قصه او قصه بخشیدن است، قصه از خود کندن و به دیگران دادن، قصه همه آدمهای نیکوکار این سرزمین که خودشان را ندید میگیرند و به دیگران فکر میکنند.
گوشیهایی که به همت بانو اردلان برای دانشآموزان محروم هنرستان کیمیا خریده شده به چشم خودش کار کوچکی است چون در ذهن او، آن مرد که از ارثیه میلیاردیاش گذشته تا برای بچههای محروم ایران تبلت بخرد، آنقدر بزرگ است که خودش زیر سایه او گم میشود. شببو اردلان اما انسانی خاص با دلی صیقل خورده است، دلی که میتواند برای همه ما الهامبخش باشد.
ماجرای خرید گوشیهای هوشمند برای دانش آموزان هنرستان از کجا شروع شد؟
موضوع این بود که ۹ نفر از دانشآموزان مدرسه گوشی نداشتند و نمیتوانستند از شبکه شاد و آموزشهای مجازی استفاده کنند. این موضوع مرا اذیت میکرد و دنبال راهی بودم تا این مشکل را حل کنم. زمان گذشت تا این که نوبت دریافت وامی رسید که برایش ۱۶ ماه صبر کرده بودم. من درخواست وام داده بودم تا برای پسرم لپتاپ بخرم اما وقتی وام به دستم رسید دودل شدم؛ یعنی میان پسرم و دانشآموزان مدرسه ماندم.
چه چیز شما را در انتخاب دودل کرد؟
من همیشه اخبار ۲۰:۳۰ را دنبال میکنم. یک روز گزارشی درباره آقای خیری پخش شد که یک میلیارد تومان به او ارث رسیده بود و قرار بود برای فرزندش یک خودروی شاسیبلند بخرد اما به جای این کار برای دانشآموزان بیبضاعت تبلت خریده بود. مرد با خنده میگفت وقتی در خانه از من پرسیدند خودروی شاسیبلند کو، گفتم پولش تمام شد و همهاش شد تبلت.
آن آقا وقتی حرف میزد حس خوشایندی داشت و آن حس به من منتقل شد و در من تحولی ایجاد کرد. همین باعث شد دودلی را کنار بگذارم و از پسرم به خاطر دانشآموزان بگذرم. در واقع ترجیح دادم به جای خوشحالکردن یک نفر، ۹ نفر دیگر را خوشحال کنم.
همسر یا پسرتان اعتراضی نداشتند؟
نه، آنها هم راضی بودند. با این که پسرم رشته معماری میخواند و به لپتاپ نیاز دارد ولی گفت اشکالی ندارد، انشاءا... پولش جور میشود و من مطمئنم نیت که خیر باشد زودتر از موعد هم جور میشود.
مبلغ وام چه قدر بود؟
۱۸ میلیون تومان.
و چطور برای خرید گوشی آستین بالا زدید؟
وقتی وام را گرفتم و میدانستم که باید برای ۹ دانشآموز محروم گوشیهای کاربردی بخرم به بازار رفتم و خیلی تفحص کردم تا گوشیهای خوب که نرمافزار شاد روی آنها قابل اجرا باشد، پیدا کنم. سرانجام هفت گوشی به قیمت دومیلیون و ۹۰۰ هزار تومان خریدم. البته چون قبلا به همکاران گفته بودم که شخصی نیکوکار ۱۸ میلیون تومان به من داده تا برای بچهها گوشی بخرم، دو نفر از آنها نیز در این کار مشارکت کردند و دو گوشی دیگر به قیمت سه میلیون و ۲۰۰ هزار و سه میلیون و ۴۰۰ هزار تومان خریدند.
پس شما ناشناس کار میکردید، درست است؟
بله، دوست نداشتم کسی بداند که من دارم کاری انجام میدهم. برای همین گفتم یک خیر این مبلغ را به من داده تا برای دانش آموزان بیبضاعت خرج کنم.
وقتی گوشیها را خریدید استقبال از این کار چطور بود؟
بچهها که واقعا به وجد آمده بودند. روز اهدای گوشیها از آنها و خانوادههایشان خواسته بودم به مدرسه بیایند و جعبههای گوشی را که گل زده بودم به آنها دادم. حس خوشایندی که آن روز ایجاد و باعث شد تا دوسه نفر از همکارانم پیشنهاد مشارکت در این کار را بدهند، به این ترتیب که در پرداخت اقساط وام کمک کنند، آخر من گفته بودم خیری که این پول را به من داده، وام گرفته است. با این که قلبا دوست داشتم خودم به تنهایی این کار را انجام بدهم اما نمیشد جلوی نیکوکاری همکاران را هم گرفت. بنابراین توافق کردیم که آنها ماهی ۵۰ هزار تومان به یک حساب مشخص واریز کنند. اما مثل گیاهی که رشد میکند و همه جا را میگیرد این حس خوب بخشش و کمک به بچههای بیبضاعت درهنرستان ما گسترده شد و کمکم تعداد همکارانی که داوطلب پرداخت ۵۰ هزار تومان در ماه شدند به ۳۰ نفر رسید.
پس این کار خیر مسری شد.
بله خیلی جالب بود که همه چیز خیلی خوب و بدون مانع پیش میرفت، حتی مغازهداری که از او گوشیها را خریدیم گفت که از سود خودش میگذرد و میخواهد در این کار خیر سهیم باشد. جالبتر این که مادر یکی از همکارانمان هم که ماجرا را شنیده بود گفت که او هم ماهی ۵۰ هزار تومان به آن حساب واریز میکند. بازپرداخت این وام ۱۸ میلیون تومانی ۱۰ ماهه است و اگر احیانا در میانه راه کسی به تعهدش عمل نکند یا زمانی برسد که همه کنار بکشند من به تنهایی همه چیز را تقبل میکنم.
شما خیلی راحت از پول میگذرید.
این پولها که چیزی نیست. دوست دارم آنقدر داشته باشم که به همه کمک کنم. مدرسه ما به خیلی چیزها نیاز دارد و ای کاش میتوانستم با پول خودم همه چیز را روبهراه کنم. در مدرسه ما بچههایی هستند که حتی پول خرید کتابهایشان را ندارند و الان گوشی چند نفر از آنها شکسته و باید تعمیر شود. اما من دوست دارم به جای تعمیر، برای آنها هم گوشی بخرم، چه اشکالی دارد که آنها هم خوشحال شوند. بعضی از آنها هم برای خورد و خوراک مشکل دارند که به کمک چند همکار در مناسبتهای مختلف مثل عید یا شب یلدا برایشان بستههای آذوقه تهیه میکنیم.
پس شما به خوشحالی بچهها فکر میکنید.
بله، آدم وقتی میبخشد ارضا میشود و از درون به رضایت میرسد. کار کردن برای رضای خدا و دیدن خنده بچهها که ناشی از خوشحالی است حس فوق العادهای دارد. در واقع باید بچهها خوشحال شوند اما این خود تو هستی که خوشحال میشوی.
مدرسه شما در منطقه محروم سنندج واقع شده؟
نه ما در مرکز شهر، سه راه حافظ، جنب بانک خون هستیم که محله خوبی است اما بیشتر دانشآموزان ما از روستاها و مناطق محروم اطراف میآیند؛ در واقع بچههای مستضعف حاشیهنشین که مشکلات خانوادگی زیادی دارند و نیازهایشان فراوان است.
حالا این بچهها بلدند با گوشی هوشمند کار کنند؟
بله. وقتی گوشیها را به آنها دادیم نرمافزار شاد را رویش نصب کردیم و طی دو جلسه کار با آن را به آنها یاد دادیم و حالا همهشان بلدند با گوشی کار کنند و در آموزشهای مجازی شرکت میکنند.
قبل از این که گوشی به دست بچهها برسد آنها چطور درس میخواندند، آیا از همکلاسی هایشان عقب نماندند؟
نه من و نه هیچ کدام از همکارانم اجازه ندادیم بچهها از درس عقب بمانند.ابتدا به آنها گفتیم پای درسهای تلویزیون بنشینند. بعد درسها را به صورت جزوه در اختیارشان گذاشتیم و بچهها از طریق درسنامهها آموزش میدیدند. کار بعدیمان هم این بود که این دانشآموزان را با رعایت همه پروتکلهای بهداشتی به مدرسه بیاوریم و به آنها آموزش حضوری بدهیم. همه این کارها روی هم باعث شد دانشآموزی از درس عقب نماند و احیانا به فکر ترک تحصیل نیفتد.
مریم خباز - جامعه / روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد