توان نداشت که پهلو نهد به پهلویش
زرعشههای مدامِ دو دست و بازویش
بگو تطاول جور کدام نامرد است
بنفشههای کبودنشسته بر رویش
همینکه یاعلی آهسته زیرلب میگفت
بلند میشد و با آن نگاه کم سویش
به خانه زندگیاش میرسید با آن حال
به کودکانِ علی و به آب و جارویش
میان عطر نوافل، شکست بغض زنی
که زینب آمده بود اینطرف به پهلویش
غریب میشود این مرد باغم زهرا ...
شهید میشود این زن بخاطر شویش
اگر که رو زده او به مهاجر و انصار
فدای خُلق رسولانه و علی جویش
چرا حسین خودش را غریبِ مادر خواند
چرا نشست و خودش شانه زد به گیسویش
چرا به زینب خود صبر را وصیت کرد
چرا حسن پس از آن تکیه زد به زانویش
و امر کرد به دفن شبانه مولا را
مباد تا که بپیچد روایحِ مویش....
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد