به گزارش
جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم، چکناواریان معتقد است ذات موسیقی کلاسیک چنین است که آدمی را به اندیشیدن وامیدارد، چون برای تکتک نتهایش فکر میشود و این که چه سازی در چه اندازه و قد و قامتی آن نتهای کنار هم قرار گرفته را بنوازد. کارنامه لوریس چکناواریان ۸۵ساله پر است از این نتها و موسیقیهای فکور. وقتی شنونده این آثار با شنیدن این موسیقیها حالش خوب میشود مسلما سازندهاش هم زمان نوشتن آنها حالش خوب بوده، وگرنه نمیتوانسته این حس را به مخاطبش منتقل کند.
چکناواریان ۸۵ساله حتی در دوره کرونا که بیشتر مردم دچار خمودگی روحی شدند و از خانهنشینی کلافه، باز هم حالش خوب بوده و هست. کرونا با همه سختیهایی که به روان آدمها تحمیل کرد و میکند، نتوانسته روح این آهنگساز را خراش بدهد و به او ضربه بزند. چکناواریان از این که کرونا باعث شد مردم زیادی درگیر بیماری شوند یا فوت کنند، ناراحت و غمگین است، اما قدرت داشت که این اندوه را در قالب قطعهای موسیقی ارائه کند. قطعهای ۱۵دقیقهای که در سه موومان تنظیم و اجرا شد؛ هجوم، مرگ و زندگی. چکناواریان قطعه کرونا را حدود یک سال قبل، زمانی که هجوم کرونا شدید بود و کادر درمان بسیار تحت فشار بودند، ساخت و به همه آنهایی که از کرونا آسیب دیدند، ادای احترامی بسیار زیبا و تأثیرگذار کرد. قطعهای که جاودانه خواهد ماند حتی برای سالهایی که دیگر از این ویروس خبری در دنیا نباشد و کووید ـــ ۱۹ به تاریخ پیوسته باشد.
تنهایی را دوست دارم
با همه اینها چکناواریان، دوره کرونا و این دو سال را یکی از پربارترین سالهای عمرش میداند و میگوید: بیشتر اوقات در خانه بودم، مینوشتم و نقاشی میکشیدم. برای من هیچوقت تنهایی معضل نبوده و هرگز از تنهایی فرار نکردهام، چون کسی که کارش هنر و نوشتن نتهای موسیقی و شعر است و نقاشی، فقط در تنهایی میتواند کار کرده و آثاری را خلق کند که عمق دارند. تنهایی خلاقیت را شکوفا میکند. در این مدت چند موسیقی جدید، شعر و تعدادی مقاله نوشتم و اصلا اذیت نشدم. از بچگی تنهایی را دوست داشتم و کمتر از خانه بیرون میرفتم. الان هم در مواقع ضروری و لازم از خانه بیرون میروم. تنهایی پدیدهای زیبا و ژرف است. در تنهایی است که به خدا نزدیک میشوی و در تنهایی است که طبیعت را کشف میکنی. دو گروه هرگز از تنهایی گریزان نیستند؛ هنرمندان و دانشمندان. من زمانی آزرده میشوم که نتوانم کار کنم. نتوانم موسیقی بنویسم و شعر. زندگی میکنم تا خلق کنم. بهجز هنر و کار کردن به چیز دیگری تمایل ندارم و همه اینها در تنهایی قابل دسترس است.
دنیای بکر هنرمند
از چکناواریان درباره هنر و تأثیر آن بر زندگی انسانها میپرسم، میگوید: کار هنرمند، خلق کردن است. درست مثل مادری که طفلی را به دنیا میآورد. همانقدر بیتاب اثرش و همانقدر عاشق اثری که خلق کرده. هنرمند تا اثرش کامل نشود، نمیداند نتیجه چه میشود. او مانند یک مادر همه تلاش خود را میکند تا فرزندی سالم و زیبا به دنیا آورد. مادر هرگز فرزندش را رها نمیکند و هنرمند هم هیچوقت اثری که بهوجودآورده را نه ترک میکند نه از یاد میبرد. هنرمند واقعی از همه دنیا میبرد و همه تمرکزش را میگذارد روی آثارش تا بهترین نتیجه را بگیرد. درست مثل دانشمندان که روی کارشان بسیار متمرکزند. برای همین است این دو گروه کمترین آسیب را به دیگران میزنند، چون همه عمر سرشان به کار خودشان گرم است. باید کارشان را خودشان تمام کنند و نمیتوانند آن را به دیگری بسپارند یا از دیگری کمک بگیرند. برای همین است دنیای هنرمند، دنیای پاک و بکری است. او به کسی کاری ندارد جز خودش. باید به خودش کمک کند تا خلاقیتش به اوج برسد و در اثرش خود را نشان دهد.
صداقت اصل کار است
چکناواریان با آن موهای سفید، لبخندی که همیشه بر لب دارد، نگاه عمیق و لباسهای مرتب و خوشرنگ بین مردم عزیز است. هنرمندی که میتوان برای او واژه مردمی استفاده کرد. او مردم را دوست دارد و مردم او را. ارتباطی کاملا دوطرفه و صادقانه. چکناواریان درباره این ارتباط و عاطفهای که بین او و مخاطبان آثارش و عموم مردم در جریان است میگوید: فرمول خاصی ندارد که آن را بگویم. ادا و اصول ویژهای هم ندارد که اگر ادا بود این همه سال طول نمیکشید و یکجایی تقلبیبودنش بیرون میزد و این ارتباط زیبا قطع میشد. صداقت اصل رابطه با مردم است.
آنها صداقت را در رفتار، گفتار، کردار و آثار هنرمند بهسرعت تشخیص میدهند. هنرمند هرچقدر صادقتر باشد، مردم بیشتر با او ارتباط برقرار میکنند. راستش را بخواهید هرگز برای پول کار نکردهام. منکر پول نیستم که بخواهم آن را نهی یا تکذیب کنم، اما هیچوقت برای خرید یک ماشین مدل بالا یا خانه لوکس کار نکردهام. برای دل خودم موسیقی مینویسم و از ته دل برای تکتک نتهایش وقت میگذارم و به آنها عشق میورزم. وقتی سمفونی رستم و سهراب را نوشتم برای پول نبود و کسی هم به من پول نداد. به عشق فردوسی این سمفونی را نوشتم.
موسیقی هنری دشوار است هم برای خلقش و هم برای اجرایش که به ارکستر و ساز نیاز است، اما من وقتی اسباب اجرای موسیقی فراهم نیست هم موسیقی مینویسم، چون بر این باور که سالهای آینده حتی اگر شده صد سال بعد آنها اجرا خواهند شد. مگر برای آهنگسازانی مانند باخ یا بتهوون این اتفاق نیفتاد؟ پس همه تلاشم را میکنم که بهترین و خلاقانهترین آثار را بیافرینم. هنرمند و آثارش زمانی ماندگار میشوند که صداقت اصل کار باشد. مردم کاری را دوست خواهند داشت که اول از همه خود هنرمند آن را دوست داشته باشد. این عشق مانند حلقههای یک زنجیر از هنرمند شروع میشود و به مردم میرسد.
امکانات رشد را در اختیار زنان قرار دهید
مادرم خیلی زندگی سختی را تجربه کرد. با خواهرانش از قتل عام گریخت و به ایران آمد، اما سختیها سبب نشد که او دوستداشتن و علاقه به هنر را در خودش از بین ببرد. موسیقی در زندگی ارامنه جریان دارد حتی اگر شرایط بروز آن را نداشته باشند. مادرم مشوق اصلی من برای ورود به دنیای موسیقی بود. اصرار داشت وارد دنیای موسیقی شوم و استعدادم را در این راه استفاده کنم. مادرم بود که به پدرم گفت باید برای تحصیل در رشته موسیقی مرا به خارج بفرستد و اصرار او بود که راهی اتریش شدم و درس موسیقی خواندم. خوشبختانه مادرم ۹۴ سال عمر کرد و من توانستم سالهای زیادی با او باشم.
معتقدم موفقیت هر انسانی از مادرش شروع میشود. مادر، فرزند خود را صادقانه دوست دارد و همه تلاش خود را میکند تا او در زندگی و کارش موفق شود. مادر بهترین و محکمترین پشتوانه است. به همین دلیل همه جا میگویم اگر میخواهید افراد یک جامعه موفق شوند، زنان را تقویت کنید. هرچقدر تحصیلات زنان بیشتر باشد، آگاهتر و کارآمدتر و با اعتمادبهنفس بالاتری باشند، فرزندان موفقتری تربیت میکنند. موفقیت جامعه در گرو موفقیت زنان است، پس زنان را دستکم نگیرید و همه امکانات رشد را برایشان فراهم کنید.