سرهنگ ثریا قصه مجاهدین خلق، همان گروهکی است که در سال 1344 توسط روشنفکران جوان مسلمان با هدف سرنگونی رژیم پهلوی و برتری جامعه زحمتکش کارگر و مستضعفان بر نظامات طبقاتی استثماری تاسیس شد اما خیلی زود با حذف برخی صاحب نظرانش، تغییر ایدئولوژی داد و رسالتش را از حمایت خلق به سمت تصفیه حساب با خلق تغییر داد.
در این تغییر ایدئولوژی، لاجرم نیاز بود تا عقلانیت نیز به عنوان مهمترین ابزار بشری از اعضایی که در راه اعتقاداتشان دل گروه گروهک داده بودند، گرفته شود و آنها به موجودات ماشینی فرمانبر که اجازه هیچ گونه ابراز وجودی ندارند، تبدیل شوند. خودسوزی دسته جمعی، طلاق سازمانی، عملیات جاری، بی هویتی، سرکوب عاطفه، بردگی جنسی، عقیم سازی و ... گوشه هایی از برنامه هایی بودند که برای هدایت اعضای این فرقه به سمت اطاعت کورکورانه اجرایی شدند.
لیلی عاج در اولین ساخته خود تلاش دارد از دل یک روایت مستندگونه از این گروهک، زوایای از یغمای عقلانیت را کالبدشکافی کند.
فیلم در یک فضای غریب در بیابان دیاله عراق همان منطقهای که تا چند سال پیش مقر اصلی گروهک مجاهدین خلق دراردوگاه اشرف بود ، میگذرد. مرکزیت اصلی داستان، قصه خانواده هایی است که در این بیابان در انتظار گوشه چشمی از فرزندانشان هستند. خانوادههایی که از درون رنج دوری و فراغ از فرزند، همسر یا پدر و مادرشان آنها را از پای درآورده و از بیرون رنج کسر شان و سرافکندگی که به واسطه اعتقادات کجروانه آنها در بین مردم دارند.
آنها پشت دیوارهای اردوگاه اشرف در برزخ دیاله آمدهاند تا اجازه دیدار بیابند. شاید مرهمی برای رنجشان پیدا کنند. پادزهری برای همه فشارهایی که سالها از درون و بیرون بر زندگی شان تحمیل شد و درمانی برای آن نداشته اند. غافل از آنکه آنهایی که انتظارشان را میکشند نه قدرت ابراز وجود دارند و نه امکانش را. آنها در حصار فکری جمود و تحجرگرای تصمیم گیرندگان اردوگاه، عقلانیت از کف داده و چون رباتی حلقه به گوش، آموزش فرمانبری می بینند.
این را لیلی عاج از اولین سکانس فیلم، که کودکان مادران عضو گروهک مجادهین خلق در قرارگاه اشرف، جدا می شوند و با کامیون به کشورهای دیگر فرستاده می شوند تا عشق و احساس به خانواده را از آنها بگیرند، به خوبی نشان می دهد. بعد از آن داستان را به سمت مادران همان مادرانی و پدرانی می برد که هنوز دلبسته فرزندانشان هستند و راه طولانی ایران تا عراق را پیمودهاند تا فقط یک لحظه فرزند بینند.
عاج با تعریف این روایت تلخ که بر گستره فیلم چنبره زده و روایت بر پایه آن شکل می گیرد، تلاش دارد زندگی زیر سایه یک ایدئولوژی غیرعقلانی را نمایان کند. ایدئولوژیای که با ایجاد فضای وحشت، بی اعتمادی و ... اصلیترین نیاز زندگی یعنی عاطفه را از اعضایش می گیرد و آنها را به ماشینی برای اجابت خواسته ها تبدیل می کند. به همین دلیل هم هست که سرهنگ ثریا در یک فضای مینیمال و خالی از هرگونه حماسه ای تعریف میشود چون او نه دنبال قهرمان می گردد و نه نتیجه و پایان. عاج در این فیلم فقط می خواهد در گوشه ای بنشیند و واقعیتها را روایت کند.
سرهنگ ثریا، فارغ از همه ایرادات فنی و روایی که در جای خود نیاز به بحث و بررسی دارد، بیشک هم قابلیت تامل دارد و هم تدبر. تامل برای قشر هیجانی جامعه که هنوز هم شعارهای جذاب و به اصطلاح روشنفکرانه این گروهک، آنها را به سمت خود می کشاند و در برزخ ناآگاهی، عقلانیت را از آنها می ربایند و چون رباتی به هر سمت و سو هدایت می کنند.
و تدبر برای مسئولان کشور که گرچه در عمل تلاشهای موفقی برای مقابله با این گروهک و امثالهم داشته اند اما از قدرت سینما و تصویر آنگونه که باید در معرفی آنها، برنامهها و رفتارشان به عموم مردم غافل ماندهاند.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد