درست شبیه این جمله را کاظم البرزکوه به زبان میآورد. شخصی که در حادثهای دچار ضایعه نخاعی شده است. او میگوید: «خدا را شکر می کنم که ضایعه نخاعی دارم.» برای این حرفش هم دلیل دارد. این که با ضایعه نخاعی که برایش به وجود آمده، توانسته با دنیای دیگری آشنا شود؛ با دنیای توانیابهایی که حالا با کمک البرزکوه و کارهایی که او برای آنها کرده است، میتوانند در جامعه راحتتر فعالیت و رفتوآمد کنند.
تا 16 سال پیش کاظم البرزکوه که این روزها 67 سال از عمرش میگذرد، یک زندگی ساده و معمولی داشت. درست مانند خیلی از مردم، روی هر دو پا راه میرفت و کار خوبی هم در شهرداری تهران داشت. او لیسانس اقتصادش را در ایران گرفت اما سال 1355، قبل از انقلاب، برای ادامه تحصیل در رشته مدیریت به آمریکا سفر کرد. هرچند او برای ادامه تحصیل در این رشته به آمریکا سفر کرده بود، اما تغییر رشته داد و در رشته مهندسی راه و ساختمان لیسانس گرفت و حدود 15 سال را در آمریکا زندگی کرد و بعد، به ایران برگشت.
البرزکوه در ایران ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. همه چیز خیلی خوب پیش میرفت اما زندگی برای او خواب دیگری دیده بود. خوابی که شاید در نگاه اول خوشایند کاظم نبود.
تصادف در مسیر زندگی
کاظم آن روز را به خوبی به یاد دارد. 16 سال پیش بود. یک روز بهاری، مانند خیلی از روزهای دیگر، او و اعضای خانواده به همراه دوستانشان تصمیم گرفتند برای تفریح به خارج از شهر بروند. اتفاقی که درنهایت به سفر به کردان ختم شد.
به این ترتیب البرزکوه همراه همسر و دو پسرش راهی کردان شدند. اما جاده دوطرفه کرج - کردان زندگی آنها را دستخوش تغییر کرد.
البرزکوه مشغول رانندگی بود که ناگهان متوجه شد خودرویی که مخالف جهت آنها رانندگی میکند برای سبقت گرفتن وارد لاین آنها شده است.
کاظم میگوید نمیخواست با خودرویی که از جلو میآمد، تصادف کند، بنابراین تغییر مسیر داد، اما جاده نه شانه خاکی داشت و نه گاردریل.
او همه صحنهها را به یاد دارد. خودروی آنها وارد شیب تندی شد و در نهایت درون گودال بزرگی سقوط کرد. او توضیح میدهد لحظه شکستن گردنش را دقیقا به یاد دارد.قد البرزکوه از سایر اعضای خانواده بلندتر بود و به همین دلیل زمان سقوط، سرش به سقف خودرو برخورد کرد.
کاظم میگوید: «گردنم شکست. دقیقا به یاد دارم به گردنم فشار زیادی آمد.» بعد از گذشت سالها، صدای شکستن مهر گردنش هنوز در گوشش است.
دوستی با ویلچر
بقیه ماجرا را هم خیلی خوب به یاد دارد. بعد از تصادف کاملا به هوش بود. درد زیادی احساس میکرد. کاظم میگوید: «از همان اول فهمیدم اتفاقی افتاده است ولی به قطع نخاع فکر نمیکردم.» او همان لحظات اولیه متوجه شده بود دیگر قادر به راه رفتن نیست، اما تصور نمی کرد قطع نخاع شده است. در بیمارستان شرایط به شکل دیگری تغییر کرد. پزشکان در معاینات اولیه متوجه شدند مهندس داستان ما مشکل تنفسی دارد و نمیتواند نفس بکشد، به همین دلیل سریع او را به بخش آیسییو منتقل کردند تا مشکل تنفسیاش برطرف شود. چند روزی زمان میبرد تا او را تحت عمل جراحی قرار دهند. آن زمان او هنوز نمیدانست صندلی چرخدار، رفیق همیشگیاش خواهد شد.
چند ماه بعد زمانی که تحت ورزش های کاردرمانی بوده است، کاردرمانگر به همسرش میگوید سرگذشتش، با صندلی ویلچر گره خورده است.
به این ترتیب ناامیدی اولین واکنش البرزکوه میشود. درست مانند خیلیهای دیگر، افسردگی و ناامیدی سراغش میآید. او ولی خیلی زود خود را جمعوجور میکند. برای کاظم که تا قبل از تصادفش، خیلی هم فعال بود نشستن روی ویلچر نمیتوانست حکم محدودیت داشته باشد.
زندگی با ویلچر هم ادامه دارد
کاظم میگوید بعد از این که به خودش آمد، دوره افتاد و از انجمنها و گروههای فعال در حوزه توانیابها خواست تا از تخصصش استفاده کنند. یکی دو سالی زمان برد تا او در انجمن قطع نخاع ایران، شروع به کار کند. جایی که مخصوص بیمارانی است که به هر دلیلی، قطع نخاع شدهاند. این مرکز به آنها مشاوره میدهد و در کارهای درمانی و خدماتی نیز کمکشان میکند. در روزهای اول، او از تجربیاتش به مددکاران میگوید. یک گوشه از ذهن البرزکوه اما درگیر تخصصاش بود. او دید مهندسیاش را به کار میگیرد و به این فکر میکند که زندگی توانیابها تا چه حد میتواند راحتتر شود. مشکلیابی از توانیابها در همین دوران شروع میشود؛ فکر کردن به این که چقدر ساختمانهای شهری، مبلمان شهری، حملونقل عمومی، اتوبوسها و پیادهروها برای استفاده توانیابها مناسب است.
حمل و نقل مخصوص
تعدادشان زیاد شده است. ون یا اتوبوسها را میگوییم که تصویر آبیرنگ فردی که روی صندلی چرخدار نشسته رویشان نقش بسته است. حملونقلی عمومی که مخصوص جانبازان و توانیابهای طراحی و ساخته شده است. یکی از اولین مهندسیهای البرزکوه که در سطح شهر دیده میشود، خدماتی است که از طرف سازمان بهزیستی به توانیابها ارائه میشود. حالا هر توانیابی که با ویلچر تردد میکند و تا پیش از این نمیتوانست سوار مترو یا اتوبوس شود، با وجود پلههای شیبدار و بالابرهای برقی، میتواند در اتوبوس بنشیند و با همین اتوبوسها و ونها به محلی که میخواهد برود. این تنها طراحی البرزکوه نیست. او به طور خاص به ساختمانسازی و موضوع مناسبسازی ساختمانها برای توانیابها توجه داشته است. او میگوید برای اولینبار، پرسشنامههایی تهیه کرد تا ببیند مشکلات توانیابها در حوزه شهری چیست. پرسشنامهای که به حرف دل توانیابها توجه دارد. با همین پرسشنامهها او طراحیهای اولیه خود را انجام میدهد. طراحی بالابرهای مخصوص توانیابها از کارهایی است که او در حوزه ساختمانسازی انجام داده است. یکی از کارهایی که او این روزها انجام میدهد، پیگیری پروژههایی است که برای مناسبسازی مبلمان شهری و پارکها مطرح میشود. کاظم میگوید: «یکی از نکاتی که برای من مهم است و همیشه درباره آن مشاوره میدهم، شیب پیادهروها و استانداردسازی مبلمان شهری است.» مسالهای که به نظر او بزرگترین مشکل توانیابها در سطح شهر است.
قدردانی از همسر
البرزکوه معتقد است اگر حالا امید دارد و میتواند فعالیت کند، به دلیل حمایتهای همسرش است و اگر او نبود نمیتوانست خیلی از کارها را انجام دهد. کاظم میگوید: «همسرم بعد از حادثه تصادف با من ماند و زندگی کرد؛ هرچند میتوانست نماند.» او به دلیل حمایتهای همسرش شاکر است. تنها شگرگزاری او اما این نیست، کاظم قطع نخاع بودن را هم یکی از نعمتها میداند و میگوید: «شکر خدا که قطع نخاع شدم. تا قبل از این تصادف من هیچ تصوری از مشکلات بیماران قطع نخاعی نداشتم، حالا اما تخصصم را برای خدمت به آنها به کار گرفتهام.»
به دلیل همه این خدمات هم، در سال 90 از طرف رئیس جمهوری وقت به عنوان توانیاب شایسته انتخاب شد و مورد قدردانی قرار گرفت. در سازمان بهزیستی هم چند باری به عنوان نخبه انتخاب شده است، افتخاراتی که او همه را مدیون ضایع نخاعی شدنش میداند.
لیلا شوقی - جامعه / روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد