این جنایت فجیع، نسخه بهروزرسانیشده جنایت هولناکی بود که جریان نفاق در سال۱۳۶۱ رقم زد و بعدها به عملیات مهندسی شهرت پیدا کرد و پرده از تزویر جنایتکارانی برداشت که این روزها تحت حمایت غرب و رژیم صهیونیستی به دروغ و فریب، شعار زندگی و آزادی سر میدهند و با نقاب مردمدوستی که بر چهره زدند در فرصت آشوب و بلوایی که به پا کردند دست به جنایتی هولناکتر از داعشیان میزنند. نحوه شهادت آرمان علیوردی نشان داد که چگونه جریان نفاق سیرت ددمنشانه خود را نه تنها حفظ کرده بلکه با به روز رسانی و ارتقای سطح خشونت خود، «قتل صبر» را سر لوحه خود قرار داده و میکوشد عمق کینه و نفرت خود را نسبت به نظام جمهوری اسلامی و در بستر اعتراضات اخیر، عریان و بی واهمه به نمایش بگذارد. خوانش تاریخی عملیات مهندسی بیتردید آگاهی بخشی به معترضانی است که معرفت و شناخت کمی نسبت به تشکیلات نفاق، مرام، شیوه و ددمنشی آنان دارد و لزوم مطالعه و عبرتگیری از جریانی را گوشزد میکند که فرجامش زباله دانی تاریخ است.
جابهجایی مرزهای ددمنشی
۲۲ مرداد ۶۱ مردم در یکی از خیابانهای شهر تهران، فردی را در حال سرقت یک خودرو دستگیر کردند و او را تحویل نیروهای کمیته دادند. هیچ کس آن زمان فکر نمیکرد که خسرو زندی، سارق دستگیرشده یکی از اعضای سازمان منافقین باشد، اما بعد از بازجویی توسط ماموران دادستانی و کمیته، زندی، بازجوها را به منطقه باغ فیض در شمال غرب پایتخت یعنی محل دفن سه جنازه زنده به گورشده برد و پرده از جنایتی هولناک به نام عملیات مهندسی برداشت. عملیاتی که ۲۵ روز از ماه مرداد ۶۱ باعث قربانیشدن سه پاسدار کمیته انقلاب اسلامی، یک کفاش، یک معلم و حتی یک مهندس هوادار سازمان شد.
مرور خاطرات برخی عناصر جداشده سازمان منافقین روشن میکند که جریان نفاق به دلیل ضربات شدیدی که بهواسطه لورفتن خانههای تیمی در اوایل ماههای سال ۶۱ متحمل شده بود در پی آن بود تا با ربودن و شکنجه افراد مشکوکی که حول و حوش خانههای تیمی بودند از آنها اطلاعات بگیرد. این نکتهای است که در خاطرات علیاکبر راستگو، عضو جداشده منافقین در کتاب «مجاهدین خلق در آینه تاریخ» درباره عملیات مهندسی آمده و حاکی از اوج شقاوت و رذالت تبهکارانی است که تصور میکردند نزاع میان آنها و جمهوری اسلامی، نبرد بین دو سازمان مهندسی است و هرکسی در این مسیر بیشتر شکنجه کند برنده است.
خانه وحشت در خیابان بهار
ادامه بازجوییها از زندی باعث کشف عوامل دیگر این جنایت شد. او در اعترافات خود نشانی اتاق شکنجه خانهای در یکی از کوچههای خلوت خیابان بهار را داد که محل اصلی استقرار شکنجهگران بود. در همان مرداد ۶۱ یکی از متهمان به نام مهرداد اصدقی با نام مستعار بهرام دستگیر شد، اما گرفتن اعتراف از او بعد از ساعتها بازجویی تا سال۶۳ طول کشید و او اذعان کرد که فرمانده اول نظامی سازمان منافقین در تهران و یکی از شکنجهگران اصلی بود. محل استقرار شکنجهگران یک خانه جنوبی و متعلق به حسین ابریشمچی، یکی از مسئولان رده بالای سازمان بود و جنایتکاران حمام نسبتا بزرگ این خانه را با چسباندن ورقهای پلاستیکی ضخیم عایق صوت کردند تا کسی از اهالی محل، صدای ضجه شکنجهشوندگان را نشنود. منافقان همه ابزارهای شکنجه شامل کابل برای شلاقزدن، نقاب، دستبند، میلههای کوتاه سربی برای شکنجه و بیهوشکردن، سیخ و گاز پیکنیک و ... را از قبل مهیا کردند تا در جریان آزار و اذیت افراد ربودهشده از آنها اطلاعات بگیرند. اما همان طور که در اعترافات اعضای دستگیرشده مناففین بود هیچ کدام از شکنجهشوندگان اطلاعی از کم و کیف ماجرا نداشتند.
شناسایی و ربودن افراد
عباس عفتروش، کفاش سادهای بود که منافقان او را جزو مخبران نیروهای امنیتی میدانستند و برای این که اطلاعاتی از او کسب کنند، مصطفی معدنپیشه همراه فرد دیگری به نام مستعار جعفر تحت پوشش ماموران کمیته به مغازه او رفتند و بعد از زدن دستبند و چشمبند او را به سمت شکنجهگاه بهار منتقل کردند. طالب طاهری ۱۶ساله و محسن میرجلیلی ۲۵ساله دو پاسداری بودند که از مدتها اعضای منافقین آنها را تحت نظر داشتند و زمانی که در حوالی خیابان کارون مقابل خانه مرکزیت بخش ویژه سازمان (عملیات ترور و شکنجه) در حال گشتزنی بودند با این عنوان که از کمیته انقلاب هستند آنها را خلع سلاح کرده و بعد از ضرب و شتم به خانه بهار میبرند. یکی دیگر از ربودهشدگان فردی به نام حبیب روستا، عضو هیات مدیره شرکت پرسی گاز بود که قبلا از جمله هواداران سازمان به شمار میرفت و حتی خانهاش را برای مخفیشدن در اختیار اعضای سازمان قرار میداد و هم کمکهای مالی برای آنها جمعآوری میکرد. این مهندس ۲۸ ساله، اما بعد از ضربات متعدد که به سازمان در سالهای ۶۰ و ۶۱ وارد شد نسبت به این تشکیلات دچار شک و تردید شد و به همین دلیل تیم ترور و شکنجه سازمان او را بعد از ربودن به خیابان بهار بردند و تحت شکنجه قرار دادند.
با شکنجه انتقام میگرفتند
بر اساس اعترافات مهران اصدقی سر تیم شکنجهگران، افراد ربودهشده گرچه تحت شدیدترین آزارها قرار گرفتند، اما اساسا همه انسانهای معلومی بودند که هیچ اطلاع خاصی درباره عملیات علیه سازمان منافقین نداشتند، اما همان طور که مسعود قربانی با نام مستعار تقی اعتراف کرده، از آنها اطلاعاتی نتوانستند بگیرند، اما انتقام گرفتند. شرح شکنجهها و دردهایی که ربودهشدگان متحمل شدند بسیار فراتر از طاقت است و چنانچه اعضای تیم شکنجه اعتراف کردند منافقین از هیچ جنایتی برای تحمیل درد و رنج به آنها فروگذار نبودند. وحشیانهترین جنایتها روی طالب طاهری و محسن میرجلیلی انجام شد. طالب و محسن آنقدر شلاق خوردند که پاهایشان تاول زد. بعد روی این تاولها هم آنقدر کابل خورد تا تاولها ترکید. منافقین پاهای این دو را پانسمان میکردند تا آماده دور بعد شکنجه شوند.
قربانی و اصدقی مرتب از آنها سؤالات تکراری میپرسیدند و آنها هم انکار میکردند. چون از رده بالای سازمان تأکید شده بود که آن دو حتما اطلاعاتی دارند، شکنجه آندو بیوقفه ادامه یافت. اصدقی در برگه بازجویی خود در دادستانی انقلاب از قول معدنپیشه نوشته است: «ما دیروز آنها را خیلی شکنجه کردیم تا معلوم شد که آیا خانه را زیر نظر داشتند یا نه، اما آنها انکار کردند و ظاهرا خانه را زیر نظر نداشتند.» منافقین روی تاولهای این پاسداران آب جوش میریختند، طوری که پوست آن دو ترک میخورد و تاولها میترکید. این دو شهید بزرگوار در جریان شکنجه بارها از هوش رفتند و به هوش آمدند. مهران اصدقی درباره شکنجه این دو پاسدار شهید میگوید: ... آب داغ روی سر و صورت آنها ریختم که تاول زد... خون از همهجای بدن آنها جاری بود. طاهر (جواد محمدی) با نوک چاقو به بدنشان میکشید، طوری که عضوی از بدن آنها نبود که خونآلود نباشد. با این حال وقتی همه این شکنجههای فجیع جواب نمیدهد و به جایی نمیرسد، مسعود قربانی (تقی) به اصدقی میگوید که اتو بیاورد.
تقی اتو را داغ میکند و به کمر محسن میرجلیلی میچسباند؛ اصدقی روایت میکند: محسن از شدت درد دهانش را بهطرز عجیبی باز کرد و از هوش رفت. بوی سوختگی همه جا را گرفته بود. من (اصدقی) خیلی ترسیده بودم. مسعود هم ترسیده بود، ولی سعی میکرد خودش را مسلط به کاری که میکند، نشان دهد. کوبیدن میله مسی بر سر و صورت، ریختن آب جوش بر پیکر زخمی، کندن پوست سر، بریدن گوش و بینی، درآوردن چشم، زدن کابل بر بدن نیمهجان، کشیدن دندان با انبر و... از دیگر جنایاتی است که شکنجهگران بیمار سادیسمی برای نشاندادن شدت بغض و کینهشان نسبت به اعضای پاسداران انقلاب اسلامی انجام دادند. اکنون و در جریان اغتشاشات یک ماه اخیر جنایتکارانی که چنین سابقه پر از وحشیگری و سبعیت در کارنامه خود دارند با به شهادترساندن برخی شهروندان این مرز و بوم از جمله شهید آرمان علیوردی بار دیگر چهره حقیقی خود را نشان دادند و البته باز هم دم از آزادی و زندگی میزنند.
روزنامه جام جم