاطرشان میکند. چون رسانهها برای ادامه حیاتشان به اخبار بد و سیاه نیاز دارند تا مخاطب بیشتری پیدا کنند. اخبار بد و سیاه هیجان بیشتری دارد و مردم ذاتا دنبال هیجان هستند، هرچند این هیجان دروغین باشد. در چنین اوقاتی باید به شخصیتهای فرهنگی و اماکن فرهنگی پناه ببریم تا حالمان را بهتر کنیم و نگذاریم سیاهی همه روحمان را تسخیر کند. باید با اهل خانواده و دوستان و رفیقانی که به ما نزدیکند و مانند ما فکر میکنند بیشتر وقت بگذرانیم.
حال همه ما خوب است...
این شاعر و پژوهشگر میگوید: رسانهها ذائقه مردم را تغییر داده و ما را به پیگیری اخبار بد عادت دادهاند. حالا اگر از کسی بپرسی حالت چطور است، چه خبر؟ میگوید بد نیستم! نمیگوید: خوبم. بهجای اینکه از احوالات خودش بگوید از زندگیاش، از این که چه نعمتهایی برای شکرگزاری دارد، از اخبار سوریه و عراق و افغانستان و... میگوید. حالا دیگر مردم بیشتر از آنکه دنبال اخبار شادیآور باشند و اتفاقاتی که امید به زندگی را بیشتر میکند از تعداد انفجارات کشورهای منطقه خبر دارند و این که در روز در کشورهای همسایه چه تعداد آدم کشته میشوند. این در حالی است که حتی در افغانستانی که به باور بیشتر مردم کشور خون است و کشتار و حملههای انتحاری، زندگی در جریان است و مردم میان همه سختیها تلاش میکنند بخش خوب و امیدآفرین را هم به میانه زندگی بیاورند و میان گریهها و ناخوشیها، بخندند و حال خود را خوب کنند.
روح آدمی در پی امید است
از این شاعر درباره مبلمان شهری و تبلیغات و رنگآمیزی شهری و تاثیرش بر احوالات آدمها میپرسم. میگوید: به نظرم در و دیوار شهر و این که چه رنگی دارد و بر آن چه نوشته میشود بر حال مردمان تاثیر مستقیمی دارد. شهرداریها، مسؤول شهر هستند و این که از چه المانها و نشانههایی برای ترویج حال خوب استفاده کنند و برای بهتر کردن حال شهرها باید از اهالی فرهنگ مشاوره بگیرند. بر این باورم که مردم برای داشتن حال خوب میتوانند حال خوب و رنگ و لعاب خوشرنگ و شادیبخش و امیدآفرین را از شهرداریها مطالبه کنند. باید روحیه انتقادگری در مردم و انتقادپذیری در مسؤولان بالا برود و شهرداریها به کمک اهل فرهنگ و هنر، حال و هوای شهرها را از یاس و ناامیدی به سمت امید و شادی تغییر دهند. این یک شعار نیست که ذات آدمی به دنبال حال خوب و امید و شادی است. ما با امید به دنیا میآییم و روح و قلبمان همیشه برای لختی حال خوب میتپد. اگر شعری تلخ باشد و در کنارش بیتی امیدآفرین و شادیآفرین، ما دومی را انتخاب میکنیم. ما ذاتا از کسالت و سیاهی فراری هستیم. هر چقدر هم رسانهها ما را با اخبار بد بمباران کنند، اما باز هم نور حتی اگر از روزنهای بتابد ما میان همه سیاهی و کدورت چشم به همان نور باریک میدوزیم، چون باور داریم امید در روشنایی است که میآید و جا خوش میکند و میماند.
مسیر نور را پیدا کنیم
اهالی فرهنگ و هنر در زمانی که من آن را سلطه رسانهها مینامم، رسانههایی که کاری جز پمپاژ خبر بد ندارند باید به جای سکوت و تن دادن به انباشت اخبار بد، با شعر، داستان، عکس، گرافیک، فیلم و با همه ابزار هنری و فرهنگی به کمک مردم بیایند و حال خوب را به آنها نشان دهند. حتی اگر شده با کمی رنگ روی بوم نقاشی یا یک عکس خوش آب و رنگ. به نظرم هنرمندان در ازدحام اخبار بد هنرمندان دچار خودسانسوری شدهاند. آنها عادت کردهاند امید و شادی را در خود سانسور کنند. وقتی اینها در دل آدمی از بین برود یا مخفی شود، در هنر او نیز نمیتواند بروز پیدا کند. تصور این که اگر از تلخیها و سیاهیها بگوییم بهتر است تصور غلطی است. هنرمند واقعی کسی است که میان سیاهیها، نور را نشان دهد. مگر نه این است که پایان شب سیاه، سفید است. مگر نه این است که هر شبی هرچقدر تاریک به سحر میرسد. نور، سحر و روشنایی را که نمیتوان نادیده گرفت و کتمان کرد. هر چقدر هم روزگار سخت باشد و شرایط دشوار روزهای روشن درراهند، پس بهتر است ما پیامآور دوستی، مهربانی، شادی و امید باشیم.
طاهره آشیانی - روزنامه نگار / روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد