کشور سه هفته پرالتهاب، تلخ و خسارتبار را پشتسر گذاشت. مردم و دولت بار دیگر با همدلی مثالزدنی نقشه دشمن برای ایجاد ناامنی پایدار را با اقتدار ناکام گذاشتند، اما نباید غفلت کرد و این پیروزی را به مفهوم پایان بحرانآفرینی تلقی کرد.
اغتشاشات و ناآرامیها معلول زنجیرهای از علل و عوامل بود که همچنان پابرجا هستند. دشمن با تمام سازوبرگ پشت مرزها کمین کرده و مترصد فرصت جدید است. ناکامی دشمن را نباید به حساب ناامیدی آن گذاشت. دشمن هیچگاه ناامید نمیشود. از سوی دیگر، زمینهها و علل ایجاد ناآرامیها نیز زایل نشدهاند و ممکن است به بهانهای دیگر مجدد سر باز کند. در تحلیل رخدادهای اخیر، اگر نقش دشمن و شبکه رسانهای و مزدوران آن را به عنوان مفروضی اثبات شده و غیرقابل تردید ببینیم که همینطور هم بود، اطلاعات و دادههای بهدست آمده از محتوای رسانههای معاندان و اپوزیسیون، همچنین آنالیز تاکتیک و تکنیکهای نظاممند بهکارگرفته شده ازسوی آشوبگران درکف خیابان و درفضای رسانه، فرضیه از پیش برنامهریزی شده بودن آشوبهای اخیر را اثبات میکند. دراین یادداشت با مفروض گرفتن نقش دشمن، تلاش دارم از زاویه جامعهشناسی، نیم نگاهی به آشوبها و حوادث بعد از بحران به عنوان معلولهایی که زمینه موجسواری دشمن را فراهم کرد و ممکن است درآینده نیز به بهانه دیگر رخ نشان دهد، داشته باشم.
با نگاه جامعهشناختی به تحولات و رخدادهای جامعه در دو دهه گذشته به این برداشت خواهیم رسید که جامعه با وجود حفظ بنمایههای دینی و انقلابی، در تب تحولات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی درگیر است. این وضعیت مولد تحول در نگرش، رفتار و رویکردهای بخشهایی از جامعه در سالهای پایان دهه سوم و آغاز دهه چهارم است.
دراین بازه زمانی، چالشها و مطالبات بدون دریافت پاسخ به دهه بعدی منتقل میشوند و این یعنی دهه آینده را با چالش و نگرانیهای متنوع آغاز کردن. همچنان که دهه سوم با مطالبات انباشته دهه قبل از آن شروع شد. معالاسف دهه چهارم نیز به دلیل بیتدبیری و کمکاری دولت با مطالبات انباشته دهه قبل از خود شروع شد. در چنین فضایی، با شدت گرفتن جنگ شناختی دشمن، ذهن مخاطبان به سمت تثبیت انگاره ناکارآمدی حکومت دینی هدایت شد و افکارعمومی را به این برداشت ناصواب رسانده که امکان حل مشکلات با سازوکارهای موجود ممکن نیست. درچنین وضعیتی، ظهور انگارههای جدید یا تقویت انگارههای منفی قبلی دراذهان عمومی به سمت نهادینه شدن رفته است. به عبارتی درآستانه باورپذیری آن در لایههایی از جامعه قرار داریم که وضعیت اصلاحناپذیراست و حل مشکلات ممکن نیست. درچنین فضایی «اصل ما میتوانیم» در یک روند فرسایشی جای خودش را به اصل منفی «ما نمیتوانیم» داده است. این آن چیزی است که دشمن سالهاست به دنبال تبدیل کردن آن به باور عمومی است. این یعنی آژیرخطر برای کشورمستقل و مقتدر ایران اسلامی که درحوزههای مختلف همواره توانمندی خود را به اثبات رسانده است. تداوم این انگاره منفی درآینده میتواند کشور را درمعرض چالشها و خطرات پیشبینیناپذیری قرار دهد. در تداوم این وضعیت، جامعه آینده با چالشهای ناشناختهای مواجه خواهد بود که حیات سیاسی و اجتماعی را به مبارزه خواهد طلبید و به تکوین انگارهها و ناهنجاری منتج از آن در جامعه خواهد انجامید. امروز زمان طراحی سناریوهای دقیق برای پیشگیری و درمان آگاهانه چالشهای آینده است. نباید به گذرموقت ازچالشها دل خوش کرد و از کید دشمن غفلت ورزید. باید از فضای غفلت و غرور مدیریت بیرون آمد و برای مطالبات منطقی و معقول و آسیبها چارهاندیشی کرد، پاسخگو نبودن میتواند بسان یک تهدید، انسجام کشور و نظام را با چالشهای بنیادین روبهرو کند.
باید این نکته را باور کرد که چالشهای انقلاب اسلامی در دهه سوم و چهارم نتیجه حاکمیت گفتمان امام و انقلاب یا اسلام سیاسی نیست، بلکه حاصل سیاستها و برنامه دولتهای بعد از جنگ است که متاسفانه بیتوجهی به مؤلفههای اصلی سازنده انقلاب، وضعیتی با چالش مستمر را برای نظام اسلامی رقم زدهاند. اینکه دوری از گفتمان انقلاب، بر بسیاری از شاخصههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی تأثیر ماندگار گذاشته، واقعیتی انکارناپذیراست. در پس این تأثیرگذاری یک مفروض قوی وجود دارد و آن وقوع چالش غیرقابل پیشبینی در عرصه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی حال و آینده ایران است. در حقیقت دولتها در یک فرآیند مدیریت ناهمخوان با گفتمان امام و انقلاب، به اجبارجامعه را به سمت باورها و چالشی رهنمون کردهاند که نه دلخواه حاکمیت است و نه دلخواه مردم مؤمن انقلابی. در این خصوص رفتار رؤسای قوا در تأمین نیازها و پاسخگویی به مطالبات انباشته شده جامعه بهویژه درحوزه اقتصادی و فرهنگی میتواند فرصتهایی نوین را برای پویایی انقلاب و تمدن اسلامی مهیا کند.
فرصتسوزی دولت دگراندیش دردهه گذشته نظام را با مطالبات و آسیبهای متراکمی در بخشهای مختلف روبهرو کرده است. سیاستها و رویکرد ناهمخوان با گفتمان انقلاب دراین دوره، تأثیرمخرب و فرسایشی بر نظام فکری، فرهنگی و... جامعه داشته است. بهطوریکه زمینه هجوم همزمان گرگها و موریانه را به ستونهای نظام فراهم آورده است. در این کارزار نابرابر، نظام اسلامی درمواجهه با گرگها که زوزهکشان آمده بودند، بسیارموفق عمل کرد؛ اما از هجوم بیصدای موریانهها به تنه نظام غفلت کرد. وضعیت امروز جامعه در حوزههای مختلف، نتیجه غفلت از حمله لشکرموریانهها (نفوذیها) و فرصتطلبهای فرصتسوز است. اتفاقی که نتیجه آن هم اکنون به عنوان چالش در عرصه سیاست و فرهنگی خودنمایی میکند. وضعیت فعلی، نتیجه فاصله گرفتن درحوزه برنامهریزی و مدیریتی از گفتمان انقلاب و رهبری است. همه به تجربه دریافتهایم که هرجا انقلابی عمل کردیم، قرین موفقیت بوده است و هرجا با مشکل مواجه شدهایم آنجایی بوده که خارج از دایره انقلاب رفتار کردهایم. ما در کنار مطالبات انباشته شده، از تجارب انباشته شده مثبتی نیز برخورداریم، با تکیه به این تجارب و ابتکار عمل نباید اجازه داد جامعه به سمت تقدسزدایی و بیگانگی از گفتمان انقلاب هدایت شود. موضوع اقتصاد دراصلاح این روند، نقش کلیدی دارد. اقتصاد زیربنا نیست، اما درصورت بیتوجهی به آن میتواند تمام زیربناهای سیاسی و فرهنگی را دستخوش چالش کند.