محمود فرضینژاد یکی از فعالان عرضه موسیقی اقوام است که در رشته جغرافیای انسانی تحصیل کرده و در کنار آشنایی با مقامهای موسیقی گیلان و سرپرستی گروه موسیقی و تئاتر دیلمون، محقق و پژوهشگر، کارگردان تئاتر فرهنگ عامه گیل و دیلم است. او از ابزارهای فرهنگی متعدد و رویدادهای فرهنگی هنری از جمله ورکشاپها و جشنوارههای بینالمللی بهره گرفته تا موسیقی اقوام گیل و دیلم را معرفی کند.
فرضینژاد در زمینه بازیگری نیز تجربیاتی دارد که از آن جمله میتوان به بازی در سریال آواز مه به کارگردانی لیالستانی و چند فیلم سینمایی اشاره کرد. او همچنین با شبکه باران نیز همکاری دارد و به عبارتی با تمام تواناییهایش در خدمت فرهنگ و هنر سرزمین مادری است. با این هنرمند درباره موسیقی بومی گیلان صحبت کردهایم که مورد توجه سایر اقوام ایرانی نیز قرار گرفته و طرفدارانی در سراسر ایران دارد.
موسیقی گیلان همیشه از سوی بقیه فرهنگها هم مورد استقبال قرار گرفته است. به نظرم بخشی از این ماجرا به ملودیهای شاد موسیقی گیلان برمیگردد. درست است؟
بله. دقیقا همینطور است. در گیلان چند ناحیه جغرافیایی مختلف داریم که دارای تنوع کاری و شغلی است مثل جلگه که شالیزار دارد و حرفه مردم برنجکاری است، ییلاقات که مردم فصلهای گرم سال به این مناطق کوچ میکنند. ییلاقات عمدتا کوهستانی هستند که شغل مردم در این مناطق شبانی بوده است. در تمام نواحی جغرافیایی گیلان مردم بیواسطه با طبیعت مرتبط بودهاند و بیشتر آنها مشاغل سخت و دشوار داشتهاند. این دشواری در هنر و فرهنگ مردم گیلان بروز کرده و یکی از فنونی که مردم گیلان برای فائق آمدن بر سختیها و هموار کردن مسیر دشوار زندگی به کار گرفتهاند، پناه بردن به موسیقی و خلق موسیقی کار بوده که عمدتا شادیانه هستند. خلق موسیقی کار یا شادیانههای کار یا کارآواها بود که به کشاورزی در مراحل کاشت، داشت و برداشت معنا و زیبایی میداد و کمک میکرد آنها سالی را در پی سالهای دیگر طی کنند. به همین دلیل رنگ و تنوع ریتم در موسیقی محلی ایجاد کردهاند و این تنوع، رنگ و ریتم در بسیاری موارد شاد و پرنشاط است و درنتیجه مورد استقبال مردم سایر نقاط ایران و اقوام دیگر نیز قرار گرفته، اما صرفا شادی سبب این توجه و استقبال نبوده است.
چه ویژگی دیگری در موسیقی بومی گیلان هست؟
یکی دیگر از ویژگیهای موسیقی فولکلور گیلان که باعث ایجاد ارتباط با سایر اقدام و استقبال از سوی مردم شده، بده بستان با مخاطب است. در موسیقی گیلان مخاطب فقط شنونده نیست. موسیقی گیلان از جنس موسیقی زندگی است نه موسیقی عارفانه و فلسفی برای به خلسه رفتن. این موسیقی شنونده فعال میطلبد. چراکه خاستگاه آن زمزمه زنان و مردان در کنار هم، هنگام کار و فعالیتهای روزمره زندگی بوده و بخشهایی به نام واخوان دارد که توسط شنوندگان تکرار میشده است. درنتیجه به هنگام اجرای این قطعات برای شنوندگان حتی از سایر اقوام، آنها نیز دعوت به مشارکت میشوند و واخوانها را همراه با خواننده تکرار میکنند. این هم دلیل دیگری است که موسیقی گیلان معمولا از سوی همه اقوام ایرانی پذیرفته میشود.
جز شادیانهها و موسیقی کار چند نوع دیگر در موسیقی گیلان دارید؟
جز شادیانهها، موسیقی مذهبی، عرفانی، موسیقی شبانی و انواع دیگری از موسیقی داریم که هر کدام آنها ملودیهای متنوع دارند.
شادیانهها چند درصد از موسیقی گیلان را شامل میشوند؟
بیش از ۷۰ درصد موسیقی گیلان را انواع شادیانهها میسازند. البته سوگوارهها را هم داریم، موسیقی حزن و اندوه همراه با ملودیهای منوتون، ولی بیشتر موسیقی گیلان شادیانهها هستند که ریشه در پرکاری و حماسهآفرینی مردم دارند.
مردم امروز گیلان که دسترسی به انواع موسیقی را دارند، چقدر به موسیقی فولکلور توجه دارند و این موسیقی در زندگی امروز مردم جایگاه قابل اعتنا دارد؟
این موسیقی همچنان در گیلان و بین اقوام شنونده دارد، زنده است و، چون مردم دوستش دارند، هنوز حتی در حین کار و زندگی روزمره از آن استفاده میکنند. موسیقی گیلان کاربردی است، صرفا موسیقی شنیدنی نیست. بخشی از کار، آئینها و زندگی مردم محسوب میشود و نیز مردم وقتی در کنسرتها میبینند که گروهی با لباس محلی موسیقی فولکلورشان را با فرمهای تازهتر روایت میکنند، برایشان جذابتر است. خیلیها فرزندانشان را به آموختن موسقی محلی و زبان گیلکی تشویق میکنند.
شما روی صحنه و در حال اجرای کنسرت، به مخاطبان درباره قطعات موسیقی توضیح میدهید در حالی که برخی دیگر از گروهها این کار را نمیکنند! شما اشاره میکنید که این موسیقی جلگه است یا موسیقی کوهپایه و درباره سابقه قطعات توضیحاتی میدهید یا همینطور درباره «رعنا» که قطعه معروفی در موسیقی گیلان است، تاریخچهای به مخاطب میگویید که شنونده را مشتاق به شنیدن میکند. این رفتار معمولا در کنسرتهای موسیقی معمول نیست. چرا این شیوه را در پیش گرفتهاید؟
گروه موسیقی «دیلمون» همیشه این کار را میکند، چراکه مخاطبان ما همه گیلک نیستند؛ برای غیرگیلکها توضیح میدهیم و برای اینکه افراد را با قصههای فولکلور آشنا کنیم. خیلی وقتها به ما گفتهاند که وقتی این توضیحات را میشنوند، برایشان شنیدن قطعات گیلانی لذتبخشتر است. متاسفانه در رفتار اجتماعی و موسیقایی ما اتفاقاتی افتاده که با فقر شنیدن ملودی روبهرو هستیم، فکر میکنیم حتما باید داستانی را بدانیم، بعد ملودی را گوش کنیم و لذت ببریم، اما این طور نیست؛ موسیقی روز جهان را در گوشه و کنار ایران در کوه و دشت و در شهر و روستا میشنوند، بدون اینکه درک درستی از آن داشته باشند. یک جوان روستایی مایکل جکسون گوش میکند و ممکن است فهمی از آن نداشته باشد یا حتی تصور کند که شنیدن موسیقی غربی به این معناست که نگاه آوانگارد به مسائل اجتماعی دارد و لابد خیلی متفاوت است، اما همین جوان موسیقی بومی خودش را گوش نمیکند و حرفش این است که آن را نمیفهمد و متوجه نمیشود! عجیب نیست که کسی موسیقی غربی را بفهمد، اما موسیقی خودش را درک نکند!
نکته اینجاست که او موسیقی غربی را هم نمیفهمد، اما این طور به او تلقین شده که موسیقی بومی و محلی پیش پا افتاده است؛ نهتنها نوجوانها و جوانهای ما بلکه بسیاری از روشنفکران ما نیز همین طور فکر میکنند، چون درباره موسیقی اقوام ایرانی هیچ نمیدانند! به همین دلیل است که من داستان این قطعات و پیشینه آنها را در کنسرتهایم روایت میکنم. آن وقت است که متوجه میشوند شعر و ملودی چقدر وزین هستند، چه جایگاهی دارند و چه داستانی پشت آنهاست. این همه قطعه که رابطههای عاطفی و انسانی را فریاد میزند و از بطن فرهنگ ایرانی سرچشمه گرفته را چرا نباید برجسته کنیم؟ حتما باید خارج از جغرافیا وارد کنند. به نظرم گروههای دیگر هم میتوانند همین کار را بکنند تا نسل جوان را با موسیقی، فرهنگ و تمدن ایران آشنا کنند. اگر با یک توضیح کوتاه، مغز کلام را ارائه بدهند، دیگر مخاطب به شنیدن موسیقی بومی عادت میکند.
نسلهای قدیمیتر هستند که شاید نتوانند این اطلاعات را به مخاطبان ارائه کنند.
درد ما دقیقا همینجاست. کسانی که موسیقی فولکلور کار میکنند، سن زیادی دارند، نگاه بسیار سنتی و قدیمی دارند و قدرت انتقال مفاهیم به زبان ساده را ندارند، ولی در زمینه موسیقی بسیار توانمند و آگاه هستند. نسل بعد از آنها باید بتوانند نگاهشان را عوض کنند و ساختار و اساس موسیقی این اساتید را حفظ کنند، اما با اطلاعات و شیوههای تازهتر آنها را ارائه بدهند که برای مخاطب امروز پذیرفتنی باشد. راههای زیادی برای جذب مخاطبان امروز وجود دارد. اگر موسیقی بومی ما مهجور مانده به این دلیل است که جوان امروز نگاه میکند به این اساتید و شرایط آنها را که میبیند، به خودش میگوید آنها عمری ساز زندهاند و اوضاعشان این است، من چرا قدم در راه آنها بگذارم. باید این نگاه را تغییر داد، نسل ما باید بتواند این موسیقی را که ریشه در اصالت و هویت پاک ما ایرانیها دارد، هویتی که سرشار از انسانیت و عاطفه است را درست معرفی کند و فریاد بزند.
موسیقی فولکلور امکان تولید تازه را در همان بستر به دست میدهد؟
این موسیقی پایه است؛ باید آن را حفظ کرد و همچون خمیرمایه از آن برای ساخت اشکال و فرمهای تازه بهره گرفت. کارهای زیباتر و جدیدتر تولید کرد. این اتفاق در همه دنیا رخ میدهد. اگر موسیقی بومی را یک بستر درنظر بگیریم، میتوان از این بستر پروازها کرد و به سمت افقهای متعدد خیز برداشت.
آیا تولیدات تازه از همان اصالت برخوردار خواهد بود؟
چرا که نه؟! خمیرمایه موسیقی بومی است که اصالت را در ذات خودش دارد و آن را به هر تولید تازهای انتقال میدهد. فقط رنگ و شیوه کمی تغییر میکند وگرنه اساس همان خمیرمایه است که ریشه در اصالت دارد.
مقدمات برگزاری دوره جدید جشنواره موسیقی نواحی در دست انجام است. فکر برگزاری جشنواره برای موسیقی بومی اقوام ایرانی چه میکند؟
جشنواره از آن دست اقداماتی است که فرهنگ اقوام ایران، زبان، کنشهای اجتماعی و لباس اقوام را ارائه میدهد و زمینه ایجاد تعامل را فراهم میکند؛ تعامل فرهنگی بین اقوام، رنگینکمانی ایجاد میکند که زیباست و اگر جشنوارهها نباشند این زیبایی شکل نمیگیرد. ضمن اینکه گردشگران ایرانی و خارجی نیز از شرکت در جشنوارهها لذت میبرند و بهرهمند میشوند.
روزنامه جام جم