به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین، اگر دست نامرئی خداوند نبود، اگر استوار دوم هادی پورهاشمی مامور پلیس راهور و سرباز وظیفهاش حبیب سرفرازی آن لحظه در میدان خاتم زاهدان در پست خود حضور نداشتند، شاید حالا زکریا، همان پسربچه شیطان گزارش ما، امروز زیر خروارها خاک آرمیده بود و والدینش در حال برگزاری مراسم عزای او بودند. اما حضور بهموقع آن سرباز وظیفه 22 ساله که زکریا را به طور اتفاقی در حال خفگی و تشنج داخل حوضچه پیدا کرد و البته سرعت عمل پورهاشمی در رساندن او به بیمارستان، باعث شد پسربچه حالا شاداب و سرحال در حال بازی در کوچههای محله و شهرش باشد.
هر دو در گفتوگو به خبرنگار جامجم گفتند از نجات یک انسان خوشحال هستند و به وظیفه نوعدوستی خود عمل کردهاند.
آقای پورهاشمی فیلم تلاشتان برای نجات جان یک پسربچه حسابی در فضای مجازی پربازدید شد و چقدر هم با استرس میدویدید.از ماجرای آن روز بگویید.
هشتم مرداد حوالی ساعت11تا11و20دقیقه ظهر بود که این اتفاق افتاد. آن روز من همراه همکارم سرباز وظیفه حبیب سرفرازی در میدان خاتم زاهدان مستقر بوده و مشغول صحبت با ارباب رجوعی در مورد طرح کرونا و ممنوعیتهای تردد شبانه بودم. چون کمبود امکانات در زاهدان بیداد میکند، بسیاری از کودکان از حاشیه شهر برای بازی به اینجا مراجعه میکنند. در همین حین، سرباز وظیفه صدایم کرد و گفت جناب پورهاشمی! داخل حوضچه را نگاه کردم و دیدم پسربچهای که بین هفت تا 9سال داشت و نامش زکریا بود، در حال دستوپا زدن است.
عمق حوضچه چقدر است؟
فکر میکنم بین یک متر تا یک متر و 30سانتیمتر عمق دارد. قبلا حالت آبشارمانند و آبنما داشت و با چراغ زیباسازی شده بود اما متأسفانه و بهمرور زمان، سارقان کابلها و چراغهایش را سرقت کردند و به حالت نیمهکاره درآمد. پساز آن، بچههای حاشیه شهر و کودکان کار از این محل برای بازی استفاده میکنند و آبش هم بسیار آلوده و دارای املاح زیادی است. تصورم این است که آن پسربچه شاید به دلیل وجود یک کابل برق در آن قسمت حوضچه دچار برقگرفتگی شده یا از شدت ترس ناشی از غرقشدگی به حالت تشنج افتاده بود. درهرصورت، بچه را بهسرعت از آب خارج کردم.
وضعیت جسمی بچه چطور بود؟ او را ازلحاظ جسمی معاینه ظاهریکردید؟
تنفسش خیلی ضعیف و طوری بود که حس کردم مقداری از آبهای داخل استخر وارد مجاری تنفسیاش شده است. حتی حس کردم ضربان قلبشکمتر شده اما تشنج شدیدی داشت. پس از اینکه بچه را از آب بیرون آوردم، همکار وظیفه ما برای اینکه من بهسرعت بتوانم به سمت خودروی سازمانی راهور حرکتکنم، جلوی خودروهایی را که از سمت بلوار اقبال لاهوری به میدان خاتم وارد میشدند، گرفت و رانندگان نیز به احترام پلیس راهور، لباسیکه به تن داشتم و شرایط موجود ایستادند تا من رد شدم. الان که دارم توضیح میدهم و صحنه را در ذهنم بازسازی میکنم، اشک در چشمانم جمع شده است. (صدایش میلرزد).
بعد چه کردید؟
به همکارم گفتم سریع برو در ماشین را بازکن تا بچه را به بیمارستان و اورژانس ببریم. همکارم هم در را باز کرد و بچه را در صندلی عقب خواباندم و زیر سرش هم یک پیراهنگذاشتم و با روشن کردن آژیر به سمت بیمارستان نبیاکرم زاهدان حرکت کردیم. به زکریا هم دلداری میدادم و میگفتم نگران نباش کوچولو الان میرسیم. کمتر از سه دقیقه به بیمارستان رسیدیم. پس از رسیدن، همکاری که مقابل بیمارستان بود، ما را راه نداد و من ناچار کودک را دوباره در آغوشگرفتم و به قسمت اورژانس و احیای بیمارستان تحویل دادم. به همکارم همگفتم برو یک آبمیوه برای بچه بگیر. پس از آن دوباره به میدان خاتم مراجعه و به همکاران اعلام کردم چنین حادثهای رخداده و جان یک کودک خردسال را نجات دادهایم. در بازگشت به خانه بودکهگفتند کسی در حال عبور از میدان خاتم، متوجه وضعیت من و همکارم شده، از ما فیلم گرفته و در فضای مجازی پخش کرده است.
پدر و مادر کودک تا زمانی که در اورژانس بودید، به بیمارستان مراجعه نکردند؟
خیر، تا زمانیکه آنجا بودیم، نیامدند.
پس از بازگشت از بیمارستان، دوباره تماس نگرفتید تا در مورد وضعیت کودک پرسوجو کنید؟
خیر اما روز بعد که مراجعه کردم، متوجه شدم ترخیص و تحویل خانوادهاش شده است.
پدر و مادر زکریا با شما تماس نگرفتند یا به دیدنتان نیامدند؟
خب محله شیرآباد یا کریم آباد در حاشیه شهر است و خانوادههای ساکن در این محلات، ضعیف هستند و استطاعت مالی کمی دارند. با من تماسی نگرفتند اما اصلا برایم مهم نیست و انتظاری هم ندارم، چون من این کار را فقط برای رضای خدا و حس نوعدوستی انجام دادم. همکاران پس از این ماجرا لطف زیادی داشتند و از طرف خانواده نیز مورد تحسین قرار گرفتم،گرچه ما کاری انجام ندادیم و فقط یک وسیله بودیم. همین فرموده مقام معظم رهبری،«امروز آن کسانیکه در قالب نیروی انتظامی آسایش خیال و امنیت را به مردم هدیه میدهند بهمعنای واقعیکلمه، مجاهد فی سبیل ا... هستند» برایم کافی و ارزشمند است.
چند فرزند دارید؟
دو فرزند دارم. دخترم هستی، پنجساله و پسرم، محمدپارسا سهساله. همسرم نیز در نیروی انتظامی شاغل است.
چند سال است که در راهور مشغول خدمت هستید؟
از سال 91 لباس مقدس نیروی انتظامی را به تن دارم. البته پدرم نیز سرهنگ بازنشسته نیروی انتظامی است.
عمر بچه به دنیا بود
ماجرای نجات معجزهآسای زکریا- پسربچه شش ساله زاهدانی- به جز استوار دوم پورهاشمی، قهرمان دیگری هم دارد.
حبیب سرفرازی، سرباز وظیفه 22ساله و همکار پورهاشمی است که در فیلم منتشر شده در فضای مجازی، تنها تصویری از او در حال دویدن و هدایت خودروها به سمت دیگر دیده میشود، اما او نیز نقش پررنگی در نجات زکریا داشت.
سرفرازی کسی است که شاید اگر روز حادثه در محل حضور نداشت و در آن لحظه خاص متوجه حادثه نمیشد، شاید الان زکریایی وجود نداشت و خانوادهاش مراسم ختم او را برگزار میکردند.
او در گفتوگو با جامجم از روز حادثه میگوید:« آن روز من هم کنار جناب پورهاشمی مشغول کار بودم که به سمت خودروی سازمانی راهور رفتم. همان هنگام دیدم دو پسربچه مشغول بازی کردن هستند. دقایقی بعد ناگهان متوجه شدم یکی از پسربچهها درون حوضچه افتاده و در حال تشنج و خفگی است. بهسرعت به سمت آنها دویدم و بچه را از آب بیرون کشیدم و بعد آقای پورهاشمی را صدا زدم و ماجرا را به او اطلاع دادم. بعد هم با کمک ایشان، بچه را به بیمارستان بردیم و تحویل کادر درمان دادیم. خوشبختانه عمر پسربچه به دنیا بود و از اینکه او نجات پیدا کرده است، بسیار خوشحال هستم.»
لیلا حسین زاده - حوادث / روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علاءالدین بروجردی نماینده مجلس شورای اسلامی در گفت وگو با جام جم آنلاین:
ابوالفضل ظهره وند نماینده مجلس شورای اسلامی در گفت و گو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی روزنامه «جامجم» با سجاد سالاروند، نخستین کوهنورد ایرانی دارای معلولیت در مسیر صعود به هفت قله بلند دنیا