درباره حمیدرضا صدر که در ۶۵ سالگی از بین ما رفت

مردی که خود فوتبال بود

ما شیفته‌های خودخواه فوتبال

حمیدرضا صدر از کارشناسان ویژه‌برنامه جام‌جهانی ۲۰۱۸ بود، بی‌آن‌که بداند آن جام، آخرین جام‌جهانی زندگی او خواهد بود.
کد خبر: ۱۳۲۶۸۹۹

به گزارش جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم ،جام‌جهانی برایش همه چیز بود. بالاتر از هر لذت فوتبالی دیگر. خاطرات را خوب به‌یاد می‌آورد. این‌که فوتبال را با سینما شناخت و با تصاویر جام‌جهانی ۱۹۶۶ بود که عاشق آن شد. صدر در کتاب «روزی روزگاری فوتبال» که بیشتر از همه کتاب‌هایش دیده و خوانده شد، مقدمه‌ای هفت‌پرده‌ای دارد که گزیده‌هایی از آن را در ادامه می‌خوانید:


 از پرده اول


با فوتبال جهان به مدد سینما آشنا شدم. دقیقا در پاییز ۱۳۴۵، شبی که صف طولانی جلوی سینما حافظ، شور غریبی به ضلع جنوبی خیابان شاه‌آباد، در فاصله میدان بهارستان و مخبرالدوله بخشیده بود، اما چند قدم آن‌طرف‌تر برابر سینما سعدی، کسی به چشم نمی‌خورد و سکوت و سکون حاکم بود. حتی عنوان فیلم هم سینمایی نبود: گُل. زیر آن با حروف کوچک‌تری نوشته شده بود: جام‌جهانی ۱۹۶۶ انگلستان... پدر با بی‌حوصلگی مفرطی مرا به تماشای گُل برد. سالن سینما خلوت بود و اکثر صندلی‌ها خالی. بعدها دریافتم سردی و سکوت استادیوم‌های خالی، بسیار سردتر از سالن‌های خالی سینماهاست. با این وصف صندلی‌های خالی سینما سعدی، پرده غول‌آسا و آن فیلم رنگی، مرا به جادوی فوتبال نزدیک‌تر کرد. بسیاری از شخصیت‌های بزرگ دنیای توپ گرد در فیلم گل حضور داشتند: اوزه بیو، مهاجم تیم پرتغال که به او پلنگ موزامبیک می‌گفتند، ستاره رقابت‌ها شد و پله، ستاره برزیل را کنار زد. گریه او پس از شکست از انگلستان در نیمه‌نهایی جام، که پیراهنش را بالا برد تا اشک‌هایش را پنهان کند، گریبانم را چسبید و دریافتم قهرمان‌ها هم گریه می‌کنند و برخی بازنده‌ها از برنده‌ها بالاتر می‌ایستند.


 از پرده دوم


شادی و اشک فوتبال برایم بازتابی از زندگی یافت. زندگی سرشار از درگیری و مبارزه در منگنه زمان. ۹۰دقیقه یا ۱۲۰ دقیقه، که به هر حال تمام می‌شد تا بازی بعد، تا فصل بعد، تا تورنمنت بعد. فاصله پیروزی و شکست، امید و ناامیدی در ضربه‌های پنالتی گاهی سر سوزنی می‌شد. سرنوشت بازی‌ها گاهی با طرح و نقشه رقم خوردند و گاهی با تصادف و اقبال. گاهی با پشتکار، گاهی با فرصت‌طلبی. گاهی با ریاضت، گاهی با شکیبایی. گاهی باشور نوجوانی، گاهی با تجربه بزرگ‌ترها. فوتبال فقط به مردان قوی تعلق نداشت. فوتبال به عزت نفس چنگ می‌زد، به امید. کوچک‌های بی‌مقدار می‌توانستند گاه و بی‌گاه شاخ غول‌های پرتکبر را بشکنند. کاری که کره‌شمالی با ایتالیا در ۱۹۶۶ کرد، ایران با اسکاتلند در ۱۹۷۸، الجزایر با آلمان در ۱۹۸۲، عربستان با بلژیک در ۱۹۹۴، سنگال با فرانسه در ۲۰۰۲ و یونان با همه غول‌های اروپا در ۲۰۰۴. اگر صبور می‌ماندی فرصت ولو ناچیز چنگ زدن به پیروزی در فوتبال مهیا می‌شد. این همان آوردگاهی بود که خوشبختانه قوی‌ترها همیشه برنده نمی‌شدند. این همان آوردگاهی بود که کوچک‌ها و بی‌مقدارها هم شانسی برای پرواز داشتند.

 از پرده سوم


بعدها دریافتم فوتبال با ریشه‌های ملی، قومی، بومی، فرهنگی و البته جغرافیایی پیوند می‌خورد. با فوتبال دریافتم حمایت از یک تیم نوعی «شهروندی مشترک» یا به تعبیری همسایگی / دلمشغولی مشترک» را به ارمغان می‌آورد. دریافتم مهم نبود طرفداران یک تیم، یکدیگر را نمی‌شناختند، مهم این بود در روز و ساعتی از پیش تعیین‌شده در محلی گرد می‌آمدند و با تشویق تیم‌شان مجموعه واحدی را تشکیل می‌دادند.


 از پرده چهارم


طرفداران تیم‌ها هر هفته در مکان ثابتی گرد می‌آیند و در یک لحظه به نقطه ثابتی می‌نگرند و کنار هم با بیم و امید، با شور و عشق فریاد می‌کشند. در غم و شادی شریک می‌شوند و به فاصله‌های سنی، جنسی، قومی، فرهنگی مالی و طبقاتی پوزخند می‌زنند. فوتبال به یمن باهم بودن و یکی شدن، با جادوی سحرانگیز غوطه‌ور شدن در جمع، طراوتش را به‌رغم صحنه‌های ظاهرا تکراری، حفظ کرد. سینما به فرد تمایل بیشتری دارد و فوتبال با جمع هم گره می‌خورد.


 از پرده آخر


ما شیفته‌های فوتبال خیلی چیزها را فدای فوتبال کرده‌ایم. ما شیفته‌های فوتبال برخلاف آنچه به نظر می‌رسد، آنقدرها هم مهربان نیستیم. اعتراف می‌کنم بارها و بارها تماشای فوتبال را به هم‌صحبتی با دختر دلبندم ترجیح دادم آن هم برای تماشای بازی‌هایی که ملال‌آور بودند و پرت. بازی‌های بی‌اهمیتی که می‌دانستم گلی از دروازه‌ای نمی‌گذرد و نگذشت. بازی‌هایی که می‌دانستم ضربه تماشایی به توپ نخواهد خورد و نخورد. ما شیفته‌های فوتبال وقتی پای این پدیده پیش می‌آید، معمولا آدم‌های خودخواهی می‌شویم و اعتراف می‌کنم یکی از آن شیفته‌های خودخواه بوده‌ام.

واکنش‌ها به درگذشت دکتر صدر

فقط کافی است در توییتر، هشتگ حمیدرضا صدر را جست‌وجو کنید تا ببینید چه جملات کوتاهی در توصیف پایان زندگی او گفته شده است. در ادامه به تعداد محدودی از آنها اشاره می‌شود:
 ما با شما دیدمون به فوتبال عوض شد،به ما آموختید که چطور با لذت،فوتبال و سینما رو زندگی کنیم.
 دیگر کسی فوتبال را شاعرانه برایمان تفسیر نخواهد کرد.
 تحلیل‌های فوتبالی‌اش، سینمایی بود و نقدهای سینمایی‌اش رنگ و بوی فوتبال داشت. شور و هیجان درونش رو سُر می‌داد به دستاش و ما رو از پای تلویزیون به پشت دروازه‌های شهر رُم می‌برد.
 خاک برتو‌مهربان باد یوسفعلی‌میرشکاک فوتبال.
 دیگه هیچ‌کس از کارگران بندر لیورپول یادی نمی‌کنه...
 حمیدرضا صدر سعی می‌کرد بفهماند فوتبال چیزی است فراتر از یک بازی، فراتر از همه توهین‌ها و نفرت‌ها.
 صدری که برایمان گفت و نوشت از کوچه ها و سکوها که داخلش فوتبال بازی نمی کردند بلکه داستانی دراماتیک خلق می کردند. ... خداحافظ شاعر فوتبال ایران.
 مثل سکانس آخر فیلم « فورد در مقابل فراری » که شلبی تنها نشست پشت فرمون و رفت دم خونه  کن مایلزی که دیگه اونجا نبود، امروز فوتبال دچار همون غربت شده... یکی از آدمایی که عشق بهش رو معنا می‌کرد دیگه نیست.
 دیگر دیدن فوتبال اروپا بدون تفسیر های بی نقص شما لذتی ندارد؛ بالاخره قهرمانی تیم چلسی در لیگ قهرمانان را دیدی و حالا پسری روی سکوها در آسمان هاست.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها