فردوسی که نام کوچکش را منصور، حسن یا احمد ذکر کردهاند، در سال ۳۲۹ قمری در روستای پاژ خراسان زادهشد و چنان که میدانیم مهمترین کاری که او در زندگیاش کرد، سرودن شاهنامه بود اما نباید کار او را به تألیف یک کتاب تقلیل داد.
فردوسی با سرودن شاهنامه، مجموعهای بینظیر و گرانسنگ از تاریخ، اسطوره و باورهای مردم ایران را درطول تاریخ، ثبت کرد.
علاوه بر این او به لطف قدرت بیمانند خود در شاعری، بهعنوان یکی از نوابغ ادبی تاریخ جهان، زبان فارسی را نیز از خطر نابودی و فراموشی حفاظت کرد اما کار بزرگ فردوسی در اینها خلاصه نمیشود، در شاهنامه، مجموعهای گرانقدر از حکمت و ارزشهای انسانی گرد آمدهاند. او در این کتاب، تصویری از انسان ایرانی آرمانی را برای ما تصویر میکند که هم خداپرست است و هم به میهن و ملت خود پایبند.
این انسان آرمانی، فارغ از جنسیت خود در ساختن جامعهای که در آن اخلاق و انسانیت جاری و ساری است؛ مشارکت دارد. زنان هم بهعنوان بخشی از جامعه انسانی، در دورانی که تحت شدیدترین ستمها و محرومیتهای اجتماعی بودند، در شاهنامه زنده، تأثیرگذار و کنشگرند.
بازخوانی گذشته ایرانی و منش و مسلک او بدون شک در دنیای معاصر میتواند پیوند عمیق ما به انسان ایرانی را مهمتر جلوه دهد و این ضرورت را که باید گذشته را الگوی آینده قرار دهیم، تقویت کند. از اینرو در این نوشتار قصد داریم، شاهنامه را از منظر زنان مورد بررسی قرار دهیم تا الگوی زنان ایرانی را برای امروز خوانش کنیم.
راستش را بخواهید، برای بعضیها که با مفهومی به نام ایران متحد و قدرتمند، دشمن هستند؛ هر نمادی که به یادآورنده این مفهوم باشد، زجرآور است. یکی از این نمادها، فردوسی است که ملیت، زبان و تاریخ ایران را از گزند نابودی و فراموشی نگاه داشتهاست. آنهایی که ایران را ضعیف و تکهپاره میخواهند، چندسالی است که فردوسی را هدف طعنه و دشمنیهای خود قرار دادهاند تا از طریق تضعیف جایگاه و اهمیت او در تاریخ زبان فارسی و یکپارچگی ایران، دیگر نمادهای ایران قدرتمند را به زیر بکشند. یکی از موضوعات تکراری برای اتهامزنی به فردوسی، زنستیزی اوست. اما بررسی چنین نگاهی نشان میدهد که این موضوع نهتنها واقعیت عینی ندارد، بلکه بدخواهی غرب برای از بین بردن داشتههای ایران فرهنگی در این بازنمایی وارونه قابل ردیابی است. منشأ این اتهام نخستینبار از سوی تئودور نولدکه، خاورشناس آلمانی که کتاب حماسه ملی ایران را درباره فردوسی و شاهنامه نوشتهاست، مدعی شد: «در شاهنامه زنان نقش فعالی ایفا نمیکنند، تنها زمانی ظاهر میشوند که هوس یا عشقی در میان باشد.»
به عبارت دیگر، او که حرفش در میان پژوهشگران و مخاطبان جهان غرب خریدار داشت، زنانی که فردوسی از آنها سخن گفته را بازیچه میل و هوس مردان دانستهاست. در این نوشتار البته چند مثال از زنان شاهنامه، بیان خواهیم کرد تا ببینیم که این خاورشناس در دیدگاه خود تا چه حد بیانصافی به خرج دادهاست و آنهایی هم که نظر او را دست گرفتهاند، چقدر بیسوادند. فقط یک نمونه از زنان شاهنامه که نشاندهنده نادرستی ادعای نولدکه است، داستان زندگی فریدون است که برجای ماندنش در زمانه تلخ و سخت حکمرانی ضحاک، مدیون هوشیاری، از جان گذشتگی و آگاهی تاریخی فرانک، مادر رنج دیده اوست. ایثاری که تنها یک انتخاب شخصی نیست، بلکه باعث میشود یک ملت به رهایی و سعادت دوباره دست یابد.
یک جعل جنجالی
نمیدانم شما هم این بیت را شنیدهاید یا نه:
زن و اژدها هر دو در خاک به/جهان پاک ازین هر دو ناپاک به
طعنه زنان به فردوسی بارها به این بیت استناد کردهاند و گفتهاند چطور شاعری که شما او را شاعر ملی میدانید، چنین دشمن زنان به عنوان نیمی از زنان جامعه بودهاست. البته این طعنهزنان یا نمیدانند یا میدانند و به روی خود نمیآورند که اصلا این بیت سروده فردوسی نیست! یعنی فردوسی را به خاطر بیتی هدف طعنه و دشنام قرار دادهاند که روح آن مرحوم از آن بیت هم خبر نداشتهاست. درباره این بیت، پژوهشگران زیادی حرف زده و مطلب نوشتهاند اما پژوهش زندهیاد دکتر ابوالفضل خطیبی که اتفاقا امروز زادروز او هم هست، جامعتر و کاملتر است. او با استفاده از قواعد و ضوابط نسخهشناسی و سبکشناسی ثابت کردهاست که این بیت، جعلی و الحاقی است.
این بیت جنجالی به داستان گذر سیاوش از کوه آتش مرتبط است. جایی که سیاوش قرار است از دل آتش گذر کند تا از اتهامی که از سوی مادرخواندهاش به او وارد شدهاست، مبری شود.
بیتهای اصلی که در شاهنامه تصحیح خالقیمطلق آمدهاند، اینهاست:
نهادند هیزم دو کوه بلند/شمارش گذر کرد بر چون و چند
ز دور از دو فرسنگ هرکس بدید/چنین جست باید بلا را کلید
همی خواست دیدن درِ راستی/ز کار زن آید همه کاستی
چُن این داستان سر بسر بشنوی/به آید ترا گر به زن نگروی
اما دو بیت دیگر، به این بیتها اضافه شدهاست:
به گیتی بهجز پارسا زن مجوی/زن بدکنش خواری آرد به روی
زن و اژدها هر دو را خاک به/جهان پاک ازین هر دو ناپاک به
که به گفته خطیبی، بیت جنجالی آخر در ۱۵دستنویس از کهنترین و معتبرترین دستنویسهای شاهنامه که تصحیح جلال خالقیمطلق براساس آنها استوار است، نیست و در چاپهای معروف ژول مول و مسکو و حتی بروخیم نیز دیده نمیشود. این بیت در چاپهای متأخر کلکته و بمبئی که ارزش و اعتباری ندارد، وارد شدهاست و از این طریق برخی چاپهای شاهنامه که اعتبار علمی چندانی نداشتهاند، آن را تکرار کردهاند.
بیتهای دروغین در باب زنستیزی!
خطیبی در تحقیق مفصل خود، بیتهای دیگری را هم که زنستیزی در آن دیده میشود، یکییکی بررسی کردهاست و به این نتیجه رسیدهاست در شاهنامههای قدیمی و نسخههایی که بهصورت علمی تصحیح شدهاند، هیچکدام از این بیتها وجود ندارد. بیشتر اینگونه بیتها اضافاتی است که ناسخان و نویسندگان در طول تاریخ به این اثر اضافه کردهاند و از مقایسه اسلوب شعری و تفاوت سطح ادبی میان بیتهای اصلی و الحاقی بهراحتی میتوان فهمید که بیتهای یادشده جعلی است. البته جای تأسف است که برخی محققان نامور خودمان هم گاه با این جریان ناخواسته همراه شدهاند؛ چنان که پژوهشگر بزرگی چون دهخدا در کتاب امثال و حکم، بیتی چنین سست و سخیف را به شاهنامه نسبت دادهاست:
زنان را ستایی سگان را ستای/که یک سگ به از صد زن پارسای
که در هیچ چاپی از آن یافت نمیشود و چنین بیدقتی از چنان استادی شگفتآور است. البته باید دانست که این بیت از بیتهایی بودهاست که در فرهنگ کلامی و بین مردم رایج بودهاست اما ربطی به فردوسی نداشته و ندارد.
زنی که معلم فردوسی بود
دیدگاه فردوسی درباره زنان، نمیتواند چیزی جدا از دیدگاه کلی و فرهنگ رایج در میان ایرانیان از دیرباز تاکنون باشد. میدانیم که در فرهنگ ایرانی، زنان حتی میتوانستهاند تا مقام پادشاهی برسند چنانکه آذرمیدخت، پوراندخت و هما، زنانی هستند که در شاهنامه از آنها بهعنوان شاه بانوان دوران تاریخی نام برده شدهاست؛ زنانی که بر تخت نشستهاند و حکمرانی کردهاند.
نگاه واقعی فردوسی را به زنان در این بیتها میتوان دید که:
زن خوبرخ رامشافزای و بس /که زن باشد از درد فریادرس
به زن گیرد آرام، مرد جوان/ اگر تاجدار است اگر پهلوان
دیدگاهی که براساس آن زن و مرد در کنار یکدیگر آرامش مییابند و زن با ایجاد محیطی امن و آرام در خانه، نقش محوری و اصلی را در این امر دارد. ممکن است گفته شود همه حرفهایی که در شاهنامه درباره زنان گفته شده، روایت فردوسی از داستانهای دیگران است. چه جایی که طعنهای به زنان زده شدهاست (مانند داستان سیاوش و سودابه که علت اصلی بهوجود آمدن داستان، فتنهگریهای سودابه در کار سیاوش است) و چه جاهایی مثل بیتهای بالا (که به داستان بهرام گور مربوط است)، این حرف میتواند درست و قابل تأمل باشد اما شاید ندانید که فردوسی در مقدمه یکی از داستانهایش اتفاقا درباره همسر خودش حرف زدهاست. جالب اینجاست که گفتوگوی شاعر با همسرش در مقدمه داستان بیژن و منیژه آمدهاست که داستانی عاشقانه هم هست.
شاعر در آنجا ابتدا از شبی سخت که حال و حالت شاعر چندان میزان نبودهاست، سرودهاست تا آنجا که میگوید:
نبد هیچ پیدا نشیب از فراز/دلم تنگ شد زان شب دیریاز
بدان تنگی اندر بجستم ز جای/یکی مهربان بودم اندر سرای
خروشیدم و خواستم زو چراغ/برفت آن بت مهربانم ز باغ
در اینجا همسر شاعر وارد ماجرا میشود و فردوسی در روایت این ماجرا، هرجا از همسرش سخن میگوید با الفاظی عاشقانه و مهربانانه او را میستاید. به هرحال، شاعر و بانو وارد گفتوگو میشوند و شاعر از همسر خود میخواهد برایش داستانی بخواند و زن نیز میپذیرد که داستانی از داستانهای پیشینیان برایش بخواند به شرط آنکه:
پس آنگه بگفت ار ز من بشنوی/به شعر آری از دفتر پهلوی
همت گویم و هم پذیرم سپاس/کنون بشنو ای جفت نیکیشناس
و شاعر میپذیرد که داستان را از همسرش بشنود و آن را به شعر درآورد. از این داستان که حکایت چگونگی سرودن یکی از قصههای شاهنامه است، میتوان فهمید که دیدگاه شخصی شاعر و نگاهش به زن چه بودهاست. او در زندگی شخصی هم در کنار این زن مهربان، به آرامش میرسیدهاست و برخلاف بیتهای جعلی زنستیز، نه تنها همسخنی و مشورت با زنان را رد نمیکردهاست بلکه چنان به درایت و هوش همسرش ایمان داشته که روایت او از داستانهای گذشته را بهعنوان منبعی برای سرودن شاهنامه قبول داشتهاست و البته متوجه میشویم که همسر فردوسی هم مانند او از طبقه خواص و دانایان روزگار خود بودهاست.
پوشش و حجاب در شاهنامه
یکی از ویژگیهای زنان شاهنامه بهصورت عام، پاکدامنی آنهاست. در میان زنان شاهنامه تنها یک زن است که از این مسیر خارج شده و به همسرش خیانت میکند، او نیز سودابه است. سودابه که نامادری سیاوش است به او دل میبازد و انواع نیرنگها را برای فریب سیاوش به کار میگیرد و سرانجام هم خود و هم سیاوش را به کام مرگ میفرستد و بر اثر خشم عمومی ناشی از کشتهشدن مظلومانه سیاوش، رستم شتابناک و خشمگین به دربار کیکاوس پدر سیاوش میآید و با یک ضربه، سودابه خیانتکار را به دو قسمت مساوی تقسیم میکند! در موارد دیگر زنان همگی در پاک نگهداشتن دامن از گزند آلودگیها و بیعفتیها دقت دارند. این نکته عجیبی است که راوی یک داستان حماسی که باید سرش به روایت جنگ و کشتار پادشاهان و لشکریان گرم باشد و از چکاچک شمشیرها و پیروزی و شکست مردان سخن بگوید، حواسش به این بودهاست که تصویری دقیق و درست از جامعهای که برای او آرمانی هم بوده به دست دهد.
شاهنامه تنها داستان شکستها و پیروزیهای شاهان و سرداران نیست، داستان قهرمانانی است که قرار است الگو باشند. زنان شاهنامه هم از این منظر الگو هستند. یکی از مؤلفههای اصلی برای الگوشدن زنان در نظر فردوسی این است که از گوهر زنانه شرمگینی و حیا بهرهمند باشد. همه تا بدانجا به حفظ عفت خود اصرار دارند که هرگاه احساس میکنند ممکن است دشمنانی بر آنان چیره شوند و آنان را بیسیرت کنند، خود دشنه مرگ را در سینه فرو میکنند و به استقبال مرگ میشتابند چراکه مرگ را از بیعفتی بهتر و شیرینتر میبینند، چنانکه همسر دوم سیاوش جریره، بعد از خودکشی کنیزکان و آتشزدن گنجها و دریدن شکم اسبان و بریدن پایشان، به بالین پسرش فرود آمده و با دشنهای شکم خود را میدرد و جان میدهد و اجازه نمیدهد لشکریان بیژن به اموال و داراییها و ناموس آنان دستدرازی کنند.
نمونه مشهورتر در این زمینه، شیرین است که داستان عشق او به همسرش خسروپرویز، با قلم سحرانگیز حکیم نظامی به یکی از زیباترین منظومههای عاشقانه تاریخ ادبیات فارسی تبدیل شدهاست. شیرین شاهنامه اگرچه برخی تفاوتها در داستان با شیرین خمسه نظامی دارد، اما هردوی آنان سرنوشت خودخواستهای را میپذیرند که به همسر خود خیانت نکنند.
میدانیم که خسروپرویز در اثر کودتای خونین پسرش شیرویه کشته شد. پسر که با این اقدام، جای پدر نشستهبود، پیشنهاد ازدواج به مادرخواندهاش داد و از شیرین خواست همچنان ملکه ایران بماند. شیرین در پاسخ او دلیری کرد و به همه درباریان گفت:
بسی سال بانوی ایران بدم/بهرکار پشت دلیران بدم
نجستم همیشه بهجز راستی/ز من دور بُد کژی و کاستی
بسی کس به گفتار من شهر یافت/ز هر گونهای از جهان بهر یافت
چنین گفت شیرین که ای مهتران/جهانگشته و کاردیده سران
به سه چیز باشد زنان را بهی/که باشند زیبای گاه مهی
یکی آنک با شرم و با خواستست/که جفتش بدو خانه آراستست
دگر آنک فرخ پسر زاید او/ز شوی خجسته بیفزاید او
سه دیگر که بالا و رویش بود/به پوشیدگی نیز مویش بود ...
شاید در این میان با این اعتقاد شیرین که یکی از وظایف زنان، پسرزایی است چندان موافق نباشیم. خود فردوسی هم در جایی دیگر وقتی قرار است موضع خودش را دراینباره بیان کند، میگوید:
چو فرزند باشد به آیین وهر/ گرامی به دلبر چه ماد و چه نر
ولی باید بپذیریم که شیرین در حال سخنگفتن از موضع ملکه است و یکی از وظایف مهم ملکه این بودهاست که جانشین آینده شاه را به دنیا بیاورد اما دیگر وظایفی که شیرین برای زنان بهخصوص زنی که قرار است همسر شاه و زن اول کشور باشد، بیان میکند اینهاست: شرم و حیا داشتهباشد و دیگری اینکه حجاب و مستوری را پیشه کردهباشد.
خود شیرین وقتی میخواهد به برتریهای خود اشاره کند، چنین میگوید:
مرا از هنر موی بُد در نهان/که آن را ندیدی کس اندر نهان
و به اشاره شاهنامه شیرین همیشه در حجاب بودهاست:
بگفت این و بگشاد چادر ز روی/ همه روی ماه و همه مشک موی
در دیگر داستانهای شاهنامه هم وقتی قرار است زنان به یکی از ویژگیهای مهم و افتخارآمیز خود اشاره کنند، به همین مستوری و پوشیدگی اشاره دارند. چنانکه منیژه میگوید:
منیژه منم دخت افراسیاب/ برهنه ندیده تنم آفتاب
فردوسی با وجود اینکه در کتابش، همواره از جنگ و تقابل میان ایرانیان و تورانیان سخن میگوید اما غیرتمندانه در برابر زنان تورانی ظاهر میشود و حتی حاضر نمیشود به یکی از آنان نسبتی زشت و ناجوانمردانه بدهد و همیشه در وصف زنان تورانی مانند زنان ایرانی عمل میکند و میگوید آنها هم مستور و پاکدامن و پوشیدهروی بودهاند.
میدانیم که در شاهنامه داستانهای عاشقانه بسیاری داریم، زنانی در شاهنامه هستند که به مردانی دل باختهاند: رودابه، تهمینه، کتایون، منیژه، شیرین و... اما دو نکته در این عاشقانهها دیده میشود. یکی اینکه در بسیاری از این دلبستگیها، زنان فعال هستند و آنان هستند که همسران خود را برمیگزینند و حتی حاضرند از انتخاب خود، با شجاعت دفاع کنند. نمونه روشن و مسلم در این زمینه، تهمینه است که دل به رستم باختهاست. او در همان ابتدا که سخن آشنا با یار آشنا میگوید، به رستم یادآوری میکند که:
کس از پرده بیرون ندیدی مرا/ نه هرگز کس آوا شنیدی مرا
به همین دلیل هم هست که رستم در همان ابتدای دیدار با تهمینه، موبد را به دربار شاه سمنگان میفرستد، رسما تهمینه را خواستگاری میکند و بعد از ازدواج رسمی است که آنان با هم پیوند میخورند و از عشقشان سهراب به وجود میآید.
یا چنان که وقتی رودابه بهخاطر عشق ورزیدن به زال، بهخاطر سپید بودن موی و روی پسر جوان شماتت شد، در برابر ناصحان طعنهگو ظاهر شد و گفت:
نه قیصر بخواهم نه فغفورچین/نه از تاجداران ایرانزمین
به بالای من پور سامست زال/ابا بازوی شیر و با برز و یال
گرش پیرخوانی همی گر جوان/مرا او به جای تنست و روان
مرا مهر او دل ندیده گزید/همان دوستی از شنیده گزید
برو مهربانم نه بر روی و موی/به سوی هنر گشتمش مهرجوی
اما نکته مهم در این عاشقانهها، پایبندی این زنان به عفاف و مستوری حتی در اوج دلدادگی و شوریدگی است.
الگوهای زنانه در شاهنامه سیمای زنی در میان جمع
سیندخت را اگر نمیشناسید، در یک کلمه معرفیاش میکنم: مادربزرگ رستم. داستان زندگی او چنان جذاب و پیچیده است که میشود فقط درباره زندگی او یک سریال جذاب ساخت. سیندخت همسر مهراب، پادشاه کابل است. مهراب پادشاهی است که از نظر اعتقادی به راه نادرست میرود و بتپرستی پیشه کردهاست.
دختر سیندخت و مهراب، رودابه است که دل در گرو عشق زال دارد. زال کیست؟ پسر سام و بعدها پدر رستم اما پدر از این دلدادگی خشمگین است؛ چراکه اولا زال را دیدهاست و میداند که آیین یکتاپرستی دارد و ثانیا سام، پدر زال از طرف شاه ایران مأمور شده که به کابل حمله کند و بهخاطر اینکه از راه درست خارج شدهاند، مجازات سختی در حقشان اعمال کند. سیندخت در وضعیت عجیبی گیر کردهاست، شوهرش با دخترش در تضادی سخت قرار دارند و حتی شوهر مصمم است دختر را بهخاطر این گمراهی بکشد و از سوی دیگر نهتنها جان شوی و دختر که جان همه مردم شهر در خطر است.
سیندخت که زنی عاقل، دارای فن بیان، قدرت استدلال و البته شجاع است، نخست شوهرش را از تصمیم شتابزده برای قتل فرزند منصرف میکند اما تصمیم بعدی او شجاعت زیادی میخواهد. او بدون توجه به حرفها و خردهگیریها، به خارج شهر میرود، در مسیر حرکت سام و سپاهش قرار میگیرد و شخصا وارد مذاکره با سام میشود.
او در چند دور مذاکره، با زبان بلیغ و ستایشگر و منطقی استوار، سام را متقاعد میکند و به او میگوید اگر ما به راه خطا رفتهایم و اشتباه کردهایم، چرا مردم کابل باید تاوان بدهند و کشته شوند؟
اگر ما گنهکار و بدگوهریم/ بدین پادشاهی نه اندر خوریم
گنهکار اگر بود سهراب بود/ز خون دلش مژه بر آب بود
سر بیگناهان کابل چه کرد/کجا اندر آورد آید گرد
همه شهر زنده برای تواند/پرستنده خاک پای تواند
سام در برابر این زن کم میآورد، به شاه نامه مینویسد و از او اجازه میخواهد گناه مردم کابل را بهخاطر او ببخشد. شاه هم وساطت سام را میپذیرد، خطر از سر مردم شهر رفع میشود و بالاخره هم مهراب و هم سام رضایت میدهند فرزندانشان با هم ازدواج کنند. از همین داستان کوتاه میشود فهمید که سیندخت چه زن قدرتمند و باتدبیری است.
گریز در لباس دشمن
کتایون به روایت شاهنامه، دختر قیصر روم است که همسرگشتاسب، پادشاه سیستان شدهاست. او همچنین مادر پهلوان بزرگ ایران زمین اسفندیار است. داستان همسری او با گشتاسب، خود نشانهای از هوشمندی و انتخابگری اوست. قیصر وقتی میفهمد دخترش از میان خواستگاران، دل به جوان ایرانی بسته است، دچار تعصب نژادی و قبیلهای میشود و میخواهد کتایون و گشتاسب را همانجا بکشد:
چنین داد پاسخ که دختر مباد/که از پرده عیب آورد بر نژاد
اگر من سپارم بدو دخترم/به ننگ اندرون پست گردد سرم
هم او را و آن را که او برگزید/به کاخ اندرون سر بباید برید
اما اندرزهای اسقف روم در او اثر میکند و قیصر به این ازدواج رضایت میدهد. او از همان ابتدا که به همسری شاه درمیآید، نشان میدهد که چه زن دانا، مسلط و اندیشمندی است. او با شجاعت و استعدادی که داشت، سیستان را از مرگ و کشتار نجات میدهد. او عروس لهراسب است که هنگام حمله ترکان به بلخ، پایتخت لهراسب، نزد پدرشوهرش است. بر اثر حمله به شهر، بلخ به تصرف پیکارجویان در میآید و لهراسب به قتل میرسد و شهر غارت میشود و مردم دسته دسته به دست مهاجمان کشته میشوند. در اینجاست که کتایون وارد عمل میشود. او جان خود را کف دست میگیرد و کاری میکند که جلوی ماشین کشتار مهاجمان به بلخ گرفته شود. کتایون لباسهایی مانند نیروهای مهاجم ترک تهیه میکند و در پوشش آنها از میان مهاجمان ترک میگذرد و با شتاب به سوی سیستان میتازد.
چند روز بیوقفه در راه است و حتی نمیخوابد که در کوتاهترین زمان به سیستان برسد. فردوسی این جانفشانی او را چنین توصیف میکند:
نخفتی به منزل چو برداشتی/دو روزه به یک روز بگذاشتی
چنین تا به نزدیک گشتاسب شد/به آگاهی درد لهراسب شد
گشتاسب در ابتدای کار، مسأله را چندان جدی نمیگیرد اما وقتی کتایون ماجرا را به صورت کامل و دقیق برایش توضیح میدهد و به او یادآوری میکند که دخترانش را به اسارت بردهاند، شاه سیستان را منقلب میکند و او چنان احساساتی میشود که بلافاصله راه جنگ را در پیش میگیرد و برای بازپسگیری بلخ لشکر میآراید. گشتاسب بعدها در زمانی که پادشاه ایران شدهاست به دین زرتشتی ایمان میآورد و همسرش کتایون هم به این دین ایمان میآورد و همه تلاش خود را در راه گسترش زرتشت به کار میگیرد و حتی در این مسیر رنج اسارت دخترانش را به دست تورانیان میپذیرد. متأسفانه شاه گشتاسب در ادامه مسیر زندگی و وقتی که آثار پیری در او ظاهر میشود، تشنه و حریص قدرت میشود و نصیحتهای کتایون هم کارساز نیست و او برای حفظ قدرت حتی فرزندش اسفندیار را که امید ایرانزمین است، به مسلخ جنگ با رستم میفرستد.
کتایون میکوشد فرزندش را از رفتن منصرف کند و به او میگوید:
زگیتی همیپند مادر نیوش/به بد تیز مشتاب و بر بد مکوش/جز از سیستان در جهان جای هست/جوانی مکن تیز منمای شست/ مرا خاکسار دو گیتی مکن/از این مهربان مام بشنو سخن اما اسفندیار این توصیه مادرانه را نمیپذیرد و میشود آنچه همه میدانیم!
مولان، نسخه اصلی
احتمالا بسیاری از شما انیمیشن و فیلم «مولان» را دیدهاید که در آن یک دختر جنگاور لباس رزم مردان را به تن میکند و شجاعانه در برابر دشمن میایستد. نسخه اصلی و هزاران ساله این دختر دلاور، از داستانهای اساطیری ایرانی بیرون آمده و فردوسی آن را ثبت کردهاست. دختری شجاع، زیبا و دلاور به نام گردآفرید. او زمانی که از خبر شکست خوردن هژیر، فرمانده سپاه ایران در نبرد با سهراب آگاه میشود، جامه زنانه را بیرون میآورد و لباس نبرد میپوشد.
او که اعتماد به نفس بالا و آگاهی فراوان به فنون جنگاوری دارد، بیتردید به مصاف سهراب میرود و با او وارد جنگ میشود. فردوسی در اینجا با حوصله و ریزپردازی، جنگ دوطرفه این دو را به تصویر میکشد:
چو سهراب را دید گردآفرید/که برسان آتش همیبردمید
کمان به زه را به بازو فگند/سمندش برآمد به ابر بلند
سر نیزه را سوی سهراب کرد/عنان و سنان را پر از تاب کرد
برآشفت سهراب و شد چون پلنگ/چو بدخواه او چاره گر بد به جنگ
عنان برگرایید و برگاشت اسپ/بیامد به کردار آذرگشسپ
زدوده سنان آنگهی در ربود/درآمد بدو هم به کردار دود
بزد بر کمربند گردآفرید/زره بر برش یک به یک بردرید
ز زین برگرفتش به کردار گوی/چو چوگان به زخم اندر آید بدوی
چو بر زین بپیچید گرد آفرید/یکی تیغ تیز از میان برکشید
بزد نیزه او به دو نیم کرد/نشست از بر اسپ و برخاست گرد
خلاصه برای مدتی هرچه سهراب فن رو میکند، گردآفرید بدلش را میزند اما بالاخره سهراب میتواند نقاب از چهره زن جنگجو بردارد. جالب اینجاست گردآفرید که در موضع ضعف قرار گرفته، در لحظه مدیریت میدان را به دست میگیرد و به سهراب جوان ساده دل، میگوید اگر صدایش را در بیاوری که اینهمه زور و فن زدهای که یک زن را شکست بدهی، سپاهت به تو میخندند پس دست از من بردار و بگذار بعدا دوباره بجنگیم. او با همین ترفند زنانه میتواند جان خود را از مهلکه نجات دهد ولی فقط جوانی میتواند او را شکست دهد که از نسل رستم دستان باشد. داستان شجاعت، جنگاوری و مدیریت هوشمندانه گردآفرید داستان یکی از زنان خاص شاهنامه است.
یک سریال ۱۰۰ قسمتی جذاب
احتمالا شما نام «کردیه» خواهر بهرام چوبین را نشنیدهاید اما اگر فیلمنامهنویسان خوشذوق ایرانی وقت کنند و دست از داستانهای تکراری بردارند و یکبار داستان زندگی این زن را از روی شاهنامه بخوانند، یک سوژه آماده و پر از کش و قوس در اختیارش هست که بتوانند راحت یک سریال ۱۰۰قسمتی، خیلی جذابتر از جومونگ بسازند.
این خانم کردیه، هم بسیار دانا و هوشمند است، هم به استقلال و وجود حکومت قدرتمند در ایران از جان و دل اعتقاد دارد و هم خودش یک پا مولان است و در جنگاوری آنچنان قدرتمند است که به فرماندهی سپاه ایران منصوب میشود. برادر او یعنی بهرام، قصد دارد با خاقان چین متحد شود و بر تخت پادشاهی ایران بنشیند. کردیه چندین و چندبار برادر را درباره عواقب خیانت به کشور و کشتن شاه ایران هشدار میدهد اما در نهایت بهرام چوبینه، خسرو پرویز پادشاه ایران را شکست میدهد و به آرزوی نشستن بر تخت شاهی میرسد اما دولت او چندان پایدار نیست و کشته میشود.
در این میان، خاقان چین دلباخته کردیه میشود و از او خواستگاری میکند اما کردیه چنان دل در عشق وطن دارد که حتی رسیدن به قدرت و ملکه شدن را هم در برابر آن نمیپذیرد و چون میداند خاقان دست بردار نیست، از مرو میگریزد. سواران خاقان به دنبال او میآیند و کردیه مجبور میشود با سپاه خاقان بجنگد و آنان را شکست دهد. کردیه به ایران میگریزد و در بدو ورود به خاک کشور، گستهم، سردار ایرانی از خانم کردیه خواستگاری میکند و این بار عروس خانم به او پاسخ بله میدهد.
هنوز زندگی عروس و داماد در ابتدای راه است که نامه ای از خسروپرویز به دست عروس میرسد که در آن گفته شده گستهم به شاه خیانت کردهاست. عروس بیچاره در برابر آزمون سخت دیگری قرار میگیرد و مجبور میشود با شوهر خود وارد جنگ شود و او را به خاطر خیانت به کشور بکشد. خسروپرویز از این حرکت عروس خانم سابق خیلی خوشش میآید و او را دوباره عروس خانم میکند منتها این بار داماد خود شاه است. با وارد شدن کردیه به دربار و حرکات رزمی و پهلوانی که از او دیده میشود، حسادت سوگلی خسرو پرویز یعنی شیرین برانگیخته میشود ولی خسرو میان آنان صلح برقرار میکند و با صدور حکمیاین زن قهرمان و وطندوست را به فرماندهی سپاه ایران منصوب میکند. در این سریال هم داستان جنگی دارید، هم عشقی، هم ملودرام ولی خب کیست که این داستانهای خواندنی و جذاب را به فیلم و سریال بدل کند؟
ضرورت مقابله با رقیب فرهنگی
با مرور آنچه در این نوشتار مطرح شد حال میتوان فهمید چرا جهان غرب که خود را رقیب فرهنگی ایران بزرگ میداند، دست به تحریف تاریخ میزند و امثال «تئودور نولدکه» به وارونهخوانی از سند تاریخی مهم فرهنگ ایران زمین دست زدهاست. این که جریان رقیب فرهنگی، چنین بن اندیشهای داشتهباشد قابل فهم است؛ اما غفلت فرهنگی از درون کشور برای تسری نگاه شاهنامه در جامعه امروز را نباید از یاد برد. غافل شدن از این موضوع که باید الگوهای هویتی به جامعه امروز با تولید محتوای مختلف از جمله سریال، فیلم، انیمیشن، تئاتر، کمیک استریپ، بازی و ... به نسل امروز ارائه شود، به طور قطع خیانتی عمیقتر از آن است که جبهه رقیب فرهنگی مرتکب شدهاست.
نسل امروز به ویژه جوانان و دختران ایرانی باید بدانند چه هویت تاریخی و چه کنشگری در طول دوران داشتهاند تا در دنیای امروز فریب رقیب فرهنگی را که میخواهد ایرانی بودن و فرهنگ ایران بزرگ را در تاریخ محو و ناخوانا کند، نخورد.
از این رو توجه به موضوع شاهنامه و پژوهش در این عرصه و پس از آن تبدیل این پژوهشها به عنوان محتوایی برای تولید محصولات هنری باید به صورت جد در دستور کار قرار بگیرد و تنها به یک روز در تقویم کشور بسنده نشود.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد