در این شرایط برخی میگویند راهاندازی کسب و کار جدید میتواند خودکشی مالی به حساب آید. فرخنده خدادادی، دختر دهه هفتادی شوشتری اما خلاف این را ثابت کرده و به کمک خانوادهاش کسبوکار را راه انداخته و چند نفر از بانوان سرپرست خانواده منطقهاش را هم مشغول به کار کرده است. فرخنده با وجود این که تخصصی در خیاطی نداشت، خطر کرد و همراه بانوانی که آنها هم از خیاطی چیز زیادی نمیدانستند، مهارت آموزی را شروع کردند و خیلی زود کسبوکارشان را کلید زدند تا علاوه بر اشتغالزایی به سهم خود کمبود ماسک و لباسهای محافظتی بیمارستانی را نیز جبران کنند به همین دلیل خیاطخانه آنها این روزها برای بیمارستانهای زیادی لباسهای بیمارستانی میدوزد. اعضای این خیاطخانه آنقدر با یکدیگر صمیمی شدهاند که اینجا را خانهدوم خود میدانند.
زندگی برای فرخنده خدادادی به قبل و بعد از شیوع ویروس کرونا در کشور تقسیم میشود. زمانی که 27ساله بود و بهعنوان فارغالتحصیل رشته حسابداری دربهدر دنبال شغلی از این شرکت به شرکت دیگری در شهرش شوشتر میگشت تا شاید کاری پیدا کند اما دست از پا درازتر به خانه بازمیگشت تا دوباره در آگهیهای روزنامهها به دنبال کار بگردد.
فرخنده در آن روزهای سخت، فقط یک دلخوشی داشت و آن رفتن به خانه خواهر بزرگتر و آموختن خیاطی بود؛ کاری که از زمان کودکی به آن علاقه داشت اما هیچوقت به دلیل درس و دانشگاه فرصت یادگیری آن را پیدا نکرده بود.
این دختر جوان توضیح میدهد: «خواهرم دیپلم خیاطی دارد و از بچگی زمانی که پشت چرخخیاطی مینشست، دوست داشتم خیاطیاش را ببینم.»
فرخنده با دلخوشیهای کوچکش روزها را میگذراند تا این که بهمن98 ویروس کرونا در کشور شایع شد.
کارگاه خانوادگی
بعد از شیوع ویروس کرونا، زندگی برای فرخنده به شکل دیگری تغییر کرد. او مانند بسیاری دیگر خانهنشین شد اما فرخنده خود را با سوزن و پارچه سرگرم کرد. آن روزها یک چشم او به وسایل دوخت و دوزش بود و چشم دیگرش به اخباری که هر روز از افزایش آمار ابتلا و مرگومیر ناشی از بیماری کرونا حکایت داشت. در این بین یک خبر اما بیشتر از همه خدادادی را به فکر انداخت.
او هنوز یادش است روزی را که در شبکههای اجتماعی مطالبی از کمبود ماسک و لباسهای محافظتی در بیمارستانهای شهرش خواند و به این ترتیب یک فکر بکر به ذهن او رسید؛ فکری که حتی اولش برای خود او هم عجیب و غیرقابل اجرا میآمد.
او میگوید: «من چند سالی بود به دنبال کار میگشتم و اعتماد به نفسم را از دست داده بودم اما بعد از شنیدن کمبود ماسک و لباس محافظتی، چشمم به نخ و سوزنی که با آن کار میکردم افتاد و فکر کردم که چرا من کسبوکاری راه نیندازم و یک کارگاه خیاطی لباس محافظتی برای بیمارستانها دایر نکنم.»
به این شکل او ایدهاش را با خانواده درمیان گذاشت. او اما ابتدا با جواب منفی از سوی پدر و مادرش روبهرو شد. والدین او فکر میکردند که دختر کوچکشان با این ایده شکست میخورد. آنها حتی تلاش کردند او را از این تصمیم منصرف کنند.
برادر، داماد خانواده و خواهر بزرگترش اما از تصمیم فرخنده استقبال و حتی برای شروع کسبوکار جدیدش سرمایهگذاری کردند. اتفاقات جدید اما یکی پس از دیگری ادامه یافت تا اینکه کارگاه خیاطی با کمک خانواده راهاندازی شد. به این ترتیب فرخنده با کمک داماد خانواده و برادرش یک خانه قدیمی اجاره کردند و چند چرخخیاطی خریدند و در کارگاه جدید گذاشتند.
فقط سرپرست خانواده
در مدت زمان کوتاهی، کارگاه راهاندازی شد. خدادادی نقشه خوبی برای استخدام در ذهنش داشت. او از همان روزهای اولی که تصمیم به راهاندازی کسبوکارش گرفت، نیت کرد فقط بانوانی را که سرپرستخانوار هستند، در کارگاهش استخدام کند؛ به همین دلیل از همه دوستان، فامیل و همسایهها، خواست تا بانوانی را که سرپرستخانوار هستند، برای کارکردن در کارگاه به او معرفی کنند. فرخنده در همان روزهای اول، خیاطهای کارگاهش را پیدا کرد و 20بانوی سرپرستخانوار را به کار گرفت.
مشکلی بزرگ اما جلوی پای این دختر دهههفتادی وجود داشت؛ بسیاری از بانوان سرپرستخانواری که به او معرفی شده بودند، اصلا نمیدانستند چطور باید نخ را سوزن کنند. خدادادی توضیح میدهد: «نیت کرده بودم که حتی اگر بانوی سرپرستخانواری نمیداند چطور خیاطی کند را هم استخدام کنم.» به همین دلیل کار آموزش از همان ابتدا و در کارگاه شروع شد. بانوانی که از قبل خیاطی میدانستند پشت چرخخیاطی نشستند و بقیه بانوان در بخشهای دیگر مثلا در بخش بستهبندی یا در بخش اتوکاری مشغول به کار شدند.
خدادادی میگوید که در کنار کارهای روزانه اما هر روز، همه آموزش خیاطی هم میدیدند تا توانایی همه کسانی که استخدام شده بودند یکسان باشد و از توان هر کسی در صورت نیاز استفاد شود.
چرخ کارگاه میچرخد
در روزهای ابتدایی شیوع ویروس کرونا که بسیاری از پرسنل بیمارستانی، حتی ماسک سه لایه نداشتند و کمبود ماسک و لباس محافظتی خطر ابتلا به کرونا را برای کادردرمان بیشتر میکرد، کارگاه فرخنده اولین کارگاهی بود که در زمینه لباس محافظتی و ماسک در شهر کوچک شوشتر فعالیش را آغاز کرد.
آن زمان همه بیمارستانهای شوشتر، خوشحال شدند که یک کارگاه، لباس محافظت بیمارستانی و ماسک میدوزد؛ بنابراین از همان روزهای ابتدایی شروع به کار کارگاه، تناسب بین تقاضای بازار و عرضه باعث شد که سفارشهای زیادی به کارگاه دختر دهههفتادی گزارش ما روانه شود.
فرخنده تعریف میکند: «در روزهای ابتدایی آنقدر سفارش داشتیم که حتی خودم و خواهرم هم پشت چرخخیاطی مینشستیم تا سفارشات را بهموقع به بیمارستانها برسانیم.» پیکاول کرونا که تمام شد او و بانوان سرپرستخانوار فکر کردند کارگاه هم به تعطیلی کشیده میشود و نیاز بیمارستانها به ماسک و لباس محافظتی اما همچنان وجود داشت. حالا فرخنده و بانوان سرپرستخانواده، روزانه هزار تا 800 دست لباس محافظتی و 2000ملحفه بیمارستانی برای بیمارستانهای شهرهای شوشتر، آبادان و ماهشهر میدوزند.
خدادادی میگوید: «اعضای کارگاه برای من مثل یک خانوادهاند و کارگاه خانهدوم ماست.» به همین دلیل با وجود مشکلات ریز و درشتی که در کارگاه وجود دارد، او سرسختانه تلاش میکند تا چرخهایخیاطی کارگاه از حرکت نایستند.
فرخنده ادامه میدهد: «نه من و نه اعضای کارگاه، هیچ کدام مشکلی با هم نداریم و تنها نگرانی ما پرداخت اجارهبهاست.»
با وجود این که کارگاه با تعداد زیادی بیمارستان کار میکند اما بسیاری از بیمارستانها، پرداختیهای ماهانه را بهموقع واریز نمیکنند و همین باعث میشود که رئیس جوان کارگاه نگران ادامه کار باشد. هرچند اعضای کارگاه با علاقه و اشتیاق به کار خودشان ادامه میدهند اما این دختر جوان باز هم نگران پرداخت حقوق اعضای کارگاه و تامین مواداولیه است.
کارگاه دوستی
کارکردن در محیطی کاملا زنانه میتواند برای بانوان سرپرستخانواده، بهترین گزینه باشد به همین دلیل است که بانوان سرپرستخانواری که در کارگاه فرخنده خدادادی کار میکنند با عشق در کارگاهش دوخت میزنند.
چهار سال پیش مریم همسرش را در یک تصادف رانندگی از دست داد و خودش ماند و دو فرزند کوچک 3و7سالهاش. او میگوید بعد از فوت همسرش، زندگی را بهسختی و با کمک دیگران و کمیته امداد میگذراند و چون کاری هم بلد نبود بهصورت فصلی در زمینهای کشاورزی کارگری میکرد. بعد اما زمانی که به دلیل شیوع ویروس کرونا حتی بازار کارگری هم کساد شده بود، معجزهای اتفاق افتاد و یکی از دوستانش او را به کارگاه خدادادی معرفی کرد. مریم تعریف میکند که چون ابتدا خیاطی بلد نبود در بخش بستهبندی مشغول شد و کمکم ارتقای شغلی پیدا کرد و در بخش اتوکاری فعالیت کرد اما حالا چند ماه است در بخش خیاطی مشغول به کار است. این مادر جوان میگوید که جو این کارگاه خیلی صمیمی است: «حالا در کنار شغل و درآمد، عضو خانواده دیگری نیز هستیم.»
زهرا 45سال دارد و از همان روزهای اول در کارگاه مشغول به کار شده است. او میگوید همسرش را ده سال پیش از دست داد و چون خیاطی بلد بود در یک کارگاه مشغول به کار شد. زهرا اما محیط کارگاه را دوست نداشت و به همین دلیل همیشه به دنبال پیداکردن شغل دیگری بود تا این که با خدادادی و کارگاهش آشنا شد.
او میگوید: «در اینجا احساس راحتی میکنم و حتی اگر حقوقم هم عقب بیفتد حاضرم رایگان کار کنم.»
لیلا شوقی - جامعه / روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد