داستان عجیبی است. نویسنده خودش جنگ را درک کرده و بعد از بازگشت از مناطق جنگزده و در سوگ برادر شهیدش این کتاب را نوشت. همین تجربه ارزنده نویسنده، توصیفات را به اوج میرساند. توصیفات نویسنده زنده است، دست تو را میگیرد و به دل جنگ میبرد. وقتی کتاب را میخوانی صدای میگها و ضدهواییرا میشنوی. احمد محمود دست تو را میگیرد و با خود به قهوهخانه مهدی پاپتی یا همان مش میتی میبرد، آنجا توقفی میکنی و کنار رستم افندی و محمد مکانیک با چای شیرین روزت را آغاز میکنی. همیشه از خواندن توصیفات و فضاسازیها گریزان بودم، احساس میکردم نویسندهها وقتم را با توصیفها تلف میکنند اما جملات احمد محمود چنان بدیع و تازهاند که تو را میخکوب میکنند. زمان را با ساعت به تو نمیگوید، با فضاسازی و توصیف میفهمی که ساعت چند است.
با بلند شدن صدای آژیر قرمز، ضربان قلب تو نیز تندتر میشود، گویی تو هم صدای آژیر را میشنوی. جملهبندیها استادانهاند. وقتی قرار است آرام باشی، جملهبندیها طولانیاند و ضرباهنگ کند است. اما هر چه به پایان نزدیکتر میشوی، ضرباهنگ تندتر و جملهها کوتاه و نفسگیر میشوند. نفس نفس زدن شخصیت اصلی را با کوتاه شدن جملات حس میکنی. انگار نویسنده ، مخاطب و قلم نفس کم آورده...
از هر شخصیتی یک توصیف تکرار میشود، از خودت میپرسی فهمیدهام انگشت کوچک دست محمد مکانیک از بند دوم قطع شدهاست، میدانم که لکی سفید در چشم راست مش میتی است،
این همه اصرار نویسنده برای تکرارش چیست؟
اما وقتی داستان به پایان میرسد، همان توصیفات تکراری مثل پتک روی سرت کوبیده میشود و تو را در بهتی تلخ خرد میکند. شخصیتپردازیها بینظیر است. در دو خط شخصیتی خلق میشود، به اوج میرسد و پایانی شکوهمند را رقم میزند. در یک صفحه با ده دیالوگ، ده شخصیت را تحویلت میدهد، شخصیتهایی که با همان تک دیالوگ کوتاه، زیر و بمشان را میشناسی.
شخصیتها هرچند از شماره بیرونند ولی چنان از هم تفکیک شدهاند که با هرکدامشان زندگی میکنی. انگار هنوز بابا رحمان همچنان پشت بام ایستاده و با لبخند، نگاهش به آسمان است. هنوز بابا اسمال را کنار دامش میبینی، بال چشمت بالا میرود و در نگاه خالد غریبی میبینی که آشنایی میجوید و آشنایی که غریبی میکند. تا پایان داستان حتی نام شخصیت اصلی را نمیفهمیم، کنشش کمرنگ است، شاید به این دلیل که نویسنده تجربیات شخصیاش را نوشته و میخواست خود را از داستان حذف کند و فقط آنچه را بگوید که دیده.
حماسه میتوانست پررنگتر بیان شود اما شاید نوشتن این کتاب در اوج جنگ و عزاداری نویسنده در کمرنگ شدن حماسه مؤثر باشد. البته شخصیتهایی مانند ننه باران و پسرش، عادل، دکتر شیدا، محسن و حاج افتخار از نمادهای حماسه در داستان هستند. میتوان با نگاهی عمیقتر هر آن کس که قرار را بر فرار ترجیح داده، نماد حماسه دانست. حتی اگر قهوهخانهای داشته باشد و چای شیرین بدهد. روزمرگی در اوج هجوم را هم میتوان نوعی دفاع دانست. بابا اسمال هم در حال دفاع است اما به معنایی وسیعتر. اگر هدف نویسنده همانطور که از او نقل شده، بیان درد مردم درگیر جنگ است تا مردم دیگر شهرها هم درکشان کنند به هدفش رسیده است.نویسنده درد را با کلمات از زمان و مکان عبور داده و جاودانه میکند. وقتی کتاب را تمام میکنی چیزی در درونت احساس میشود، بغضی به گلویت چنگ میزند و به تعبیر نویسنده انگشت سبابهای مثل تیر سهشعبه به قلبت نشانه میرود. چند قدم میزنی و در آینه به چشمانت نگاه میکنی، رنگ چشمانت را نمیشناسی! انگار غربیهای که با التماس، آشنایی میخواهد و انگار آشنایی که با حسرت به غربت میرود.
درباره نویسنده؛ احمد محمود
«درد من این بیحسی، بیتفاوتی مناطق دور از جنگ بود. دلم میخواست لااقل مناطق دیگر مملکت ما بفهمند که چه اتفاقی افتاده است. همین فکر وادارم کرد که بنشینم زمین سوخته را بنویسم». رمان «زمین سوخته» حاصل تجربه شخصی نویسنده از جنگ است. محرک اولیه وی برای نوشتن، مرگ برادرش است. او و زمین سوخته هر دو در اهواز زاده میشوند. یکی نویسنده میشود و در مکتب رئالیسم با نگاهی متعهد و تا حدودی چپ، آثاری به یادماندنی همچون همسایهها، مدار صفر درجه و درخت انجیر معابد را خلق میکند. دیگری رمانی میشود که روایتگر سه ماهه نخست جنگ ایران و عراق است. محمود در سالهای جوانی (دوره پهلوی) یک فعال سیاسی حزبی است. زندان، تبعید، کودتای ۲۸مرداد، داستان کوتاه، خروج از حزب، انقلاب، همسایهها، جنگ و مرگ برادر از جمله رئوس اتفاقات مهم زندگی محمود تا پیش از نگارش زمین سوخته به شمار میآیند. زمینسوخته، گزارشی دقیق و واقعگرایانه از سه ماه اول جنگ ایران و عراق است. همچون«وداع با اسلحه» اثر ارنست همینگوی، زمان داستان از اواخر تابستان شروع میشود. داستان شامل سه بخش میشود. مقدمهای بسیار طولانی که به چگونگی وقوع جنگ میپردازد. تنه اصلی داستان که به بررسی تغییرات عمدهای که جنگ در زندگی مردم به وجود آورده، میپردازد. قسمت پایانی نیز سرنوشت عمده شخصیتهای داستان را رقم میزند.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد