گفت‌وگوی تفصیلی «جام‌جم» با علی رهبری

مدیران فرهنگی در حلقه رفقا گرفتار شده‌اند

علی رهبری ۱۸ساله بود که برای تحصیل موسیقی، بورسیه شد و از ایران رفت. او حالا یک آهنگساز و رهبر ارکستر ۷۴ساله است که بیشتر از ۱۲۰ارکستر را در کشور‌های مختلف رهبری کرده و ضبط ۲۵۰ آلبوم موسیقی را در کارنامه دارد.
کد خبر: ۱۳۸۳۹۵۲
او که رهبری ارکستر اپرای مارینسکی در سنت‌پترزبورگ را برعهده دارد، بعد از رهبری کنسرت افتتاحیه فصل هنری شهر استانبول در کنسرت جشن سالگرد جمهوریت ترکیه، ۷آبان با ارکستر سمفونیک غیردولتی دیگر استانبول روی صحنه خواهد رفت و این فقط بخشی از فعالیت‌های او در عرصه موسیقی است؛ رهبری همواره یک برنامه مهم و جدی در کارهایش داشته و دارد و آن پیگیری امور موسیقی در ایران است؛ وقتی در ایران حضور دارد یا حتی زمانی که در اتریش، ترکیه یا روسیه یا هر جای دیگر جهان است. او تقریبا ۱۷ سال پیش بعد از ۳۰ سال دوری از ایران به وطن بازگشت و مدیریت ارکستر سمفونیک و ارکستر ملی را برعهده گرفت. بار دوم هفت سال قبل بود که به ایران آمد و باز هم با ارکستر سمفونیک همکاری کرد و از آن زمان تا امروز همچنان درباره مدیریت موسیقی در کشورمان حرف دارد؛ حرف‌هایی که بخشی از آن‌ها را در این گفت‌وگوی مفصل می‌خوانید:

به عنوان یک رهبر ارکستر پرکار بین‌المللی، همیشه به وضعیت ارکستر سمفونیک و ارکستر ملی در ایران انتقاد داشته‌اید. چرا و مسأله از نظر شما چیست؟

مشکل کار اینجاست که مسئولان دقیقا نمی‌دانند یک ارکستر سمفونیک به چه صورت باید اداره شود یا چه کسی باید آن را مدیریت کند. شناخت درستی از ارکستر وجود ندارد و معمولا سلیقه‌ای برخورد می‌کنند. مثلا در اتریش که کشور موسیقی است، وزیر فرهنگش یا معاون هنری‌اش هیچ وقت درباره ارکستر سمفونیک اظهار نظر نمی‌کنند؛ اصلا در حوزه اختیاراتش نیست، اما در ایران یک مسئول دولتی؛ معاون یا رئیس‌دفتر موسیقی یا مدیرعامل بنیاد رودکی یا هر مسئول دیگر وقتی پشت میزش می‌نشیند، سلیقه شخصی خودش را به ارکستر اعمال می‌کند. یک بار دیگر اتریش را مثال می‌زنم: ممکن است در اتریش سطح دانش موسیقایی یک وزیر بالا باشد، ولی آن‌قدر نیست که بتواند راجع به کار من به عنوان رهبر ارکستر قضاوت کند و عملکرد ارکستر را نقد کند و درباره‌اش اظهارنظر داشته‌باشد، اما طی ۱۷سال گذشته که با جامعه موسیقی ایران مرتبط بوده‌ام، مسئولان معمولا درباره ارکستر اظهار نظر می‌کنند، قطعه سفارش می‌دهند و عملکرد ارکستر را براساس سلیقه شخصی قضاوت می‌کنند.

مسأله اظهار نظر مسئولان است یا میزان سواد موسیقایی و دانش آن‌ها درباره ارکستر سمفونیک؟

مدیران اصلا گناهی ندارند. قرار نیست وزیر فرهنگ و ارشاد یا معاون هنری او موزیسین باشند، اما قضاوت هم نباید بکنند، چون سطح کار پایین می‌آید. در همه جای دنیا مرسوم است که مسئولان در زمینه‌هایی که تخصص ندارند، سراغ مشاور بروند. در ایران هم همین کار را می‌کنند، اما مشاوران آن‌ها چه کسانی هستند؟ یک گروه در خانه موسیقی که دور وزیر را گرفته‌اند و با وجود آن‌که رابطه خوبی با هم ندارند، اما منافع‌شان آن‌ها را کنار هم قرار داده و دست به دست هم داده‌اند که وزیر فرهنگ و ارشاد نتواند خلاف نظر آن‌ها رفتار کند. برای همین است که سطح موسیقی کشور در چند دهه گذشته همچنان تغییر نکرده و در سطح همین افراد باقی مانده‌است. حتی یک کودک هم می‌تواند حدس بزند چرا سطح موسیقی در کشورمان بالا نمی‌رود. همین ماجرا را با فوتبال مقایسه کنید؛ مثلا در آلمان که من بیش از ۳۰ارکستر را رهبری کردم یا در اتریش که زندگی می‌کنم، حتی در فرانسه یا ایتالیا فوتبال قوی است، ارکستر سمفونیک هم همین‌طور. هم به ارکسترشان رسیده‌اند، هم به فوتبال، اما در ایران فقط فوتبال رشد کرده، چون هم مردم فوتبال را می‌شناسند و هم وزیر و هم رسانه‌ها، اما در زمینه موسیقی چنین اتفاقی نمی‌افتد، چون سطح شورای موسیقی و مسئولان هنری و حتی دانش مورد نظر از موسیقی پایین است.

براساس کدام معیارها، میزان دانش و سواد موسیقایی هنرمندان عضو شورای موسیقی و نیز مدیران حوزه فرهنگ و هنر را می‌سنجید؟ این معیار‌ها جایی مشخص و تعریف شده یا از نتیجه عملکردشان به این قضاوت دست پیدا کرده‌اید؟

بیشتر از ۱۲۰ارکستر را در کشور‌های مختلف دنیا رهبری کرده‌ام و معتقدم باید خیلی خوش‌شانس باشیم که با سیاستمداری مواجه شویم که سطح بالایی داشته‌باشد. وقتی من در پراگ رهبری می‌کردم، رئیس‌جمهور به کنسرت می‌آمد و بعد با همسرش مرا به شام دعوت می‌کرد و می‌نشستیم درباره قطعات صحبت می‌کردیم، اما در همه کشور‌ها سیاستمداران با هنر آشنا نیستند؛ از جمله در ایران. من دلم می‌سوزد و به مدیران و مسئولان انتقاد نمی‌کنم؛ می‌دانید چرا؟ برای این‌که گروهی از افراد کم‌سواد در زمینه موسیقی؛ نمی‌گویم بی‌سواد وارد میدان شدند و چند دهه پیش با فریب‌دادن رسانه‌ها و انتشار اطلاعات دروغین درباره خودشان و دستاوردهای‌شان، مردم و مسئولان را تحت تاثیر قرار داده و گروه‌شان را پایه‌ریزی کردند. هر وزیری که سر کار آمده حداقل در این ۱۷ سال که من در جریان امور موسیقی در ایران هستم، جرات نداشته به این افراد بگوید شما چه کسی هستید!

منظورتان به طور مشخص شورای عالی خانه موسیقی است؟

بله و به شما می‌گویم شرایط به چه صورت است. آقای وزیر مشاوری دارد به نام لوریس چکناواریان که همه شما می‌شناسید و از دوستان من هم هستند و سطحشان هم نسبتا خوب است، هم آهنگسازی کرده و هم رهبری ارکستر، ولی وقتی آقای وزیر از چکناواریان می‌پرسد آقای ظریف چطور است، آقای چکنواریان می‌داند که هوشنگ ظریف سواد موسیقی ندارد و موزیسین نیست، اما حرفی نمی‌زند، چون جزو همان زنجیر رفقاست!

زمانی که خود شما رهبر ارکستر بودید، نقد‌های زیادی به شما وارد شده‌بود!

چون همیشه سعی کرده‌ام در کارم دیسیپلین داشته‌باشم حتی سال‌هایی که در ایران بوده‌ام. در آن دوره وزرا و معاونانی که من دیدم، همه علاقه‌مند بودند که برای موسیقی قدمی بردارند، ولی جلوی چشم‌شان گروهی قرار داشت که هیچ کدام از اعضای گروه حاضر نیست دیگری را نقد کند، چون منافع مشترک آن‌ها را به هم وصل کرده‌است، اما من نقد می‌کنم، چون هیچ وقت منافع خودم را به عدم بهبود شرایط موسیقی کشورم ترجیح نداده‌ام. تصور کنید وزیر هستید و جمعی از معروف‌ترین و قدیمی‌ترین آدم‌های موسیقی وارد اتاق شما شوند و مشکلی را مطرح کنند. طبیعی است که حرف‌شان را می‌پذیرید! یکی از مسائل اهالی سیاست گرفتار شدن در حلقه رفقاست. این مسأله در تمام دنیا وجود دارد و منحصر به ایران هم نیست. در عرصه سیاست، درون احزاب و در دل دولت‌ها کسانی هستند که از طریق رفیق‌بازی به جایگاه دست پیدا کرده‌اند. سرمایه یک سیاستمدار، رفقایش، حزبش و دوستانش است، ولی این رفاقت‌ها در موسیقی و ورزش جواب نمی‌دهد؛ بنابراین وقتی من علی رهبری در یک مصاحبه به وزیر می‌گویم گوش به حرف‌های شورا ندهید و فریب‌شان را نخورید، چون رفیق‌بازی می‌کنند و براساس منافع جمع خودشان حرف می‌زنند، متوجه نمی‌شود که دارم از فساد حرف می‌زنم، چون خودش با همین شیوه حزبی و رفاقتی به جایگاه فعلی رسیده‌است و این درحالی‌است که رفیق‌بازی، استثنا قائل‌شدن، چشم‌بستن و گوش‌بستن و ندیده و نشنیده‌گرفتن به هنر و ورزش لطمه می‌زند. خدا را شکر در ایران جوان‌هایی دارید که خیلی سطح بالا هستند و سطح‌شان از اعضای شورا که من همه آن‌ها را از بچگی می‌شناسم بالاتر است.

هنوز نگفته‌اید که چه سازوکاری برای ارزیابی وجود دارد و برای ارائه مشاوره درست به وزرا و معاونان در وزارت ارشاد باید چه کرد؟

به تاریخ نگاه کنید، همیشه در همه جای دنیا کسی بوده که آمده و همه این معادلات را به‌هم‌ریخته است. چنین فردی هنوز در داخل کشور خودش را بروز نداده و در خارج از کشور هم اگر افراد آگاه، متخصص و ایران‌دوست وجود داشته‌باشند، اصلا این گروه اجازه نمی‌دهد کسی از وجود آن‌ها باخبر شود. من ۳۰ سال، حتی در ۳۰سالگی، بزرگ‌ترین ارکستر‌های دنیا را رهبری کردم و مدال طلا برای ایران آوردم، اما وقتی به ایران آمدم هیچ‌کسی نمی‌دانست چه دستاورد‌هایی داشته‌ام. چرا؟ چون همان زنجیره، علاقه‌ای نداشته در این‌باره صحبت شود. تقریبا از چهار سال پیش خیلی‌ها متوجه شدند که من قبل از آن‌که رهبر ارکستر باشم، آهنگساز هستم. چون حالا دیگر مردم به شبکه‌های اجتماعی وصل هستند و می‌توانند اخبار فعالیت‌های ما را بخوانند و ببینند.

فکر می‌کنید حالا که آقای حیدریان رهبری ارکسترسمفونیک را برعهده گرفته، شرایط ارکستر بهتر می‌شود؟

نصیر حیدریان را من به ایران آوردم. از گذشته او را می‌شناسم. وقتی رئیس هنرستان بودم، ایشان از شاگردان ما بود. بعد از حضور در ایران، اولین حرفی که زد، گفت ۱۸ سال کسی به فکر من نبود. او در بدو امر به‌عنوان رهبر مهمان به ایران آمد و حالا رهبر دائمی ارکسترسمفونیک و ارکستر ملی است. قصد ندارم از کارش انتقاد کنم، چون به‌تازگی کارش را شروع کرده، اما من این حرفه را خوب می‌شناسم و می‌دانم اکثر رهبران ارکستر رپرتوار ندارند. آقای حیدریان بیشتر با دانشجو‌های رشته رهبری ارکستر کار کرده‌است و این با رهبری ارکستر تفاوت دارد. فرق می‌کند که معلم یک عده دانشجو باشی یا رهبری که همه عمرش دائم در سفر بوده و رهبری ارکستر‌های مختلف جهان را برعهده داشته و رپرتوار دارد. یک رهبر دائم باید بتواند هر هفته یک برنامه تازه داشته باشد تا سطح ارکستر بالا بیاید. بااین‌حال باید دید ایشان چه می‌کند.

شورای عالی خانه موسیقی روی ارکسترسمفونیک و ارکستر ملی و رهبران چه نفوذی دارد؟

این گروه خانه موسیقی همیشه خیلی قوی بوده و در حقیقت ارکسترسمفونیک را طوری برنامه‌ریزی کرده که اگر قرار باشد کسی کار کند، باید از دوستان‌شان یا از دوستداران‌شان باشد. به‌همین‌دلیل هم ارکستر هیچ‌وقت پیشرفت نکرده‌است. ولی من به آینده خوشبین هستم. می‌دانید چرا؟ برای این‌که جبر زمان را می‌بینم. شنیده‌ام بیش از هزار دانشجوی موسیقی در دانشگاه‌های ایران تحصیل می‌کنند. می‌دانید چه عدد وحشتناکی است! این بچه‌ها سطح بالایی دارند و من به آن‌ها امیدوارم، چون معتقدم به ناچار درست خواهد شد. ممکن است این اتفاق یک هفته دیگر رخ بدهد یا یک سال دیگر، ولی من می‌بینم و احساس می‌کنم که یک چیز‌هایی دارد تغییر می‌کند. ما ایرانی‌ها جوان‌های مستعدی داریم. وقتی بعد از سال‌ها به ایران برگشته‌بودم، شروع کردیم به تمرین برای اجرای سمفونی نهم بتهوون. می‌گفتند آقای رهبری، چون ایران نبوده، وارد نیست، دارد اشتباه می‌کند، اینجا که نمی‌توانند سمفونی نهم بتهوون را بنوازند، اما ارکستر در عرض یک هفته آماده شد و روی صحنه رفت.

پس چرا در این سال‌ها با حضور رهبران متفاوت ازجمله خود شما همچنان ارکسترسمفونیک به ادعای خود شما رپرتوار کافی ندارد و اوضاع بسامانی نداشته‌است؟

در ایران همیشه قول آینده را می‌دهند. مثلا می‌گویند شش‌ماه دیگر یا یک سال دیگر شرایط را فراهم می‌کنیم و بعد کسانی که قول داده‌بودند، می‌روند و افراد دیگری می‌آیند درحالی‌که ارکستر در عرض یک هفته می‌تواند سر و سامان پیدا کند. کافی است موزیسین‌ها درست انتخاب شوند و یک نفر که کارش را بلد است با نوازنده‌ها کار کند. مثلا اینجا که من هستم، ارکستر مارینسکی که واقعا بهترین ارکستر دنیاست، با دو تا تمرین برای کنسرت آماده است؛ آن‌هم چه رپرتوارهایی. نه من احتیاج دارم از آن‌ها یاد بگیرم و نه آن‌ها آدم‌هایی هستند که برنامه‌شان را آماده نکرده‌باشند. بازهم تکرار می‌کنم، جوان‌های ما نیاز دارند و من همیشه در مصاحبه‌هایم گفتم که در ایران باید ارکستر بزرگ ساز‌های ملی داشته‌باشیم و اصلا خجالت‌آور است که نداریم. حالا ارکسترسمفونیک به جهنم، ما این همه نوازنده تار و سه‌تار داریم، این همه نوازنده کمانچه و سنتور و سه‌تار و تنبک و عود و قیچک داریم. این‌ها همه درس‌خوانده‌اند.

برای یک ارکستر ملی با ساز‌های ملی، رپرتوار کافی داریم؟ یا رهبر ارکستری که بتواند آن را برای اجرای آثار ملی هدایت کند؟

وقتی که ارکستر ملی شکل بگیرد، بقیه‌اش می‌آید. مثال می‌زنم: ما هفت سال پیش با کمک چند نفر ازجمله آقای پورقناد و آقای اسماعیل تهرانی ارکستر ساز‌های ملی را راه‌انداختیم با رپرتوار و بسیار هم عالی بود، ولی از خانه موسیقی یک نفر نیامد و این افراد با وزیر ارتباط داشتند، حرف‌شان خوانده می‌شد، روی مدیرعامل بنیاد رودکی قدرت داشتند، اما اصلا از ارکستر ملی حمایت نکردند. در نتیجه حقوق نوازنده‌ها شش هفت ماه پرداخت نشد. فقط کافی بود که این را نگه می‌داشتند و فورا فراخوان می‌دادند که آهنگسازان برای ارکستر و ساز‌های ملی قطعه بنویسند. این همه آهنگساز درجه یک داریم که می‌توانند برای ساز‌های بومی بنویسند. آقای دهلوی، آقای حنانه و برخی آهنگسازان دیگر هم قطعاتی دارند. ولی اشکال اینجاست که رهبر درست و حسابی برای ارکستر ملی نداریم البته موزیسین‌های خوب سنتی داریم مثل آقای علیزاده، آقای کلهر و خیلی‌های دیگر، ولی این افراد، رهبر ارکستر نیستند و کار ارکسترال نمی‌کنند. شورای موسیقی با ارکستر ملی موافق نبود در حالی که برخی از اعضای آن نوازنده ساز‌های سنتی هستند، آقای گنجی کمانچه می‌زند یا مثلا هوشنگ ظریف تار می‌نوازد یا آقای نوربخش خواننده سنتی است.

فکر می‌کنید دلیل این‌که اعضای شورا از ارکستر ملی با ساز‌های ملی استقبال نکردند، چه بود؟

چون خودشان رهبری ارکستر نمی‌دانند؛ نمی‌توانستیم آن‌ها را وارد ارکستر کنیم و برایشان منافع شخصی نداشت. آقای پورقناد زحمت کشیده و رفته‌بودند سراغ برخی هنرمندان برای همکاری با ارکستر ملی؛ آقای اسماعیل تهرانی، نوازنده سنتور در رشته رهبری ارکستر هم تحصیل کرده یا آقای متبسم قطعه خودش را آورده‌بود که ارکستر ملی اجرا کند، ولی از این افراد نمی‌توانستیم استفاده کنیم. دوباره رسیدیم به همان گروه رفقا که کاری کردند تا بنیاد رودکی مخالفت کند و بگوید برای این ارکستر بودجه ندارد. طفلکی نوازنده‌های ارکستر که یکی‌دو ماه با جان و دل کار کردند؛
 
بنابراین الان ارکستر ملی و ارکستر سمفونیک در عمل یکی هستند؟

بله و نمی‌دانم چرا کسی نمی‌فهمد. هفت سال پیش وقتی ایران بودم باعث شدم مرحوم مرادخانی متوجه شود ارکستر ملی، ارکستر اشتباهی است، چون ارکستر ملی همان ارکستر «گل‌ها» است که ما از بچگی از طریق رادیو می‌شناختیم. این ارکستر را هزاران نفر روز‌های جمعه گوش می‌کردند، چون آقای بنان و خانم عهدیه و دیگران همراه با ارکستر می‌خواندند و خواننده‌هایی داشت که آقای تجدیدی آن‌ها را کشف می‌کرد. در واقع یک ارکستر پاپیولار (مردم‌پسند) و برای سرگرمی بود نه یک تشکیلات فرهنگی برای ارتقای فرهنگ جامعه. این ارکستر باید در رادیو می‌ماند یا به تلویزیون می‌رفت، اما حالا آن را گذاشته‌اند در وزارت فرهنگ و ارشاد که ۷۰۰ نفر در تالار وحدت بنشینند و کارشان را تماشا کنند. اول این‌که ظلم بزرگی است در حق تماشاگران و نوازندگان ارکستر و دوم این‌که بنیاد رودکی، بنیاد شادمانی نیست که برای تفریح مردم ارکستر داشته‌باشد. در حال حاضر ارکستر ملی ما همان ارکستر سمفونیک است فقط کمی ضعیف!

البته صداوسیما ارکستر خودش را دارد.

صداوسیما می‌تواند ارکستر خودش را داشته‌باشد، قشنگ بزنند و برنامه‌های جذاب اجرا کنند و مردم هم لذت ببرند، اما نکته اینجاست که ارکستر ملی نداریم. ارکستر ملی ما همان ارکستر سمفونیک است با قطعات ضعیف‌تر، رهبران سطح پایین‌تر و بعضی اوقات چند ساز ایران مثل تنبک. آقای مرادخانی متوجه این ضرورت شد و از من خواست ارکستر ملی را درست کنم؛
 
و شما ارکستر ملی را با ارکستر سمفونیک ادغام کردید.

آقای مرادخانی این را طفلکی متوجه شد خدا بیامرز و گفت: رهبری جان برو و درستش کن. گفتم باشد، ما یک ارکستر درست می‌کنیم و اسمش را می‌گذاریم ارکستر سمفونیک ملی ایران. ۲۱روز بعد اجرا داشتیم و در اردیبهشت۹۴ ارکستر ملی منحل شد. آقای فخرالدینی خیلی ناراحت شده‌بود، برای این‌که ارکستر ملی را ایشان راه انداخته‌بود. با وجود این‌که ایشان رهبر ارکستر نبود، ولی بعد از انقلاب سعی کرد این ارکستر را با همان سبک رادیو در وزارت ارشاد راه بیندازد و با بودجه‌ای کار کنند. بعد از انحلال ارکستر ملی، آقای فخرالدینی رفت دفتر رئیس‌جمهور و نمی‌دانم با آقای روحانی چه گفتند که در نهایت آقای مرادخانی زیر فشار قرار گرفت و گفت دوباره برگردیم به هر دو ارکستر ملی و ارکستر سمفونیک تهران. یک ماه قبل از این‌که من ایران را ترک کنم، یعنی فروردین ۹۵، ایشان محرمانه به من گفتند دوباره از اول فروردین ارکستر ملی منحل خواهد شد، برای این‌که واقعا من قبول دارم که این ارکستر همان ارکستر سمفونیک است ما هم برای ارکستر سمفونیک به اندازه کافی حقوق نداریم، اما متاسفانه همه چیز به‌هم خورد، چون از من خواستند یک نوازنده کمانچه یک خواننده سنتی و یک ترانه‌سرا بشوند شورای ارکستر سمفونیک.

ارکستر سمفونیک ملی در مجموع چقدر عمر کرد؟

دو ماه تمام تمرین کردیم. یک کنسرت بزرگ عالی درست شده‌بود که بهترین نوازنده‌ها را دور هم جمع کرده‌بودیم. یکی از افتخارات بزرگ زندگی من بود که بالاخره ما یک ارکستر خوب ساز‌های ملی داریم. چینی‌ها دارند، هندی‌ها دارند، کره‌ای‌ها و خیلی از کشور‌ها دارند، ولی ما نداریم.

دستاورد‌های بین‌المللی موسیقی ما همیشه منوط به عملکرد افراد بوده و نه دستاورد‌های ارکستر ملی یا ارکستر سمفونیک. مثلا آقای کلهر یا دیگر نوازندگان و آهنگسازان ما ممکن است به تنهایی جایزه‌ای کسب کرده‌باشند، اما ارکستر ملی ایران یا ارکستر سمفونیک دستاورد قابل اعتنایی در عرصه بین‌المللی نداشته‌است. شما دلیلش را چه می‌دانید؟

دستاورد‌هایی داشته، اما نه خیلی، برای این‌که همیشه بد و افتضاح بوده. ارکستری که من راه انداختم، بعد از دو ماه که شروع به کارکرد، یعنی در سال ۹۴، از طرف یکی از بزرگ‌ترین مدیران هنری اروپا دعوت به اجرا شد؛ آقای وو، از جمله هنرمندان سرشناس جهان است که ارکستر فیلامونیک وین را مدیریت می‌کند. ایشان سرزده به تهران آمد و گفت من وقتی جوان بودم، شما در برلین رهبری می‌کردید، من شما را می‌شناسم شنیدم اینجا رهبر شدید، آمدم ارکستر شما را گوش کنم. بعد از شنیدن اجرای کنسرت، ارکستر را دعوت کردند به چین و نیز یک دعوتنامه دادند که فستیوال بروکنر که یکی از بزرگ‌ترین فستیوال‌های اتریش است با ارکستر ما افتتاح شود. کمپانی ناکسوس هم اعلام کرد با این ارکستر، آثار آهنگسازان ایرانی را ضبط خواهیم کرد. فورا من شروع کردم به ضبط سی‌دی برای آهنگسازان ایرانی. فهرست آهنگسازان را تهیه کردیم که بیش از ۱۵۰نفر بودند. قرعه‌کشی را جلوی ارکستر و در حضور رسانه‌ها شروع کردیم. به چنان دست یافتم که بی‌نظیر بود، ولی متاسفانه بنیاد رودکی زیر سلطه بعضی از افراد خانه موسیقی دوام نیاورد و نتوانست از ما حمایت کند. من ایران نبودم و قرار بود در چین به ارکستر ملحق شوم و آن را رهبری کنم، اما همان ارکستر سمفونیک را با یک رهبر دیگر به چین فرستادند و آن‌قدر بد شد که آقای وو تمام قرار‌هایی که با من گذاشته‌بودند را به هم زدند و یک ایمیل بسیار تند به من نوشتند که چرا به چین نرفتم. باورش نمی‌شد که من می‌خواستم بروم، ولی بنیاد رودکی یک نفر دیگر را فرستاده‌بود.

معتقدید در زمینه حضور‌های موفق بین‌المللی نیز همان گروه شورای‌عالی خانه موسیقی مقصر است؟

متاسفانه همین‌طور است، اما می‌دانم درست می‌شود. مثال می‌زنم وقتی من ایران را ترک کردم، آقای علی جنتی که خیلی بامحبت بود، به من تلفن کرد که برگرد صحبت می‌کنیم، مشکل شما چیست و چرا رفتی. من خیلی به ایشان احترام گذاشتم و هنوز هم می‌گذارم. ایشان خیلی مرد فهمیده‌ای بودند. گفتم مشکل من این است که مثل همه جای دنیا، در ایران هم به من قول داده‌بودند اختیار تام خواهم داشت. الان من اینجا نمی‌توانم با اختیار تام کار کنم و این اواخر شروع کرده‌اند به اذیت کردن. ایشان از آقای مرادخانی پرسید ماجرا چیست و آقای مرادخانی گفت استاد رهبری با دوستان کنار نمی‌آید. پرسید دوستان چه کسانی هستند، گفت نوربخش و گنجه‌ای و سدید و... آقای وزیر به ایشان دستور داد، بسپرد دوستان با من کاری نداشته‌باشند، ولی با وجود این حرف‌ها وقتی برگشتم، متاسفانه آن افراد باز در موضع خودشان بودند. رسانه‌های خارجی از آقای جنتی پرسیدند بعد از رفتن استاد رهبری چه می‌کنید که ایشان گفت ما بالاخره ناچاریم از رهبران مختلفی دعوت کنیم. آن زمان بود که آقای نصیر حیدریان و شهداد روحانی و بردیا کیارش گفته‌بودند نگران نباشید. ما سه نفر، ارکستر را درست می‌کنیم و الان هفت سال از آن زمان می‌گذرد و هیچ رشدی اتفاق نیفتاده‌است. باز هم تکرار می‌کنم به عقیده من جوان‌ها اتفاقات مهمی را در موسیقی کشورمان رقم خواهند زد.

آقای رهبری شما که در کشور‌های مختلفی کار کرده و می‌کنید و موفقیت‌های زیادی داشته‌اید چرا همیشه نگاه‌تان به ایران بوده و مسائل موسیقی ایران این‌قدر برایتان مهم است که درباره همه اتفاقاتش اظهارنظر می‌کنید؟

من ایرانی‌ام. وقتی راجع به ایران صحبت می‌کنم موی بدنم تنم می‌شود. همیشه و تا همین لحظه یکی از خوش‌شانس‌ترین انسان‌های دنیا بوده‌ام و نیازی به کسی نداشتم. در ۲۲سالگی دستیار آهنگسازی آکادمی وین بودم. در ۲۵سالگی به دعوت وزیر وقت به ایران آمدم و رئیس دو کنسرواتوار تهران شدم، آن هم در شرایطی که پایور، حنانه، سنجری، دهلوی، پورتراب و تمام استادان بزرگی که شما می‌شناسید، کارمندان این کنسرواتوار بودند؛ بنابراین معنی‌اش این است که نه از نظر مالی نیازی داشتم و نه‌از نظر مقام و جایگاه. الان بهترین جای دنیا هستم و با بهترین رهبر دنیا همکاری دارم و با بهترین ارکستر دنیا تمرین و اجرا داشتم. کنسرت افتتاحیه فصل هنری استانبول را رهبری می‌کنم و اگر وقت می‌گذارم و درباره ایران حرف می‌زنم فقط نتیجه عشق به ایران است و بس. هر شهری در دنیا که رفتم، همیشه صحبت از ایران بوده. همیشه در مصاحبه‌هایم از ایران صحبت کردم، ولی متاسفانه اهل رفیق‌بازی نیستم.

به رئیس‌جمهور‌ها و مسئولان کشور نامه می‌نویسید و مسائلی را گوشزد می‌کنید؟

فقط به این دلیل نامه می‌نویسم که اوضاع درست شود. من که اپوزیسیون سیاسی نیستم و در هیچ گروهی فعالیت ندارم، ولی معتقدم باید به وضعیت موسیقی کشور رسیدگی شود. الان وزیر فرهنگ و ارشاد آقای اسماعیلی است. بیشتر از یک سال پیش از ایشان خبری خواندم که درباره مشکلات موزیسین‌ها صحبت می‌کردند. گفتم خدا را شکر، بالاخره بعد از این همه سال، کسی از داخل دولت آمد و از مشکلات حرف زد، اما وقتی کارش را به عنوان وزیر شروع کرد، رابطه‌اش با شورای موسیقی فرقی با وزرای دیگر نداشت.

یعنی معتقدید وزرای ما با اعضای شورا رودربایستی دارند یا مقهور آن‌ها می‌شوند؟

نه، اصلا رودربایستی نیست. تصور کنید وزیر در اتاقش نشسته و یکباره ۱۰نفر وارد اتاق می‌شوند که یکی آقای دکتر فرهت هستند، دیگری آقای لوریس چکناواریان، آقای دکتر محمد سریر، جناب آقای گنجه‌ای، آقای نوربخش خواننده بزرگ ایران و... طفلکی چه کار کند؟ اصلا نمی‌داند چه باید بکند. به عبارتی من نمی‌خواهم بگویم وزیر مقصر است. اگر چنین شورایی در فوتبال ایران بود، ایران از افغانستان هم می‌باخت، چون با وجود آن‌ها سطح موسیقی کشور بالا نمی‌رود.

چند بار درباره راهکارش پرسیدم. اجازه بدهید صریح بپرسم آیا معتقدید شورای‌عالی خانه موسیقی باید منحل شود؟

صددرصد. باید شورای نظارت باشد. مجسم کنید الان آقای گرگیف، مدیر هنری ۴۰۰ نوازنده و سه اپراهاوس یا خانه اپراست، به اضافه پنج‌شش تا کنسرت‌هاوس. چون گرگیف نفر دوم ندارد. من به دعوت او در سالنی کار کردم که چایکوفسکی کار کرده‌بود، رخمانینوف اینجا بوده، کرساکوف در این سالن نواخته، اسکاتوویچ قطعاتش را اینجا زده و حالا تمام اختیارات و مسئولیت اینجا را به یک نفر داده‌اند. آقای جنتی تلاشش را کرد که درمورد ارکستر اختیارات تام به من بدهد، اما آقای مرادخانی نتوانست این کار را بکند، چون شورای موسیقی نمی‌خواست و شورای موسیقی آقای مرادخانی را معاون کرده‌بود و آقای مرادخانی شورا را آورده‌بود. خیلی ساده به زبان فارسی بگویم آن‌ها بدون اجازه همدیگر کاری نمی‌کردند.

به فرانسوی‌ها چه ربطی دارد

علی رهبری به حسین علیزاده نامه نوشته‌بود و به او توصیه کرده بود از گرفتن نشان شوالیه کشور فرانسه پرهیز کند. رهبری درباره نوشتن این نامه و نگاهش به نشان شوالیه گفت: علیزاده از بچه‌های هنرستان خودم است، یعنی وقتی ۱۸سالم بود، علیزاده ۱۵سالش بود و با خواهر من در یک کلاس بودند. علیزاده پسری بود که در هنرستان و در راهرو‌ها تمرین می‌کرد و می‌نواخت. با این پیش‌زمینه، یکدفعه خواندم که می‌خواهند هفته آینده به آقای علیزاده نشان شوالیه بدهند. خیلی به من برخورد، به خاطر این‌که شوالیه ممکن است مدالی باشد که برای خیلی‌ها ارزش داشته‌باشد، ولی حسین علیزاده یک اسم خیلی بزرگ است. برایش یک نامه سرگشاده نوشتم که دوست عزیز، حتی استاد هم برای تو کم است، اسم تو این‌قدر بزرگ و بالاست که من فکر می‌کنم این نشان واقعا به درد تو نمی‌خورد و خوشبختانه ایشان هم دو سه روز بعد رسما گرفتن این نشان را رد کرد. البته من به کسان دیگری که این نشان را دارند، انتقاد نمی‌کنم، ولی در مورد علیزاده که خیلی خوب او را می‌شناسم و واقعا هم دوستش دارم، نشان شوالیه توهین به او بود. برای این‌که به فرانسوی‌ها چه ربطی دارد که به هنرمندان ما نشان شوالیه بدهند. وقتی آدم به کسی مدال می‌دهد، باید دلیلی داشته‌باشد، مگر این‌که بخواهد خودش را لوس کند.

روزنامه جام جم
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها