وقتی در بعدازظهر ۲۴بهمن۹۷ از آتشی که تکفیر برایشان مهیا کرد گذشتند و پیکرهای مقدسشان بر دوش انبوه مردمان شهر تشییع شد همه بر پاکی سیاوشگونهشان اتفاق داشتند. هر تاریخ داستانی دارد و هر شهیدی داستانی دیگر. یونس امیری یکی از آن ۲۷نفری است که در آتش ظلم دشمن به اوج رسید؛ یکی از رزمندگان لشکر ۱۴ امامحسین(ع) که در جستوجوی نور بود اما خودش نور شد.
زمستان سال ۹۸ بود که به همت نشر دارخوین، جمعی از بانوان نویسنده اصفهانی را در کنار هم جمع کردیم و یاعلی گفتیم تا در بیان مظلومیت شهدای حادثه تروریستی جاده خاش ــ زاهدان قدمی برداریم، هرچند کوچک. زمانیکه در اندیشه بودم که چه بنویسیم و چگونه بنویسیم، غم بزرگ شهادت سردار عزیز، حاجقاسم سلیمانی به دلهایمان نشست. دلمان که از قبل با حاجقاسم بود، از همان لحظهای که وعده انتقام خون شهیدان این حادثه را داد در اندیشه این بودم چگونه میتوانم در تحقق این وعده یاریدهنده سردار باشم، نه به سهم اصفهانی بودنم، به سهم یک هموطن.
مگر نه این که مقام شهید را جز شاهدان حقیقت کسی نمیفهمد. وعده سردار و عهدی که با او بستم، قوتقلبی بود برایم و آن را برکتی دانستم برای ادامه مسیر. افسوس و صدافسوس؛ امید داشتم که روزی کتابهای مجموعه سیاوشان سیستان بهدست حاجقاسم میرسد. خوشحال میشود از اینکه ببیند ما همچون مردان میدان جنگ هستیم و در برابر جنایت گروهک تکفیری جیشالظلم سکوت نکردهایم؛ درحالیکه سلاحی نداشتهایم جز قلممان. تمام آرزوهایی که از ماهها قبل داشتم حسرتی شد تمامنشدنی.
کتاب «عطر نرگس، رقص آتش» دومین کتاب از مجموعه سیاوشان سیستان است که به زندگی شهید یونس امیری میپردازد. پیش از این نام این شهید در فولادشهر سر زبانها افتاده بود، از همان روزهایی که خواب و زندگی را بر خود حرام کرد تا نام امامزمان(عج) در هیات انصارالمهدی فولادشهر خوش بدرخشد؛ از سالها قبل. وقتی که کسی دغدغه کار فرهنگی و تربیتی در این شهر را نداشت یونس تمام زندگیش را خلاصه کرد در جمعکردن جوانان این شهر زیر بیرق امامحسین(ع) برای رشد و تعالی.
یونس را شاید همه ما دیده باشیم؛ از جنس همین جوانهای دوروبر خودمان. حتی ممکن است با او زیسته باشیم. آنچه که یونس را خاص کرد، این بود که برگزیده شد. او برگزیده شد چون انتخاب کرد و همه زندگی دنیا در این انتخابها خلاصه میشود؛ انتخابی که سرنوشت را رقم میزند. ما آنگونه میمیریم که زیسته باشیم و یونس آنگونه رفت که برگزیده بود. او خواست که ماندگار شد. همانطور که در زمان حیاتش خواستنی بود و کارهایش ماندگار. حالا از همان آدمهایی شده که تاریخ به وجودشان دوباره و چندباره نیاز دارد.
بنا بود فقط از یونس امیری بگویم اما مرام و منصبش در هیاتداری، گوشهای از رسالت بعد از شهادتش را به عهده گرفت.
سعی کردم یونس را همانطور که شنیدم معرفی کنم تا وقتی مخاطب کتابش را میخواند، با سؤال بزرگی مواجه نشود که نمیشود مثل این جوانها شهید شد، چراکه اگر مخاطب احساس کرد این راه رفتنی از پیش پای او برداشته شده، یعنی ما هیچ کاری نکردهایم. در صحبتهای خانواده، دوستان و همکاران شهید از مهربانی و وسعتقلبش میخوانیم و گاهی میشنویم که گلی به گوشه جمالش. این گل نشانه معرفت و محبت یونس به اطرافیانش است که هیچگاه در دلش پژمرده نشد و تا ابد زنده ماند؛ همچون گل نرگس.
عطر دلدادگی یونس به امامزمان(عج) در جایجای مختلف کتاب به مشام میرسد؛ از آغاز تا پایان. از بهمن سال۶۲ که فصل گلهای نرگس بود و یونس در آن چشم به جهان گشود، تا بهمن ۹۷ در همان فصل نرگسیها، درحالیکه چون عاشق دلدادهای منتظر بود، در رقص آتش به وصال رسید و همین دلیلی شد برای انتخاب عنوان کتاب. اگر همین عطر انتظار و آتش عشق نبود، سرنوشت چیز دیگری بود. یونس با همین عطر ما را به بهار دعوت کرده است تا بدانیم همین قدر زیبا میشود به دنیا دل نبست و به جهان امیدوار شد.
«عطر نرگس؛ رقص آتش» یادگاری است برای روزهای نیامده؛ روزهایی که بیش از امروز به حضور شهدا نیاز خواهیم داشت. به امید اینکه این کتاب سرآغازی باشد برای دیگران، چراکه پس از رفتن هر شهید، ردپایش بر زمین باقی مانده است؛ چون او رفته است تا ما بایستیم؛ از امروز تا روزی که او خواهد آمد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد