از دیدگاه نگارنده که نزدیک به ۴۰ سال است در حوزه فرهنگ، هنر، رسانه، فیلم و سینما فعالیت داشته و قلم میزنم و همچنان در این عرصه مشغول هستم، مشکلات و موانع عدیدهای وجود دارد که نمیگذارد تا آنچه مجموعه مدیریت سپهر فرهنگی کشور میخواهد و مطالبه میکند، جامهعمل بپوشد. افزون بر دشمنیهای بیشمار استکبار، دلایل و مسائل دیگری هم هست که اغلب ریشه در ناآگاهی و بیعلمی و بیتجربگی ما دارد. در این مطالب سعی شده است حداقل اشارههایی به اهم این موارد شود.
یکی از مهمترین ویژگیها، بلکه مهمترین ویژگی یک مدیر فرهنگی، استراتژیست بودن اوست. استراتژیست چه معنیای میدهد و چرا اینقدر در مدیریت فرهنگی اهمیت دارد؟ وقتی برای فهم بیشتر از واژه استراتژیست به اینترنت مراجعه میکنم، موتور جستوجوی گوگل بلافاصله بهعنوان اولین گزینه، پایگاه دایرهالمعارف ویکیپدیا را برای دریافت پاسخ، پیشنهاد میدهد. شاید این سؤال مطرح باشد در عین حالیکه سایتها و پایگاه اینترنتی فراوانی در اینترنت پیدا میشود که میتواند به پرسش ما درخصوص معنی واژه استراتژیست (شاید) درستتر و کاملتر ارائه بدهد، گوگل چرا بلافاصله، ویکیپدیا را پیشنهاد میدهد؟ اما واقعا چرا؟ اگر خباثت و رذالت صاحبان گوگل را کنار بگذاریم، دلایل موجه دیگری هم پیدا میشود که میتواند برای ما مفید باشد و ما را در مسیری که بهعنوان مدیر فرهنگی پیش روی خود داریم، یاری برساند. یکی از آنها، نگاه استراتژیک کسانی است که سالها قبل این دایرهالمعارف را ساخته و بهطور پیوسته و مستمر آن را مدیریت کرده، پیش برده اند تا جایی که امروز اگر مهمترین و پیشروترین مرجع پاسخگویی به سؤالات مراجعهکنندگان نباشد، لااقل یکی از آنهاست... در این مورد باز هم خواهم گفت.
مطابق با اعلام ویکیپدیا؛ استراتژیست به انگلیسی (Strategist) یا استراتژ به فرانسوی (Stratège) یا راهپرداز یا راهبردشناس شخصی است که مسئولیت فرمولبندی و پیادهسازی یک راهبرد (استراتژی) را بهعهده دارد. استراتژی عموما شامل تعیین اهداف، تعیین اقدامات برای دستیابی به اهداف و به حرکت درآوردن منابع برای اجرای آن اعمال است. «یک استراتژی توصیف میکند که اهداف چگونه از طریق منابع حاصل خواهند شد.» رهبری ارشد یک سازمان عموما وظیفه تعیین استراتژی را بهعهده دارد. این استراتژی میتواند شامل برنامه یا پلان (Plan)، شگرد (Ploy)، الگو (Patten)، جایگاه یا پوزیسیون (Position) و چشمانداز یا پرسپکتیو (Perspective) باشد. این کار شامل فعالیتهایی نظیر برنامهریزی راهبردی و تفکر راهبردی میشود. روح حاکم بر این تعریف، «مفهوم آیندهنگری» است. به این معنا که تا فردی آیندهنگر نباشد، نمیتواند استراتژیست باشد. صدالبته، آیندهنگری مقدمات و الزامات فراوانی دارد. صرف اینکه فرد بخواهد آیندهنگر باشد، کاری از پیش نمیبرد؛ بنابراین پیش از آنکه به الزامات و مقدمات آیندهنگری پرداخته شود، باید به این پرسش پاسخ داده شود که رابطه و نسبت مدیریت فرهنگی با آیندهنگری چیست؟
اشتباهات اصلی مدیران فرهنگی
اگر مسئولیتها و مشاغل کل جهان را در یک هرم قرار دهند و نسبت آن را با نقش زمان در نتیجه بخشیاش بررسی کنند، بهصورت کلی در پنج طبقه (مسئولیتها و مشاغل خدماتی، مهندسی، اقتصادی، فرهنگی، سیاست و کشورداری) تقسیم میشود. بزرگترین طبقه از نظر تعداد افراد شاغل و از نظر گستردگی و تعداد مشاغل مربوط، به بخش خدمات اختصاص دارد. تصمیم و اقدام درخصوص اینگونه از مسئولیتها بلافاصله خود را نشان میدهد و در کمترین زمان نتیجه میدهد. مثلا فروشنده یک مغازه، بلافاصله (یا در کمترین زمان) در مقابل پرداخت بهای جنس یا خدمت، آن را به خریدار تحویل داده، خریدار بلافاصله (یا در کمترین زمان) نتیجه معامله را دریافت میکند و میتواند راجع به آن اظهارنظر کند؛ بنابراین فاصله تصمیم و اقدام تا نتیجه خیلی کوتاه است. دومین طبقه به مسئولیتها و مشاغل مهندسی تعلق میگیرد. در این بخش، نتیجه اقدامات بعد از حدود یک تا دو سال بعد دیده میشود. بهعنوان نمونه، نقشه یک ساختمان معمولا بعد از یکسال تا دو سال ساخته و قابل رؤیت میشود. سومین بخش مربوط به مسئولیتها و مشاغل اقتصادی است که از زمان اقدام، چیزی حدود سه سال زمان میبرد تا نتایج یک تصمیم اقتصادی دیده شود. چهارمین بخش از این هرم شامل مسئولیتها و مشاغل فرهنگی است که تصمیمات فرهنگی از زمان اجرا تا نتیجهبخشی و تأثیر آن چیزی بیش از هفت یا هشت سال زمان میطلبد و آثار و نتایج آن به مرور و تدریجی به چشم میآید. آخرین بخش هم مسئولیتها و مشاغل سیاسی و کشورداری است که معمولا آثار آن بیش از ۲۰سال طول میکشد تا پدیدار و تغییر عمیق مورد نظر قابل مشاهده شود. آنچه در این تقسیمبندی به شکل عجیبی در تناقض با دیدگاه بسیاری از مدیران کشور که اغلب جایگاههای مدیریت فرهنگی را نیز اشغال کردهاند، بهخوبی دیده میشود طبقه مربوط به مشاغل و مسئولیتهای فرهنگی است که بالاتر از سطوح خدماتی، مهندسی و اقتصادی قرار گرفته و در طبقه چهارم نشسته است و با وجود اینکه یک مدیر فرهنگی باید بداند تأثیر تصمیمش معمولا هفتهشت سال بعد ظاهر میشود، به شکل حیرتانگیزی توقع دارد اثر تصمیمش بهزودی آشکار شود یا واکنشها و بازخوردهای سطحی و ساده و دمدستی ناشی از تصمیم را بر نتایج آن تعمیم میدهد. البته از واکنشها و نمودهای آنی بعضی از تصمیمات نباید صرفنظر کرد که در جای خود بسیار مهم و قابل تأمل است، اما همین بازخوردهای آنی و فوری خودبهخود نتایجی را بهبار میآورد که چیزی حدود هشت سال بعد نمایان میشود.
نتیجه اعتماد اغراقآمیز و غیرمنطقی
خاطره کوتاهی را نقل میکنم؛ سالها قبل، در یکی از شبکههای سراسری سیما، برنامه مفصلی درباره سینمای کشور پخش میشد. این برنامه به دلایل مختلفی ازجمله بهدلیل رویکردی که در نفی و اثبات هنرمندان و هنرپیشگان کشور داشت و از سویی به سلبریتیسازی از چهرههای نهچندان موجه میپرداخت و از سوی دیگر هنرمندان و سینماگران معتبر ارزشمدار را تخفیف میداد. این برنامه در طراحی شاکله، عوامل، جهتگیری محتوا، و چگونگی اجرا، به پشتوانه اعتماد اغراقآمیز و غیرمنطقی مدیریتهای مربوط به شکلی پیدا و پنهان به تحقیر و حذف جریان اسلامی و انقلابی میپرداخت و افراد و آثار سیاهنما و لمپن را ضریب مثبت میداد. اتفاقا مسئولیتی هم در این خصوص داشتم و نتایج منفی آن را پیشبینی میکردم، به یکی از مسئولان وقت اعتراض کردم، این برنامه با جدیت تمام در حال ریشهکن کردن سینمای انقلابی و دینی است! پاسخ او بهعنوان یک مدیر فرهنگی حیرتآور بود! او به من گفت فلانی چه میگویی؟! این برنامه ۱۰میلیون نفر بیننده دارد! به کنایه گفتم اگر اینگونه بخواهیم بیننده جذب کنیم، راههای نزدیکتر و کمهزینهتری هم هست... ایشان و دیگر مسئولان اعتنایی نکردند و بالاخره در سالهای بعد دیدیم بیاحترامی و تمسخر سینمای ارزشی و توجه تابوگرایانه به سینمای سیاه و زرد تا چه حد پیش رفت. اگر این برنامه، بهتنهایی بار این مسئولیت را به دوش نکشد، بیتردید یکی از مؤثرترین دلایل این نتیجه فرهنگی درخصوص سینمای کشور است. اجازه بفرمایید برای اثبات ادعایم به اسمی اشاره نکنم. تردیدی نیست که ویژگی نقش زمان طولانی برای مؤثر بودن تصمیمات فرهنگی در مشاغل و مسئولیتهای فرهنگی الزام و اجبار آیندهنگری و نگاه راهبردی و استراتژیک را در این حوزه نشان میدهد و جنس مدیریت فرهنگی رابطه انکارناپذیر و جدانشدنیای با مقوله آیندهنگری دارد. بر همین مبناست که گفته میشود، مدیر فرهنگی باید آیندهنگر باشد، او امروز تصمیم میگیرد در حالیکه هفتهشت سال بعد نتیجه واقعی آن قابل مشاهده میشود. ممکن است تصمیم امروز یک مدیر فرهنگی، خوشایند باشد و تصمیم درستی به نظر برسد، اما در سال نتیجه، آنچه مشاهده میشود، ناخوشایند و غلط باشد؛ و بر عکس، تصمیمی که امروز ناخوشایند و نادرست به نظر میرسد، چه بسا در سال نتیجه، مفید و درست و منطقی ارزیابی شود. تصمیم ناخوشایند یا خوشایند امروز مدیر فرهنگی باید براساس نگاه آیندهنگر و راهبردی او بهگونهای تعریف و اجرایی شود که در سال نتیجه، میوه «نتیجه مطلوب و مفید» را بار بدهد و به ثمر بنشیند. چنین نگاه آیندهنگرانه و استراتژیکی در حوزه فرهنگ، هنر، رسانه، فیلم، سینما، صداوسیما، نشر و آموزش و تربیت، در جمهوری اسلامی که داعیهدار حکومت بر مبنای اندیشههای والای اسلامی و قرآنی را دارد، بیتوجهی به آن آثار خسارتبار و غیرقابل جبرانی را به بار میآورد، موکول به پشتوانه علم و دانش مورد نیاز، آگاهی همهجانبه، تجربه مفید و هدفمند، سلامت و صداقت هر مدیر فرهنگی خواهدبود.
تاثیر مدیران سادهلوح یا بیربط
متأسفانه آنچه از سالهای دور و دراز در کشور ما دیده میشود، سهلانگاری در انتخاب بخش قابلتوجهی از مدیران فرهنگی است که از میان افراد کم دانش یا نادان، ناآگاه، بیتجربه، ناسالم، ناصادق و چه بسا سادهلوح، و در یک کلام بیربط منصوب میشوند. اینگونه از مدیران، همواره تصمیمات آنی و روزمره میگیرند و هرگز قادر به اتخاذ تصمیمات و انجام اقدامات استراتژیک و آیندهنگرانه نیستند. نتیجه چنین وجود طیفی از مدیران ناصحیحی از این دست، چنان خواهد شد که امروز در همهمه جولان فرهنگ مهاجم غربی و ضداسلامی و ضدایرانی، بسیاری از دلسوزان جامعه پشت دست به دندان حسرت و ندامت میگزند و افسوس میخورند نتیجه فرهنگی اقدامات بخش عمدهای از جریانات و نهادها و ساختارهای فرهنگی در کشور، بهرغم دقت و مراقبت لازم در تنظیم اهداف و سیاست و برنامهها، آن چیزی نیست که باید میبود و باید میشد؛ لذا به صورت جدی و بدون مسامحه و مساهله و مصالحه باید بر این نکته پای فشرد؛ «یک مدیر فرهنگی باید استراتژیست باشد...».
روزنامه جام جم