وجود مناظر ناخوشایندی از حضور معتادان و بزهکاران در پارک مجاور آن تردد خانوادهها را در اطراف بزرگترین مجموعه نمایش تئاتر ایران سخت میکند.
این همه ماجرا نیست، چراکه اگر بیش از یک شهروند معمولی و در غالب یک هنرمند، یک هنرمند عاشق تئائر یا میراث فرهنگی دل به ضلع جنوب شرقی چهارراه ولیعصر (عج) پایتخت داده باشید، ماجرا را جور دیگری خواهید دید.
آنگاه قصه یک بنای زیبای تاریخی جلوی چشمتان میآید با یک پیشینه جذاب و شنیدنی و یک حال و روز خراب و تاسفبار در حال حاضر.
حال و روزی که علت رقم خوردنش انواع اتفاقهای ناگوار عمرانی و تجاری و اجتماعی و شهری به سمت بنای چشمنواز تئاترشهر تهران است؛ اتفاقاتی که در کمال بیتوجهی مسؤولان نهادهای مختلف مرتبط طی سالهای گذشته روی داده و امروز آسیبهای جبرانناپذیری به این بنا و محوطه اطرافش وارد کردهاست.
فعالان میراثی حالا چند هفتهای میشود که ذهن خود را متوجه این بنای تاریخی کرده و معتقدند اگر حریم این بنای ثبت ملی شده، تعیین و در فهرست آثار ملی ایران ثبت شود، دستاندازی به این بنا و محوطه اطرافش پایان مییابد و شاید لطمات وارد شده به آن جبران شود؛ عقیدهای که با فشار این فعالان و رسانهها به واکنش وزارتخانه میراث فرهنگی منجر شده و آنها را به تکاپو برای حفظ و حمایت از بزرگترین مجموعه نمایش تئاتر ایران انداختهاست.
خیابان حضرت ولیعصر (عج) را فقط با نهرها و چنارهایش نمیشناسند. اصلا قدم به قدم این خیابان از میدان راهآهن تا تجریش خاطره است.
مثلا روزگاری در ضلع جنوب شرقی چهارراه ولیعصر(عج) (پهلوی سابق) کافه شهرداری بود. همان کافهای که محمدعلی سپانلو برایش سرود: «و بر دکههای جراید/ ورق میزند باد/ نسیم و صبا را/ و در سکر خوابآور عصر/ نواهای لرزان ساز است و تصنیفهای بریده/ خبرگوی کنسرت در کافه شهرداری/...» کافهای که سپانلو در شعرش از آن یاد میکند، با ساختمانی دو طبقه و زیبا و سقفهای بلند و شیروانی، تراسی بسیار بزرگ و ستونهای زیبا با باغی وسیع و دلانگیز در شهریور ۱۳۱۱ افتتاح شد تا تبدیل به پاتوق تفریحی پایتختنشینان آن روزگار شود.
در وصفش نوشتهاند: «عمارتی بزرگ که «مسیو فرد» آن را با نهایت استحکام با سنگ و سیمان و آهن بنا کرده و مخارجش از ۱۰۰هزار تومان متجاوز شدهبود». کافهای با استخری بزرگ که قایقهای موتوری و ماشین برقی داشت و یک مجسمه قوی بزرگ سفید.
مردم کنار استخر زیر سایه درختان بلندقامت چنار جمع میشدند و دوچرخهسواری و آکروبات بازی و فشفشهبازی و خیمهشببازی میدیدند و بستنی میخوردند.
کودکان با خنده سوار چرخ و فلک میشدند و بزرگترها فیلم تارزان میدیدند. گاهی هم برای بردن جایزهای با تفنگهای بادی تیراندازی میکردند.
از مهمانیهای رسمی و خصوصی گرفته تا مهمانیهایی که به نفع بنگاه حمایت مادران بود در این باغ برگزار میشد.
ارکستر کافه شهرداری به رهبری روحا... خالقی و با حضور احمد فروتنراد، مهدی دفتری، علیمحمد خادم میثاق، جواد معروفی به اجرا میرفت.
اینجا زمانی تنها شهربازی خانوادههای تهرانی بود و دورهمی برخی احزاب ایران در محل باشگاه مرکزی در عمارت سابق کافه شهرداری برگزار میشد.
اما از اردیبهشت سال ۱۳۳۵ شهرداری اعلام کرد که به محل کافه نیاز دارد. ۹ سالی بود که کافه در اجاره بود و حالا شهرداری پایش را در یک کفش کرده بود که ملک را پس بگیرد.
سرانجام شد آنچه نباید میشد. اداره مالالاجارهها روز هفتم مرداد ۱۳۳۶ حکم تخلیه کافه شهرداری تهران را به اجرا گذاشت تا کافهای که بخشی از خاطرات پنجشنبه و جمعههای شهر بود، تبدیل به پارک و تئاترشهر شود.
داستان از این قرار بود که شهرداری تهران تصمیم به تخریب کافه شهرداری و تغییر کاربری آن گرفت. در همان زمان چند گروه آمریکایی، فرانسوی و ایتالیایی پیشنهاد ساخت یک هتل لوکس ۴۰۰ اتاقه را در محل کافه شهرداری دادند که اجرایی نشد.
در سال ۱۳۳۸، نخست بنای کافه را برای تاسیس یک فروشگاه بزرگ در نظر گرفتند و در نهایت به انبار بزرگ سوپرمارکت و دفتر امور اداری اختصاص یافت.
از طرفی چون تئاتر هنر و تئاتر سعدی و تئاتر تهران به حاشیه رفته بودند و ظرفیت تالار سنگلج کم بود و تالار رودکی (وحدت) به اجرای موسیقی میپرداخت، به همین دلیل وزارت فرهنگ و هنر و اداره هنرهای دراماتیک تصمیم به ساخت چند سالن مخصوص با ظرفیتهای بالا و انواع سنهای اجرایی در محل کافه شهرداری گرفت و یکم آبان ۱۳۴۵ روزنامه اطلاعات اعلام کرد «در محل کافه شهرداری سابق یک تئاتر مجهز ساخته خواهد شد.» در محل باغ روبهروی ساختمان کافه هم پارکی ساخته شد که دوم تیر ۱۳۴۵ افتتاح شد و امروزه به نام پارکدانشجو شناخته میشود.
ساخت بنای تئاترشهر در سال ۱۳۴۶ آغاز شد. این بنا را علی سردار افخمی، یکی از شاگردان هوشنگ سیحون طراحی کرد و ساخت آن پنج سال به طول انجامید و هفتم بهمن ۱۳۵۱ به پایان رسید.
میگویند باغ آلبالو نوشته آنتوان چخوف و به کارگردانی آربی اوانسیانسپس نخستین نمایش اجراشده در این تماشاخانه است.
اداره تئاترشهر مدتی هم به رادیو و تلویزیون سپرده شد، اما پس از انقلاب در سال ۵۹ با تصویب شورای انقلاب، تئاترشهر با دو تماشاخانه اصلی و چهارسو در اختیار وزارت فرهنگ و ارشاد قرار گرفت.
حالا مدتهاست که ساختمان استوانهای شبیه به چادرهای اجرای نمایش با ستونهای بلند و باریکش که یادآور آمفیتئاترهای یونان باستان است و ستونهای منظم و قرینه آن هم تصویری از معماری تختجمشید را تداعی میکند، حال خوشی ندارد.
استوانهای الهامگرفته از برج طغرل دوران سلجوقیان، با آجرهایی که در زمان خودش مدرن بوده با کاشیکاریهای مینیمالشده از سبک اسلامی. آجرهایش هنر دستان اصغر کاشیتراش است؛ کسی که پدرش کاشیکار کاخ گلستان بود.
شیخی، نویسنده کتاب «تماشاخونههای طهرون» میگوید: در زمان غلامحسین کرباسچی، شهردار وقت تهران قرار شد همزمان با حذف حصار بوستانها دیوارههای نردهای حریم تئاترشهر هم برداشته شود و این آغاز مصیبتهای تئاترشهر بود.
تصمیمهای مخرب یکییکی از راه رسید
زمانی زمین کنار چهارسو، پارکینگ مسؤولان تئاترشهر بود. همان زمینی که بعدها توسط شهرداری گرفته شد. اما امروزه بهجای این پارکینگ در فضای ۵۰۰۰ متری مجتمعی ساخته شده است که در زمان ساخت با حاشیههای بسیاری مواجه بود، چراکه میراثدوستان و اهالی فرهنگ معتقد بودند در تمام دنیا اطراف بناهای خاص خالی است تا مردم از چهار طرف امکان تماشای زیبایی و عظمت بنا را داشته باشند.
به گفته شیخی، این زمین برای این خالی بود که از سمت جنوب که به سمت تئاترشهر حرکت میکردی ساختمان قابل دیدن باشد. حتی پیش از انقلاب قرار بوده وزارت فرهنگ و هنر ساختمانهای یکطبقه اطراف را خریداری و به فضای پارک اضافه کند که نهتنها این اتفاق نمیافتد، بلکه بعدها شهرداری به مالکان مجوز بلندمرتبهسازی میدهد.
سرانجام در سال ۱۳۸۳ در زمان شهرداری محمود احمدینژاد مجوز ساخت مسجد گرفته شد و پارکینگ از بین رفت. همچنین در دوره شهرداری قالیباف ملکی در مجاورت تئاترشهر تبدیل به یک مجتمع فرهنگی- تجاری به نام ولیعصر شد که همچنان بلااستفاده است.
بزهکاران و دستفروشان هم از راه رسیدند
ساخت پارکینگ و مجتمع تجاری و بلندمرتبهسازی تنها معضلات تئاترشهر نبود. آذر سال ۸۶ شرکت راهآهن شهری تهران و حومه اعلام کرد درصدد است ایستگاه مترویی در محوطه تئاترشهر بسازد و برای این تصمیم خود دلایلی آورد که البته مورد قبول هنرمندان و میراثدوستان قرار نگرفت، زیرا که منظر و حریم این بنای ملی را مخدوش میکرد.
اعتراض هنرمندان و اعضای کمیسیون میراث شورای شهر تهران کارگر نیفتاد و یکی از خروجیهای ایستگاه مترو درست چشم در چشم تئاترشهر، در چند متری بنا و در حریم آن ساخته شد و در طول زمان ساخت حفاریهای متروی چهارراه ولیعصر هر روز رعشه بر پیکر تئاتر میانداخت. رعشههایی که همچنان ادامه دارد.
باز شدن خروجی مترو به محوطه تئاترشهر همان و شلوغی بیش از حد در این محوطه تاریخی ملی همان؛ شلوغی و انبوه جمعیتی که به دنبال خود دستفروشان را به چهارراه کشاند؛ دستفروشانی با کالاهایی از آش رشته و کاسه و بشقاب و کیف و کفش گرفته تا لباس و... صحنهای که آخرین ضربهها را به منظر بصری این بنای زیبا وارد کرد و شهرداری هم از انتقال آنها به مکانی دیگر عاجز است. فقط دستفروشان نبودند، بزهکاران و معتادان هم اعضای ثابت دیگر پارک تئاترشهر شدند؛ پارکی که نام دانشجو روی آن گذاشته شده، گشت و گذار در آن نه تنها برای دانشجویان که برای هیچ فردی مناسب نیست.
حضور معتادان، بزهکاران، دستفروشان و یادگارنویسان و عدم ساماندهی این وضعیت سبب شده تئاترشهر دیگر حس و حال سابق را نداشته باشد.
وعدههای روی کاغذ
آذر۹۷ بود که محمدجواد حقشناس، رئیس کمیسیون فرهنگی شورای شهر اعلام کرد به دلیل وجود بخشی از آسیبهای اجتماعی متمرکز در پارک دانشجو و محیطهای اطرافش عملا این محیط برای حضور خانوادهها، جوانان و اقشار فرهنگی تا حدودی غیرمطمئن است.
به اعتقاد او وجود برخی بزههای اجتماعی و افراد متجاهر به اعتیاد یا برخی از افرادی که به بزههای اخلاقی شهره هستند، این محیط را از یکمحیط فرهنگی فاخر دور کرده است. حقشناس گفت: « از آنجا که معضلی به نام دستفروشی هم ایجاد شده، نشستی با حضور شهردار منطقه۱۱ و مختاری، رئیس سازمان بوستانهای شهرداری برگزار و قرار شد طرحی را آماده کنند که تا قبل از شهریور ماه این طرح نهایی شود و تا شهریور ماه مسألهای بهعنوان دستفروشی در معاونت خدمات شهری نداشته باشیم و در عین حال فضای لازم با مرکزیت و محوریت تئاترشهر فراهمشود.»
از زمانی که کمیسیون فرهنگی شورای شهر به ماجرا ورود کرد و درباره آسیبهای وارده به تئاترشهر و ضرورت جلوگیری از ادامه آنها تذکر داد، دو سال گذشته و هنوز اتفاقی نیفتاده تا آنجا که مهر۹۹ ابراهیم گلهدار زاده، مدیرکل هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد از شهردار منطقه۱۱ خواست شرایطی فراهم کند که به اتکا گزارشها و آسیبهای فراوانی که در محیط تئاترشهر به دلیل بزهکاری فراوان وجود دارد، شرایط تعیین حریم برای این مجموعه فراهم شود.
واقعیت این است اگر تئاترشهر حریم ثبت ملی شده داشت، این همه دستاندازی و نامهربانی در حق آن روا نمیشد. این بنای زیبای ملی فرهنگی اگر حریم فرهنگی و منظر بصری ثبت ملی شده داشته باشد، شاید بتوان حداقل در روزگار باقیمانده از عمرش، آن را از گزند آسیبهای پیش رو حفظ کرد.
همین بود که سرانجام در۲دی۹۹ محمدحسن طالبیان معاون میراث فرهنگی کل کشور، محمدرضا کارگر مدیرکل امور موزهها، پرهام جانفشان مدیرکل میراث فرهنگی استان تهران و جبرئیل نوکند، مدیر موزه ملی ایران باستان در دیدار با سید مجتبی حسینی، معاون امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، قادر آشنا مدیرکل هنرهای نمایشی و ابراهیم گله دارزاده، رئیس مجموعه تئاترشهر بر ضرورت عملیاتی شدن پروژه تعیین حریم مجموعه تئاترشهر طی روزهای آینده تأکید کردند.
حالا در ۳۰ دی ، زمانی که ما درحال نگارش این گزارش هستیم، مرتضی ادیبزاده، معاون میراث فرهنگی استان تهران از تخصیص بودجه برای تعیین حریم تئاترشهر خبر میدهد و میگوید: با تامین بودجه امیدواریم حریم این بنا با توجهبه طرحهای ارائه شده هر چه سریعتر آماده و تا پیش از عید در شورای حرائم وزارتخانه تایید و تصویب شود و پس از آن به مراکز ذیربط ابلاغ شود.
مریم اطیابی - ایران / روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد