خاکپاشی علیه حقیقت
واکنش حقوقدانان و مردم به توییت «محسن برهانی» درباره شهید غیرت

خاکپاشی علیه حقیقت

گفت‌وگو با دختر جوان که به اتهام ربودن دوستش بازداشت شده‌ است

فیروزه خیانت کرد و باید تنبیه می‌شد

با این‌که به اتهام آدم‌ربایی و ضرب و جرح بازداشت شده اما خودش را خیلی در این ماجرا مقصر نمی‌داند. او مدعی است اگر شاکی به او خیانت نکرده‌بود، او هم به فکر انتقامگیری نمی‌افتاد و این سناریو رقم نمی‌خورد. دختر جوانی که برای دفاع از عشق چهار ساله‌اش، به انتقامگیری از دوست قدیمی‌اش پرداخت، متهمی است که این هفته رو در روی او نشستیم و با او گفت‌وگو کردیم.
با این‌که به اتهام آدم‌ربایی و ضرب و جرح بازداشت شده اما خودش را خیلی در این ماجرا مقصر نمی‌داند. او مدعی است اگر شاکی به او خیانت نکرده‌بود، او هم به فکر انتقامگیری نمی‌افتاد و این سناریو رقم نمی‌خورد. دختر جوانی که برای دفاع از عشق چهار ساله‌اش، به انتقامگیری از دوست قدیمی‌اش پرداخت، متهمی است که این هفته رو در روی او نشستیم و با او گفت‌وگو کردیم.
کد خبر: ۱۴۰۶۴۶۳
نویسنده هلیا نصرتی - تپش

به چه جرمی بازداشت شدی؟
ماجرایش طولانی است. فقط همین قدر بگویم کاری که کردم پاسخ کاری بود که او انجام داد.

چه کاری انجام داد که این طور کینه از او به دل گرفتی؟
بعد از سال‌ها دوستی، با مردی که می‌خواستم زندگی کنم و آینده‌ام را با او تصور می‌کردم، دوست شد. او به من و به همجنس خودش خیانت کرد. درحالی که می‌دانست چقدر ایمان را دوست دارم و حاضرم به خاطر او حتی جانم را هم بدهم.

با ایمان چطور آشنا شدی؟
چهار سال قبل با یکی از دوستانم به بزمی شبانه دعوت شدیم. در میان افرادی که آنجا بودند، ایمان به نظرم خوش‌تیپ‌تر می‌آمد. از همان اول به او علاقه‌مند شدم و خیلی طول نکشید که او هم جذب من شد و با هم دوست شدیم. چهار سال دوستی‌مان طول کشید و روزگار خوبی داشتیم تا این‌که فیروزه همه چیز را خراب کرد.

با این همه علاقه چرا ازدواج نکردی؟
از آنجا که سن و سالمان زیاد نبود، خانواده‌ها با این ازدواج موافق نبودند. ما هم تصمیم گرفتیم مدتی دوست بمانیم و بعد ازدواج کنیم.

از کجا متوجه شدی فیروزه به تو خیانت کرده‌است؟
مدتی می‌شد که رفتارهای ایمان فرق کرده‌ بود. معمولا اگر مهمانی می‌رفت مرا با خودش می‌برد و شب‌ها با من در تماس بود. اما چند هفته‌ای می‌شد که نه دیگر مرا به مهمانی می‌برد و نه شب‌ها خبری از او بود. کمی به او مشکوک شده‌ بودم اما باورم نمی‌شد عشق چهار ساله‌ام به من خیانت کند و با دوست خودم دوست شود. خلاصه یک روز ایمان با من تماس گرفت و خواست مرا ببیند. به محل قرار که رفتم به من گفت در زمانی که با او دوست بوده‌ام، یک سری کارها انجام داده‌ام که از او مخفی کرده‌ بودم.

ایمان راست می‌گفت؟
یک سری حرف‌ها برای خراب کردن من بود و یک سری از موارد هم راز‌های زندگی‌ام بود. هر انسانی در زندگی‌اش کلی راز دارد که نمی‌خواهد کسی از آن با خبر شود. این رازها را تنها کسی که می‌دانست فیروزه بود، قبل از این درگیری‌ها فیروزه صمیمی‌ترین دوستم بود و می‌دانست من چقدر به ایمان علاقه دارم. آن روز اصلا زیر بار نرفتم و از او پرسیدم چه کسی این موضوعات را به تو گفته‌ است. او هم در جواب اسم فیروزه را آورد. ظاهرا در بزمی شبانه از او در رابطه با من می‌پرسد و فیروزه که دلش می‌خواسته مرا نزد ایمان خراب کند، اسرار زندگی ام را برای او می‌گوید. من زیر بار نرفتم و از او خواستم با فیروزه رو در رو کند. تازه آن موقع بود که فهمیدم فیروزه مخفیانه با ایمان ارتباط برقرار کرده و زندگی مرا به نابودی کشیده‌ است. باید از او انتقام می‌گرفتم.

با او رو در رو شدی؟
او از ترس مواجه شدن با من، قبول نکرد به محل قرار بیاید. من هم که دیدم او نمی‌خواهد، اصرار کردم و به ایمان گفتم به هر زوری هست باید با او مواجه شوم.

ایمان هم قبول کرد؟
بله. فیروزه باید می‌آمد تا دروغ‌هایش را رو می‌کردم و از طرفی از او می‌پرسیدم چرا به من که او را صمیمی‌ترین دوستم می‌دانستم، خیانت کرده‌ است. وقتی نیامد، دستور دادیم به زور او را بیاورند. نقشه ربودن فیروزه را از قبل کشیدیم. یکی از دوستان ایمان باغی در اطراف تهران داشت، روز حادثه به باغ رفتیم و منتظر ماندیم.

منتظر چه کسی؟
آدم‌رباهایی که ایمان اجیر کرده‌بود.

برای چه آدم‌ربا اجیر کرده‌ بود؟
برای این‌که فیروزه را به باغ بیاورند. با توجه به دوستی که با فیروزه داشتم و از طرفی ایمان هم با او در رابطه بود، از ساعت‌های رفت و آمدش خبر داشتیم. آدم‌رباهایی که ایمان اجیر کرده‌ بود فیروزه را به زور به باغ آوردند.

و تو با فیروزه مواجه شدی؟
او منکر شد و گفت دروغ گفته و از من به خاطر خیانتی که کرده‌ بود عذرخواهی کرد.

او را شکنجه هم کردید؟
شکنجه که نه در حد کتک زدن. به خاطر این‌که منکر بود و مدام بهانه می‌آورد. باید می‌فهمید جواب خیانت چیست.

بعد چه کردید؟
وقتی تنبیه شد، او را سوار ماشین کرده و در محلی خلوت رها کردم. ظاهرا عابران متوجه فیروزه می‌شوند و او را به بیمارستان منتقل می‌کنند و او از من و ایمان به اتهام آدم‌ربایی شکایت می‌کند.

چطور دستگیر شدید؟
فکر نمی‌کردیم به خاطر کاری که کرده شکایت کند. یک روز در خانه بودم که ماموران سراغم آمدند و برگه بازداشت را نشانم دادند. شوکه شده‌ بودم. وقتی به اداره آگاهی رفتم، با ایمان روبه‌رو شدم که او هم بازداشت شده‌‌بود.

می‌دانی مجازات آدم‌ربایی چیست؟
ما آدم‌ربایی نکردیم، فقط فیروزه را به محل قرار آوردیم. جالب اینجاست او زندگی مرا نابود کرده و حالا طلبکار شده‌ است. من تنبیهش کردم تا دیگر این بلا را سر دختر دیگری نیاورد. وقتی فهمیدم به من خیانت کرده، آن‌قدر عصبانی و شوکه شدم که فقط به انتقام فکر می‌کردم. حالا هر مجازاتی باشد تحمل می‌کنم. البته قاضی می‌فهمد که ما مقصر نیستیم و متهم اصلی فیروزه است.

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها