پرونده جام جم با حضور عوامل سازنده و بازیگران سریال تلویزیونی تب و تاب

تب و تاب تقابل نسل ها

خانواده جزو واژه های بسیار مهم است که نباید به راحتی از این واژه عبور کرد، زیرا خانواده که نمونه جامعه کوچک است باید مستحکم باشد تا بتوانیم یک جامعه بزرگ پویا داشته باشیم.
کد خبر: ۱۴۰۹۶۵۹
نویسنده فاطمه عودباشی، نوشین مجلسی - گروه رسانه

به همین دلیل رسانه ملی هم در تلاش است تا بتواند برای تبیین مفاهیم خانواده برنامه های متنوعی را روانه آنتن کند تا راهگشایی برای حل مشکلات و مسائل میان اعضای خانواده باشد.

یکی از اقدامات رسانه ملی تولیدات نمایشی در این حوزه است. البته درام های خانوادگی همیشه مخاطبان پر و پا قرص خودش را داشته و دارد.

ضمن اینکه این موضوع فقط مختص به کشور ما نیست و دیگر مردم سراسر جهان هم از تماشای درام های خانوادگی لذت می برنند و طرفدارش هستند بنابراین با مرور تاریخچه تلویزیون متوجه درام های خانوادگی متفاوت خواهیم شد که همیشه با استقبال مردم رو به رو شده است.

نمونه بارز چنین درام هایی سریال های پدر سالار، پاییز صحرا، پس از باران، فاصله ها و ... هستند. در هر یک از این آثار نشان داده شده که نبود تعامل میان اعضای خانواده منجر به شکل گیری چه تنش هایی می شود.

همه این موارد باعث شد تا مهدی شفیعی تهیه کننده و داریوش مختاری نویسنده و کارگردان دست به کار شوند و یک درام خانوادگی به نام تب و تاب را شکل بدهند.

مخاطبان در این سریال شاهد دغدغه های معمول زندگی شان هستند. اختلافات و تنش هایی که ممکن است روزانه برایشان پیش بیاید و با حرف نزدن باعث شود تا تبدیل به یک دمل چرکی شود.

این سریال که هر شب از شبکه دو سیما پخش می شود توانسته نظر مخاطبان را جذب کند.

همین بهانه ای شد تا ما در روزنامه جام جم میزبان مهدی شفیعی تهیه کننده، داریوش مختاری نویسنده و کارگردان، بهرنگ ملک محمدی مدیر گروه فیلم و سریال شبکه دو، فرشته سرابندی، ایوب آقاخانی، حدیث نیکرو و فهیمه مومنی بازیگران سریال باشیم.

سریال تب و تاب به مسائل خانوادگی می پردازد و در این سریال مسائلی می بینیم که مدت ها بود در سریال های تلویزیونی به این شکل ندیده بودیم؛ مثل صحنه های اختلاف بین عروس و مادر شوهر یا نگاه متفاوتی که به هر کدام از عروس هایش دارد و بین شان فرق می گذارد و ... شما در این سریال چنین مباحثی را کالبدشکافی کردید. چه شد که بعد از مدت ها که آنتن در این فضا نبود، تصمیم گرفتید چنین کاری را تهیه کنید؟ درباره نگاهی که در این مجموعه به موضوعات خانوادگی داشتید، توضیح می دهید؟

مهدی شفیعی، تهیه کننده: تلویزیون به دلیل این که یک رسانه در دسترس است و ذات تلویزیون تکرار است و این طور نیست که حرف غیر تکراری بزند. این فاصله به خاطر ذات تلویزیون که یک رسانه در دسترس است و معمولا در خانه ها هست و می شود استفاده کرد و حجم بسیار زیادی از مخاطبان تلویزیون خانواده ها هستند. ضمن اینکه مسائل خانه و خانواده اشکال مختلفی دارد از جمله بخشی از مسائلی را که می بینید، تضادهایی است که بین نسل ها اتفاق می افتد؛ مثل مه لقای سنتی با افکار سنتی یا عروس هایی که مدرن هستند یا مسائل مدرنی که برای جامعه سنتی رخ می دهد؛ مثل عروسی که از شوهرش بزرگ تر است یا مسائلی از این دست و بعد وارد حجم بسیار گسترده ای از مسائل می شوید که هر کدام از عروس ها به یک شکل درگیر هستند. تلویزیون و به ویژه شبکه دو که عنوان شبکه خانواده را دارد باید همواره به این مسائل بپردازد و آنچه که تحت عنوان ملودرام خانوادگی است. فاصله ای که افتاده بود مثل پدر سالار و ... همواره باید تکرار شود و مخاطب ملودرام خانوادگی است.

داریوش مختاری، کارگردان: این نکته در ذیل وظیفه آموزشی تربیتی رسانه قابل تعریف است و شاید مهمترین وظیفه رسانه است، هر چند مغفول واقع می شود. هر جامعه ای در هر برهه تاریخی نیاز به امیدبخشی دارد و جامعه همیشه نیاز دارد که وضعیت روحی اش بهبود یابد و خانواده به عنوان رکن پایه ای جامعه می تواند زیر ذره بین برود. تلویزیون رسانه خانوادگی است و وقتی خانواده را زیر ذره بین می برید باید از آسیب ها هم بگویید و صرف اینکه در رسانه گفته شود اوضاع گل و بلبل است، فرایند امیدبخشی در جامعه رخ نمی دهد. بخشی از آسیب ها تفاوت های نسلی و سلیقه ای و سبک زندگی است و همه اینها چیزهایی است که منجر می شود به نکاتی که به ظاهر کم اهمیت است، اما در ذاتش تبعات مخرب و منفی اش را در سطح جامعه به اشکال مختلفی از تنش ها می بینید و هدفم در سریال تب و تاب این بود. در نشست های اولیه که درباره فیلمنامه سریال داشتم، می گفتم که داستانی راجع به هیچی نوشتم. بزرگ ترین حادثه داستان این است که مادری از سفر زیارت آمده و پسر بزرگش به پیشوازی اش نیامده است. ممکن است چنین اتفاقی در فامیل هر فردی به یک بحران تبدیل شود. تعبیر نوشتن درباره هیچ، یعنی موضوعات به ظاهر و به شدت عادی که تبعات جدیش را در سطح جامعه می بینید و هدف این بود.

شما به موضوع هیچ اشاره کردید اما ممکن است به خاطر همین هیچی بودن مخاطب در ابتدا ارتباط نگیرد و پس بزند و یا یاد سریال های دهه 60 و یا اوایل دهه 70 بیفتد که آن حال و هوا را داشته باشد و در ابتدا قلاب مخاطب گیر نکند که بخواهد تماشای سریال را ادامه بدهد؟

مختاری: این جنبه نوستالژیک بودن را به عنوان امتیاز فرض کردم به ویژه این که این تناوب هم در رسانه خوب اتفاق نیفتاده و فاصله افتاده، به نظرم مخاطب دچار یک نیاز نوستالژیک است و اگر در وهله اول به این نکته برسد وجه آینه گون روایت ما خود را بیشتر نشان می دهد. البته اگر بپذیریم رسانه باید آینه جامعه باشد. در مواجهه اول با فیلمنامه تعدادی از عوامل و همکاران می گفتند اگر این سریال پخش شود در خانواده و فامیل مورد پرسش قرار خواهیم گرفت که چرا موضوعات و اسرار خانوادگی ما را به دوستانتان گفتید اما شخصا من این موارد را به عنوان فرصت می بینم.

در سریال تب و تاب شاهد دیالوگ هایی هستیم که در گذشته و در روابط قدیم میان اعضای خانواده رد و بدل می شد. به عنوان مثال در صحنه های که مه لقا خطاب به گیتی که به او سر می زند، می گوید صفای وجودت یا عطر وجودت .... شنیدن چنین دیالوگ هایی برای نسل گذشته جذابیت دارد، چون حس نوستالژی دارد اما جنس دیالوگ ها با روابط نسل امروز متفاوت است. نگران نبودید جوان هایی که این چیزها را ندیده و نشنیده اند و الان هم در خانواده ها چنین دیالوگ هایی رد و بدل نمی شود چطور با آن ارتباط برقرار کنند؟

بهرنگ ملک محمدی، مدیر گروه فیلم و سریال شبکه دو: این سریال در مرحله اول ربطی به خود متن ندارد و ربط آن به داریوش مختاری و مهدی شفیعی است؛ یعنی بعضی مواقع آدم دلش می خواهد با افرادی کارهایی انجام دهد. همیشه در بحث هایی که می کردیم، متوجه می شدم آنها دغدغه هایی دارند که این دغدغه ها در هیاهوی سریال های اکشن امروز در نمی آید. ما جزو معدود نفراتی هستیم که متن اصلی را خواندیم. این دیالوگ ها و مدل زندگی مختص تهیه کننده و کارگردان است چون زیست عادیشان هم همین شکلی است؛ یعنی هر دو افرادی هستند که به یک مدلی از زندگی معتقدند که اساسا در آن هیاهو نیست. این سریال به دنبال هیاهو نیست. سریال تب و تاب راجع به چیزی است که الان همه ما درگیرش هستیم. این یک بحران در خانواده ایرانی است که عموما خانواده هایمان را نمی بینیم و تب و تاب می گوید با یک اتفاق خیلی کوچک مثل پیشواز نرفتن چه اختلافاتی شکل می گیرد. اوایلی که به من می گفتند تب و تاب چیست؟ می گفتم یک قصه خاله زنکی کاملا فلسفی است؛ فلسفه خانواده ایرانی که چرا دچار این بحران ها می شود و چرا سال ها آدم ها همدیگر را نمی بینند؟ به نظرم عمده مشکلات پیش امده به خاطر این است که حرف زده نمی شود. در سریال تب و تاب از جایی به بعد که حرف می زنند مساله حل می شود. ضمن اینکه جنس دیالوگ ها که در پرسش شما بود، مختص تب و تاب و مدل زندگی تهیه کننده، کارگردان و نویسنده است؛ یعنی عمدی در آن بود که این مدلی از زندگی را نشان بدهیم که شاید به نظر خیلی ها در هیاهوی امروز اهمیتی ندارد. بسیاری ها به من می گفتند مثل همین اتفاق سریال برای ما رخ داده. قصه خیلی ساده است ولی مساله مبتلا به جامعه است.

فرشته سرابندی، بازیگر نقش مه لقا: به نظرم مساله بر سر رسوم، رفتار و ادبیات فراموش شده ماست. ما همچنان نشست های خانوادگی را داریم، به استقبال بزرگان و عزیزانمان می رویم و روابط خانوادگی را داریم و این موارد را فراموش کردیم، نه اینکه از ما گرفته باشند یا نداشتیم. برخی از سریال ها که ساخته می شود ادبیات لمپنیسم را جایگزین ادبیات زیبای ما کردند و رسانه باید مراقب باشد تا این جنس ادبیات ترویج پیدا نکند. نسل جدید ما از کلمات دیگری استفاده می کنند که با آنها بیگانه اند. من سریال تب و تاب را یک کار کلیشه ای ندیدم، چرا که خانواده در این سریال نمادی از جامعه ایران است، حتی می توان گفت که ایران کوچک شده است. به همین خاطر وقتی آدم ها نگاه می کنند وجهه ای از خود را در یکی از اعضای این خانواده می بینند. این سریال می خواهد تعامل دو نسل را مطرح کند و اینکه یک نسل باید کوتاه بیاید، نه این که خود را ببازد و فکر کند چیزی که کسب کرده اصلا نبوده است. ما باید با نسل جدید تعامل کنیم. نسل جدید چیز دیگری می خواهد و چیز دیگری می گوید. معنایش این نیست که هر چه اندوخته ایم را به نسل جدید ببازیم، ولی بگذاریم کنار چیزی که نسل جدید می خواهد به نسل ما ارائه دهد و برخورد این مادر شوهر (مه لقا) و عروسش (سوده) چیزی از این جنس است و برخورد دو نسل است که نسل قدیم نمی خواهد از رسوم و اعتقاداتش بگذرد و یک قدم به جلو بگذارد و بگوید من می توانم با تو هماهنگ شوم و بر همین اساس وقتی فیلمنامه را خواندم نقش مه لقا را دوست داشتم و می خواستم ببینم این آدم تا کجا می توانند پیش برود و بر سر اندوخته فکری و اعتقادیش بایستد و بگوید فقط و فقط همین است که من می گویم.

آقای آقاخانی شما وقتی فیلمنامه را خواندید، چطور به شاعرانه بودن دیالوگ ها نگاه کردید و چه توجیحی داشتید که آنها را اجرا کنید؟

ایوب آقاخانی، بازیگر نقش ایرج: فکر می کنم تب و تاب با قاعده های ذهن مخاطب نمی خواند و ممکن است تصور بسیاری از مخاطبان این باشد که شما در مقام یک گفت و گوگر، یک بو و رنگ انتقادی در گوشه از جملات پنهان کردید که شاید دهه شصتی یا هفتادی به نظر برسد و باید بگویم احتمال این که خیلی ها مثل شما فکر کنند خیلی بالاست؛ اما تنها جایی که می شود از این ریسک ها در دنیای پیچیده و سردرگم تولید آثار دراماتیک در ایران کنیم رسانه است. سهم عمده ای از تفکری که در تب و تاب می بینیم یا باید در گوشه ای از جغرافیای تهران یا در شهرستان ها پیدا کنیم که اتفاقا اینها به نسبت من و شما جامعه کثیرتری هستند. شاید من هم مثل شما سریال مورد علاقه ام ضربان و فرکانس دیگری داشته باشد؛ اما این جنس از کارها هم مورد توجه مخاطبان قرار دارد. پس اگر بخواهیم اثر گسترده تری روی جامعه مان بگذاریم باید آنها را نشانه بگیریم. جامعه مخاطبان واقعی تب و تاب کسانی هستند که یک فیلم رویشان اثر می گذارد. جامعه هدف رسانه با توجه به ساختار دولتیش باید آن جنس از افراد باشد. تب و تاب بیشتر از این که درگیر این باشد که معیار و مترهای سریال سازی و روایت سلسله وار سریالی داستان را چگونه هدایت می کند، شاید بد نباشد به این فکر کنیم که تا چه اندازه تصویری است از بخشی از جامعه که دوست دارید یا ندارید. می خواهم بگویم حتی شاید بخشی از جامعه ما باشد که یک دختر یا پسر مدرن معاصر دوست نداشته باشد؛ ولی این که چنین بخشی از جامعه را قیچی کند و دور بریزد اشتباه بزرگ تری است. تب و تاب یادآوری می کند این بخش جامعه که بخش کثیرتری هستند این طور فکر می کنند. در مورد شاعرانگی دیالوگ از نظر من تب و تاب یک فضای فانتزی دارد. با وجود این که گرایش اش عمیقا واقعگرایانه است اما به خاطر میزان فاصله ای که نسل معاصر از چنین زندگی هایی گرفتند بیشتر یک فانتزی است. جهان تب و تاب یک جهان برساخته است؛ برساخته داریوش مختاری است که شاید زیست خودش ریشه اش را تغذیه می کند؛ ولی در این جهان برساخته دیالوگ ها هر طوری باشد قابل قبول است؛ همان طور که علی حاتمی را با غیر واقعی ترین دیالوگ ها پرستیدیم یا مسعود کیمیایی را با غیر واقعی ترین رفتارها قبول کردیم و پرستیدیم، حتی در مقاطعی در سینمای ما نقطه عطف شد و تغییراتی ایجاد کرد. اصولا شاعرانگی، متفاوت بودن و متمایز بودن دیالوگ ها و چیزهایی از این جنس نباید برای من مساله باشد و کار من این است که دیالوگ را طوری بگویم که این طور به نظر برسد که مال خودم است و در این مسیر ممکن است به سمت شعر گرایش پیدا کند یا اینکه چطور می توانم ادا کنم که مخاطب بپذیرد چیزی است که به حوزه نقد و نقادی برمی گردد؛ اما اینکه باید این را از خود کنم، جزو مصادیق حرفه ای من است. خیلی خوشحالم در جایی از سریال قرار گرفتم که حلقه اتصال سلیقه به روزتر مخاطبان به جهان روایت گویی دراماتیک با دنیایی هستم که به نظر می آید قرار است بو و رنگ نوستالژیک داشته باشد.

شخصیت ایرج پدرامی هم هم پیچیدگی های خاص خودش را دارد. در مواجهه با او چه نگاهی داشتید؟

آقاخانی: ایرج پدرامی که نقشش را بازی می کنم شخصیتی است که آقای مختاری در سریال رندانه در آورده که بگوید اگر می خواستم می توانستم کل سریالم از جنس ایرج باشد، ولی ایرج گوشه ای از جهانی است که من ساختم؛ بنابراین هم خوشحالم که جایی قرار گرفتم که روی لبه تیغ جذاب و دل انگیزی حرکت می کند، هم اینکه نقشم را خیلی دوست داشتم و سعی کردم خیلی قابل قبول در این فضا حضور پیدا کنم. این دیگر فقط بخش بازیگری است و به درجه ای از عرفان رسیدم که برایم گروه کارگردان و تهیه کننده هم عرض فیلمنامه مهم شده است. این قدر دوزخ های بزرگ و کوچک را در این حرفه تحمل کردم که ترجیح می دهم حتی فیلمنامه ای باشد که شاید جزو آرزومندی های عجیب و غریب من نباشد، اما کارگردان اندیشه‌ورز، با ادب، درست، اصولی و منطقی پشت دوربینی قرار بگیرد که قرار است من مقابل آن دوربین بازی یا لهجه ای را ارائه دهم. بنابراین ترجیح می دهم با تهیه کننده ای که از ب بسم الله الرحمن الرحیم تا آخرش را خودش بنویسد کار کنم، به جای این که با تهیه کننده ای کار کنم که از تمام فضا و حرفه اش آقا بالاسر بودن و اینکه همه باید جلویش خم و راست شوند را آموخته و بدی ماجرا این است که امثال من هم این سلوک متقابل را نیاموختیم و در نتیجه هیچ وقت آبمان توی یک جوی نمی رود. همزمان که سریاسل تب و تاب را بازی می کردم در سریال های نوار زرد دو، نجلا و داستان یک شهر را همزمان پیش می بردم و تنها روزی که خانمم از طریق حالم متوجه می شد سر کدام کار می روم، تب و تاب بود. وقتی حالم خوب بود می گفت امروز فیلمبرداری تب و تاب است و دلیلش این بود که معتقدم داریوش مختاری یکی از بهترین کسانی است که با او کار کردم و آقای مهدی شفیعی جزو با شعورترین و محترم ترین آدم هایی است که در فضای تهیه و تولید تلویزیون ایران است. تب و تاب یک حلقه مفقوده ای در مجموعه مسئولیت های رسانه ای است که تلویزیون در فضای دراماتیک دارد به دوش می کشد. به نظرم تب و تاب بعد از سال ها خط شکنی کرد و به عنوان یک جریان می تواند آثار بهتری به دنبالش بیاید و مقصود این نیست که این سریال بهتر است و مثلش تکرار شدنی نیست. در اولین جلسه ای که فیلمنامه را خوانده بودم، آقای مختاری گفت، نظرت چیست؟ و گفتم وقتی داشتم می خواندم تصور کردم یک آکواریوم خالی دارم می بینم که از جایی به بعد یک قطره جوهر سیاه در آن ریختند و کم کم نشستم تا ببینم چطور کل این آب زلال و فضای خالی آکواریم تیره می شود. گفت تعبیر جالبی است، ولی واقعیت این است که به همین اندازه ساده، کند، آرام و در عین حال ریشه ای تب و تاب از صفر تا صدش را آغاز و پیگیری می کند و به فرجام می رساند.

نقشی که در این سریال به عهده داشتید چند چالش داشت؛ یکی این که سن بزرگ تر از خود را با گریم بازی می کردید که کمی کارتان را سخت تر می کرد چون ممکن است پیشنهادها به آن سمت برود و دیگر اینکه مه لقا را در موقعیت های مختلف می بینیم و سبک رفتاری اش با عروس هایش فرق می کند. ضمن اینکه برای این که عمق اختلافات و مسائل را به بیننده نشان دهید شما را با موقعیت های متفاوت و چالش برانگیز رو به رو می کردند. نگاهتان نسبت به چالش هایی که داشتید چه بود؟

سرابندی: به خاطر همین چالش ها بود که این نقش را قبول کردم. نقش تازه ای بود و سال ها بود که به دنبال چنین نقشی بودم اما نه در این رده سنی؛ اما باید این آدم را کشف می کردم و خیلی برایم جالب بود زنی که اختلاف سنی دارد، از یک طبقه خاص است و نوه و نتیجه دارد و به اصولی پایبند است و باید خیلی خودم را به جای این فرد می گذاشتم و لحظه به لحظه خلق می کردم. اول تلاش کردم از روی فیزیک و لباس به او نزدیک شوم و بعد سعی کردم بیانم را تغییر دهم که این زن را بیشتر درک کنم و بعد، خودم مهلقا شدم؛ یعنی وقتی به جایش قرار گرفتم و از منظر او نگاه کردم دیدم حق دارد. ما به عنوان مخاطب نگاه می کنیم و آدم ها را تک تک کنار هم می گذاریم و قصه را پیش می بریم و مخاطب سوده و شرایطش را می بیند و شرایط عروس دیگر و پسرها را می بیند و سپس قضاوت می کند. وقتی از منظر مه لقا نگاه می کردم، به او حق می دادم که این طور نگاه کند و وقتی شرایط فرق می کند و ضربه ای که باید به این شخص می خورد متوجه می شوم که باید تعامل دو نسل را رعایت می کردم و باید یک جاهایی از اصول خودم می گذشتم و به نسل دیگر هم توجه می کردم. در مجموع نقش برایم بسیار چالش برانگیز و زیبا بود و به قدری این نقش به خوردم رفته بود که تا مدت ها همین شکلی راه می رفتم و حتی طراح گریم می گفت: "چهره ات، گریم را پذیرفته و اگر تو را گریم نکنم، همان مه لقایی." سعی کردم باورپذیر باشم و نقش را تا جایی که می توانم ایفا کنم تا مخاطب این آدم و تعصبش به اصول و حساسیت هایش را بپذیرد. تعصب و پافشاری روی اصولش، لجبازی، ادبیاتش و رندی که داشت را دوست داشتم و تلاش کردم این بخش ها را در شخصیتش پررنگ کنم چون مخاطب اینها را پررنگ می بیند. این کار یک رابطه جدید یا قشنگی از یک زن و شوهر قدیمی را مطرح می کرد و آن را دوست داشتم و بذله گویی یا متلک های بین شان را دوست داشتم.

برای ایفای نقش مه لقا ما به ازایی هم داشتید؟

سرابندی: بله، مادربزرگ آقای مختاری ادبیات خاص خود را داشت و زبانش ترکی بود، شعر می خواند و شعر می گفت و مادر خودم گاهی مثل هایی می زد که در جوانی اش نشنیده بودم. در مجموع تا جایی که توانستم اینها را الگوبرداری کردم و چندان برایم بیگانه نبود.

در این سریال سوده زن متفاوتی است که نمونه اش را یادم نمی آید در سریال ها؛ خانمی که از همسرش جدا شده و با فرد دیگری ازدواج کرده و با مادر همسرش اختلاف دارد و ... انگار روی لبه پرتگاه قرار بود راه بروید. وقتی متن را خواندید و جلوی دوربین بردید نگاهتان نسبت به نقش چه بود؟

حدیث نیکرو، بازیگر نقش سوده: وقتی فیلمنامه را خواندم شخصیت سوده را خیلی دوست داشتم چون خیلی به من و زن های اطرافم نزدیک بود و زنان جامعه ما این قصه ها و مشکلات را دارند و نمی توانند از پسش بربیایند؛ به خاطر اختلافات کوچکی که هست مثلا مطلقه هستند، ازدواج دوباره می کنند، بچه دارند و شوهر بزرگ تر یا کوچک تر است و بسیاری از این زنان را دیدم که برایم الگو بودند. از این لحاظ شخصیت سوده برایم جذاب بود. کارگردان برای رسیدنم به نقش خیلی کمک کرد؛ چون قصه هایی در زندگی داشت و پزشکی بود که داستان های شغلی خود را دارد و با گم شدن فرزندش و با اختلاف هایی که زندگی برایش رقم می زند، مجبور است آن بخش را هم به درستی انجام دهد و خیلی چالش برانگیز بود برای من که مادرم و وقتی فکر می کردم چنین اتفاقی برای بچه ام بیفتد امکان ندارد بتوانم کار کنم و اتفاقات روزمره را رقم بزنم.

وقتی بچه سوده گم می شود، او مدیریت بحران دارد اما در زندگیمان کمتر این را یاد گرفتیم و خیلی ضعف در این حوزه داریم و تا اتفاقی می افتد به هم می ریزیم و داد و فریاد می کنیم؛ ولی رفتاری که از سوده می بینیم رفتار همراه با هیاهو نیست، حتی منطقی با این موضوع برخورد می کند. در این زمینه چقدر با کارگردان صحبت کردید که سوده را این طور به تصویر کشیدید؟

نیکرو: هدف ما نشان دادن مدیریت بحران در سریال تب و تاب است، چون منطق در این مسائل نمی تواند خیلی کاربرد زیادی داشته باشد. سوده از کودکی در شرایطی بزرگ شده که در هر برهه ای از زندگیش آن را مدیریت کرده مثل دوران مجردی، خانواده خودش و پدر و مادرش، خاله ای که با او زندگی می کرد، زندگی اولی که با ایرج داشت و بیماری اعصاب و روانی که داشت و داروهایی که مصرف می کرد همگی نشان دهنده این است که چنین شخصیتی توانسته در هر شرایطی خود را کنترل کند و درس خوانده و پزشک شده و زندگیش را ادامه داده است. برای رسیدن به این نقش چالش های زیادی داشتیم و صحبت های زیادی می کردیم و جلسات زیادی به همراه آقایان مختاری و شفیعی و با یکی دو تن از پزشکانی که زندگی معمولی غیر از زندگی پزشکی داشتند، حرف زدیم و یکی از سوال هایم از آنها این بود که آیا یک پزشک در زندگی خصوصی اش مثل همه آدم های عادی زندگی می کند یا در خانه خودش هم یک پزشک است؟ در مجموع خروجی کار همان شد که الان شما می بینید.

شخصیت فریده با چالش های زیادی مواجه است مثل مشکل بارداری و ... او هم در موقعیت های متفاوت می بینیم و چالش هایی که با آن رو به رو است. نگاه شما نسبت به نقش فریده چگونه بود؟

فهیمه مومنی، بازیگر نقش فریده: گروه را خیلی دوست داشتم و قبلا تجربه همکاری با آقای شفیعی را داشتم و در ادامه طی جلساتی که با آقای مختاری داشتم از شخصیت شان خوشم آمد و وقتی نقش را خواندم دیدم شخصیت فریده خیلی به خودم نزدیک است. کودک درونی در وجود فریده هست که خیلی مواقع خودم آن را در شخصیتم دارم و با نقش ارتباط برقرار کردم و چالش هایش برایم جذاب بود و با نقش های قبلی که بازی کردم تفاوتی داشت و با کمال افتخار پذیرفتم.

درباره کودک درون فریده در سریال بیشتر توضیح می دهید؟

مومنی: فریده فردی است که در جمع یا از دید دیگران شاید دختر خیلی موفق، خوش برخورد و خوش رو است اما خلوت هایی با خودش دارد که در این خلوت حتی می تواند با یک عروسک ارتباط برقرار کند و از طرفی دردی را به دوش می کشد که آن درد را هم مال خود کرده و به آدم های اطرافش نمی گوید که مشکلی دارد و به شکلی همراه خانواده می شود و می گوید الان فرصت اینکه بخواهد چالشی به چالش های بزرگ تر اضافه کند و دیگران را درگیر این مساله هم کند نیست و دنیای خود را دارد.

برخورد مادر شوهر در قصه ایران سریال با عروس‌هایش متفاوت است. با سوده یک جور رفتار می‌کند و با فریده که او هم مشکلاتی دارد، با نگاهی مهربانه‌تر. چرا؟

سرابندی: شاید در این نوع ارتباط مسئله هم‌خونی مطرح باشد. مه‌لقا باور دارد که فریده با او فرد همخون است؛ از بچگی او را دیده و به همین خاطر این عروس را می‌پذیرد. هر خطایی هم کند با چشم دیگری او را می‌بیند. در خانواده های سنتی معمولا این نوع روابط وجود دارد.

آقاخانی:از نگاه من لزوما این سبک زندگی نباید از ستایش شود؛ حتما زمینه‌های جدی انتقادی هم می‌تواند داشته باشد که شاید ما از دریچه انتقاد به آن نزدیک نشدیم، اما با نمایشش و حسی که در مخاطب برانگیخته می‌شود خواه ناخواه بسیاری از این انتقادها را ایجاد کردیم. در مواجهه با کاراکتر مهلقا افراد زیادی به من غر زدند و گفتند این زن چرا رها نمی‌کند؟! درباره مخاطبانی حرف می‌زنم که کارشان دیدن تلویزیون است و پا به سن هستند و این جنس رفتارها منطقا باید برای آنها قابل درک باشد. گویی آنها هم با دیدن تصویر خودشان، بیشتر منتقد رفتارشان هستند. آن لحظه تشخیص نمی‌دهند که خودشان هم اینگونه‌اند و باید آرام‌آرام این رفتارها در آینه به خودشان نشان داده شود تا بخش‌هایی از زندگی‌شان را اصلاح کنند.

سرابندی: فیلمنامه را آقا نوشته ولی سوژه کلا زنانه است.جنجال این فیلمنامه از زنان شروع می‌شود. فکر می‌کنم نویسنده از همه طیف، طبقه و قشر زنانه شناخت خیلی خوبی داشتند. فریده، سوده و مادر خانواده نمادهایی از زنان طیف خودشان هستند و به همین خاطر است که خیلی‌ها می‌گویند این قصه ماست.

رنگ آمیزی متنوعی از شخصیت‌های زنان را در این سریال می‌بینیم. چگونه به این نگاه رسیدید؟ با توجه به اینکه خانم سرابندی همسر شما هستند، موقعی که فیلمنامه را می نوشتید و شخصیت‌پردازی می‌کردید نظرات ایشان را می‌پرسیدید؟

مختاری: یادم نمی‌آید از ایشان پرسیده باشم. یک چیز کاملا درونی بود. یک سال و نیم که درگیر متن بودم ایشان کمترین اطلاع را از وقایع داشتند و فقط در جریان هاله‌ای از موضوع بودند. این طرح سال‌ها در سازمان بود اما روزی یکی از مسئولان به من زنگ زد که طرح شما در ذیل پرداختن به خانواده تراز است، آنچه که بخشی از سیاست های تربیتی آموزشی در سازمان است. خانواده گسترده چیزی است که در خلال آن توصیه می شود خانواده ها به سمت موجودیت حداقلی نروند؛ طوری که جامعه نگران بحران جمعیت باشد. الآن فرزندآوری به عنوان یک مساله مطرح است، تشخیص دادند این طرح زمینه کار دارد. وقتی این تماس با من گرفته شد در بازار سنتی تبریز بودم و فکر می کردم چطور طرح اولیه‌ای راکه نوشتم بسط و گسترشدهم؟ محیط کلید را در اختیارم قرار داد؛ یعنی وقتی وارد راسته فرش فروش ها شدم یک باره به خودم گفتم باید فرشی ببافم با یک طرح مرکزی و نقش و نگارهایی که با آن در ارتباطند. مفهوم مرکزی می توانست بحث خانواده تراز را در خود معنی کند و نحوه ارتباطش با اجزای دیگر می توانست گستردگی فامیلی را مطرح کند و فراتر از خانواده به فامیل تراز در ذیل رویکرد آموزشی تربیتی فکر می کردم. هر کاری می کنم تا دیدگاه جدیدی نسبت به رسانه کشف کنم همه اش به رویکرد آموزشی تربیتی ختم می شود؛ یعنی اگر نسبت خودم را با تلویزیون تعریف کنم، جز این رابطه هیچ کشف جدیدی ندارم؛ لذا دنبال این بودم که داستانی پر از رنگ و نقش و نگار و پر از عطر و رایحه بنویسم و باید جهانی خلق کنم، جهان برساخته ای که بتواند منطق خود را در درون خودش ایجاد کند و واجد چنین مشخصاتی باشد. در ذیل این چتر است کهسبک دیالوگ‌هایاین سریال معنی پیدا می کند و می‌شود گفت چرا گفتار به آن سمت رفت و چرا ملزم است یکسری چیزهای فراموش شده را یادآوری کند. قبول داریم که وزنه جنس، مناسبات و گفتار جامعه به سمت دیگری رفته و کفه سنگین ترازو را شکل داده؛ اما به این معنی نیست که نگاه حداقلی بر آنچه داشتیم را پاک کنیم. از منظر رسانه‌ای گاهی موظفیم آنها را به عنوان ارزش یادآوری کنیم و چه بسا مثل واکسن عمل می کند و اگر به موقع تزریق شود می‌تواند جلوی بسیاری از نابسامانی‌ها را بگیرد. در ذیل این کار می خواستیم کار رویکرد اجتماعی داشته باشد و در کل واقعگرا باشد. البته رئالیسم همه واقعیت نیست و در نسبت با سایر مکاتب بیشترین گرایشش به واقعیت است. کار هنر همین است که همیشه دریچه ای برای این که چیزی به آن بیافزایید، باز کنید. کار هنر گزارش دادن واقعیت نیست؛ چیزی بر آن اضافه می‌کنیم و نقد، تحسین و توصیه ما در دل آن معنا پیدا می‌کند. لذا گاهی همه مشخصات در ذیل کلیت واقعگرایانه، واقعی به نظر نمی‌رسد و گاهی بازتاب فانتزی به خود می‌گیرد.

یعنی با این نگاه، نوع دیالوگ‌ها قابل تعبیر است؟

دقیقا. مهم این است که در تب و تاب با خانواده‌هایی مواجهیم که تیپیکال می‌توانند در خانواده تراز باشند ولی به این خانواده‌ها نگاه مطلق نداریم. جمع معصومین نیستند. محصول شرایط همین جامعه هستند. لذا گفته می‌شودخانواده‌ای هستید که می‌توانید الگو قرار گیریداما مراقب آسیب ها باشید. برای خانواده تراز بودن لازم نیست جایی را بگردید؛ کافی است خود را بشناسید. یکی از مسیرهای خودشناسی از کانال دیگرشناسی و دیگرخواهی می‌گذرد. برای این‌که فرد خود را بشناسد باید از بیرون گود دیگری را هم خوب بشناسد. این دیگری در اینجا طیف‌های مختلفی دارد که مهم‌ترینش شخصیت سوده و نسبتش با مهلقا است. به مرور در داستان می‌بینید که مهلقا در جایی که کلید می زند تا کمی سوده را بشناسد خود را می‌شناسد. درجات دیگری از این هم فرمول موجود است. مهم خانواده‌هایی است که شأن تراز بودن دارند، ولی در ورطه‌ای تب‌آلود درگیرند. اگر نگاه آرمانی را کنار بگذاریم می‌گوییم اگر نشد بهشت را روی زمین ساخت، لااقل هنر تاب‌آوری را یاد بگیریم؛ کلید گشایش تب و تاب از همین جا می‌آید. کلیت‌های تب‌آلود در جامعه ما وجود دارد و بحرانی‌ترینش در دل خانواده‌هاست. اگر نمی‌توانیم خانواده‌هایمان را به بهشت تبدیل کنیم که یک نگاه بسیار آرمانی است، بخشی از مهارت‌های رفتاریمان را تقویت کنیم تا به تاب‌آوری برسیم. تعامل از دل تاب آوردن اختلافات و تفاوت‌ها بیرون می‌آید.

همانطور که گفتید این خانواده جمع معصومین نیستند اما می‌توانند خانواده معیار باشند. با این وجود چیزی که در قصه به چشم می آید این است که در مواقعی حتی برای ناراحت نکردن یکدیگر و شاید با نیت خیر به هم دروغ می‌گویند و مخفی کاری می کنند. دلیلش چیست؟

مختاری: سکانس خیلی مشخصی راجع به این نوشتم که گفت‌وگویی بین حاج اقبال و دستیارش ظفر است. حاج اقبال می‌گوید از این‌که مدام پشت سر هم دروغ می‌گویم خیلی ناراحتم؛ در واقع نگاهش این است که چطور به عنوان یک امکان از آن استفاده می‌کند تا موقعیت را متعادل نگه دارد. ظفر در آنجا ضرورت رفتار مصلحانه را یادآوری و از مادربزرگش یاد می‌کند. می‌گوید ارکان جهان بر مصلحت است و در ذیل آن قابل دفاع است چون نمی شود این رویکرد را از جامعه حذف کرد. البته آسیب هم دارد. حاجی جمله خیلی مهمی می‌گوید که راست گفتن از هر دو راحت‌تر است اما به سمتی می‌رویم که همیشه مسیرهای دشوار را انتخاب کنیم. روند داستان این است که هر جا صریح‌تر می شوند و راست می‌گویند مسیرهای کوتاه‌تر راطی می‌کنندو بهبود بیشتری می‌بینند.

شفیعی: مواجهه ام با متن پیش از تهیه متن شروع شد. فکر می‌کنم از طرح بود. زمانی که می خواندم با اینها خیلی چالشی نداشتم و به نظر نمی رسید. پنهان کاری یک علت خیلی روشن داشت. بعدا وقتی در حوزه تولید وارد شدیم این ماجراها پیچیده شد چون ناظر کیفی می‌آید، مدیر تولید هست و عوامل متعدد می‌آیند که چرا اینطوری و یا آن طوری است و لذا در آنجا چالش‌ها عمیق‌تر و وسیع‌تر است. در همان زمان تنها پاسخی که به این موضوع داشتم این بود که با اثری رو‌به‌رویید که ژانرش مشخص است. ملودرام خانوادگی است، پس قرار نیست کار خاصی کنید.با جرم و جنایت، قتل و ژانرهای خیلی پیچیده طرف نیستیم.با مسائل ریز، جزئی و کوچکی طرفیم که ممکن است خانواده‌ای با مشخصات خانواده حاج اقبال باشد. پس باید با اتفاقات ریز جذابیت بخشید. حاج اقبال نمایشگاه اتومبیل دارد و با دوچرخه در شهر تردد می‌کند و این مهم‌ترین ویژگ اوست.وقتی می‌خواهد ماشینش را بفروشد به پسرش می‌گوید مراقب باش؛ یعنی باز هم مواظب رزقش هست. مهلقا را داریم که علی‌رغم خوش اخلاقی‌ها، بداخلاقی‌ها هم دارد. مجموعه‌ای که کنار هم قرار دادیم مسائلشانمتفاوت است. در چنین خانواده‌ای قرار نیست آسیب‌ها چیزهای عجیب و غریبی باشد. همین چیزهایی است که دور و برمان می‌بینیم؛ مثل مسائل اخلاقی کوچک، سنت‌هایی که منسوخ شدند و اتفاقاتی که اساسا اهمیتی ندارند. در دوره نگارش راجع به دیالوگ‌ها مفصل صحبت کردیم. این ادبیات خیلی فخیم‌تر بود؛ یعنی شبیه گلستان سعدی بود و گاهی به نظر می‌رسید خود سعدی نوشته و فقط یادش رفته زیرش را امضا کند! جاهایی اصلاح شد تا بهتر در دهان بازیگران بچرخد. یک بار گفتم بد هم نیست مخاطب با بخشی از ادبیات کشورش رو‌به‌رو شود و آن را به فراموشی نسپاریم.

ملک محمدی: این یک نگرانی جدی است؛ یادم هست می‌گفتم کاری کنید که مردم بفهمند در قصه چه اتفاقی می‌افتد و چه می‌گویید. چون واقعیت این است که متاسفانه مخاطب در دوره ای بد تربیت شده البته جاهایی خوشحال بودیم و می‌گفتیم این قصه با توجه به این که ذاتش خانوادگی است بعضی دیالوگ‌ها در آن مطرح شود، خوب است. می‌خواستم نکته دیگر بیان کنم؛ اگر به من بگویند داریوش مختاری را توصیف کن، می‌گویم تنهایی پر هیاهو. خاطرم هست ایشان وقتی به سیما فیلم می‌آمد همیشه ساکت بود. می‌فهمیدم که این فرد چیزی را حمل می‌کند و دارد می‌اندیشید. وقتی تب و تاب را خواندم دیدم این قصه حاصل نگاه های عمیق است.قصه بر خلاف ظاهرش فقط درگیری خانوادگی نیست، ریشه‌ای‌تر از این حرف‌هاست.تب و تاب جزو سریال‌هایی است که در پخش دوم مخاطبش بیشتر خواهد بود چون آنتن هیجانی است، مخاطب منتظر است چیزی ببیند و معمولا بعضی از سریال ها که بار دوم پخش می شود مخاطب سر فرصت‌تر تماشا می‌کند. هیجانش گرفته شده است و متوجه می‌شود این حرف‌ها چیست و چه نکته‌هایی دارد. شاید برخی از مخاطبان امروز تلویزیون بگویند اینها که و چه هستند؟! اما این مدل زندگی می‌تواند باشد، حتی در تهران پر هیاهوی امروز. هنوز در بسیاری از شهرستان‌ها زندگی این قدر بی در و پیکر و درب و داغان نشده که آدم‌ها فرصت نکنند یکدیگر را ببینند. تلویزیون هم متعلق به همه ایران است. در سامانه 162 می‌بینیم که از جاهای مختلف کشور زنگ می‌زنند و سریال و شخصیت‌هایش را تحلیل می‌کنند.

آقاخانی: کل هزینه تب و تاب تقریبا برابر با دستمزد یکی از بازیگرانی است که در سریال‌های خصوصی بازی می‌کند و همان بازی همیشگی‌شان را ارائه می‌دهند.

ملک‌محمدی: تب و تاب آخرین سریالی است که بنده در دوران کرونا انجام دادم و یادم است آن زمان چه وضعیتی داشتیم. هر روز نگران بودیم. بعضی روزها که آقای شفیعی زنگ می زد فقط نگران این بودم که کسی آسیب ندیده باشد. ما در تلویزیون موظفیم روزی شش هفت دقیقه بگیریم اما کسانی که به صورت خصوصی در نمایش خانگی می‌سازند معلوم نیستپول و امکاناتشاناز کجا می‌آید. آمار مخاطبانشان را نمی‌گویند و به صورت قلابی چو می‌اندازند که تلویزیون مخاطب ندارد. سریال تب و تاب چند بازیگر معرفی کرد. معتقدم بازیگر تئاتر همیشه برای پروژه‌های تلویزیونی آورده داشته است. بازیگر تئاتری در کار کردن نظم داردو اگر تلویزیون روی اینهاکنترل نداشته باشد و سرمایه‌گذاری نکند، سال دیگر به سمت دیگری می‌روند. این کار به ما آسیب می‌زند. افراد زیادی را پرورش دادیم و پلتفرم‌ها از آنها استفاده می‌کنند.

چرا گاهی تلویزیون در این زمینه آسیب می‌بیند و روی استعدادهای تازه سرمایه گذاری نمی‌کند؟

ملک محمدی: رقم‌های نمایش خانگی غیر قابل باور است. رقم هایی به آنها می دهند که ما اصلا نمی‌توانیم بنویسیم. برخی سریال‌ها مثل حضرت موسی و سلمان بورسیه است و بودجه‌شان از سازمان نیست. تامین بودجه شان از جای دیگری است. ردیف بودجه سازمان مشخص است. یکی از نقدها به ما این است که چرا آقای پاک‌‎نیت در همه کارها هست؟ چون بازیگری که در این سن سرحال باشد و بتواند نقش بازی کند نیست. آدم‌های تازه را پرورش ندادیم و بعدش توقعات عجیب و غریب از تلویزیون داریم. ما در یک جنگ نابرابر افتادیم و دائم به ما فشار می‌آورند. این دوستان و تب و تاب سرمایه هستند.

همیشه حس می‌شود شخصیت ایرج مرموز است و پیچیدگی دارد. این چند پهلو بازی کردن در فیلم نامه بود یا موقع اجرا تصمیم گرفتید این بخش‌ها را پررنگ‌تر کنید تا برای مخاطب ایجاد سوال شود که بالاخره ایرج کدام طرفی است؟

آقاخانی: از نظر من جذاب‌ترین شخصیت تب و تاب ایرج است. خوشحالم آقای مختاری اتوماتیک به سراغ کاراکتری رفت که از نظر من بضاعت پیش بینی شده ای از طرف نویسنده برایش طراحی شده بود تا پیچیدگی هنرمندانه ای داشته باشد. همه کاراکترها پیچیدگی دارند؛ پیچیدگی هنرمندانه پیچیدگی سیاست ورزانه ای است که انگار گیج می شوی که آیا طراحی شده، ذاتی و یا الصاقی است؟ ایرج این ویژگی را دارد.در مقطعی صحبت می‌کنیم که هنوز ابعاد ایرج برایتان مکشوف نیست و شما را به صبوری و پیگیری دعوت می‌کنم. جعبه سیاه ایرج تازه روی میز گذاشته شده است. ایرج در مدار فرکانسی تب و تاب نقش مهمی ایفا می کند ولی هنوز مکشوف نشده است. در تک‌تک سکانس‌ها از آقای مختاری اجازه می‌‎گرفتم و تایید می‌گرفتم و بعد اجرا می‌کردم. قرائت من از نقش ایرج این بود و شاید اگر کسی دیگر بازی می‌کرد به شکل دیگری بود. قرائت من مبتنی بر دیتاهای پیدا و پنهان فیلمنامه است. معتقدم درست‌ترین اجرای ایرج باید این جور باشد؛ همین قدر پیچیده و مرموز. در جاهایی زیادی حق به جانب بازی کردم که البته از آقای مختاری اجازه گرفتم؛ مثل لحظه‌ای که فیلم بچگی‌های دخترش را مرور می‌کند. خواهش کردم به من اجازه دهند که قطره اشکی در چشم داشته باشم. ترجیح دادم پدری که دست بزن دارد و با خشونت بیگانه نیست را عاشقانه نمایش دهم.اعتقادی به کاراکتر سیاه یا سفید به معنای مطلق ندارم، نه برای این که در زندگی وجود ندارد، چون برایم جالب نیست. همیشه در شاهکار تاریخ سینما یعنی بر باد رفته، وقتی به ملانی می‌رسید کهیر می زدم چون زنی که تمام وجودش قلب است را نمی فهمم. جذاب‌ترین شخصیت‌ها اسکارلت و رت باتلرهستند. چون در لحظهنمی‌توانیم دقیق قضاوت کنیم که کدام برحق و کدام ناحق است. پس به نظرم ایرج قابل باورترین، به‌روزترین و بیرون افتاده‌ترین فرد از آن جهان برساخته است. دست ایرج در دنیای فانتزی ساخته آقای مختاری است اما خودش در دنیای ماست و قابل رویت است. به طور کلی آنچه انجام دادم جز خواسته فیلمنامه و کارگردان بوده، ولی با دست فرمان خودم حرکت می‌کردم.

مختاری: من تعبیری را درباره بازی آقای آقاخانی به کار می بردم و می‌گفتم قطاری که روی ریل است مهم نیست چه رنگی است، بالاخره به مقصد می‌رسد.

آقاخانی: خیلی حس خوبی است. اعتماد بنفس بازیگر را زیاد می‌کند. متاسفانه تعداد افرادی که در جامعه بازیگران بدون اشراف محض روی کار جلوی دوربین می‌روند از کنترل خارج شده است.بازیگران بی شماری می‌شناسم که کاری ندارند ماجرا چیست فقط می‌گویند چند سکانس دارم و سکانس‌هایم کجاست؟! بزرگ‌ترین ضربه‌ای که به بازیگری خورده این است که بازیگران در اتمسفر و کهکشانی حضور پیدا می‌کنند که نسبتشان را با بقیه اجرام آن کهکشان، ستاره‌ها و سیاره‌های اطراف ارزیابی نمی‌کنند. به همین خاطر جای درستی قرار نمی‌‎گیرند. اما افراد سینه سوخته ای مثل من می گویند فیلم نامه را کی می دهید بخوانم. خیلی ها اصلا فیلم نامه را نمی خوانند و گاهی اصلا فیلم نامه وجود ندارد.

مختاری:در ادامه بحث پیشین باید بگویم برای واژه دروغ کلمه لاپوشانی را به کار می برم. این یکی از آسیب هاست که می خواستیم آن را زیر ذره بین ببریم. اگر بحران کنترل نشود میزان لاپوشانی هم زیاد می شود. اگر نیت پشتش سازنده نباشد مفهوم دروغ قوت پیدا می کند و اگر به سمت بهبود باشد وجه مصلحتیش تقویت می شود. فرایند خم دو شکل دارد که یا اجزا را ترکیب می کنند و به هم متصل می کنند و چیزی را می سازند یا گاهی در موقعیت مجسمه ساز هستند و یک چیز کلی وجود دارد و آن را می تراشند و از دلش چیزی درمی آورند. در تب و تاب هر دو این تجربه برایم مهیا شد؛ یعنی در نگارش سعی می کردم اجزا را ترکیب کنم، انگار که دارم آشپزی می کنم؛ اما در اجرا تصور می کردم بیشتر مجسمه ساز هستم. متن را بسیار می نوشتم. حجم خیلی بالا بود و از متن ها می شد یک سریال 50 قسمتی هم درآورد؛ ولی در اجرا متن را خط می زدم. معتقدم کم کردن فرایند سازنده تری است. باور دارم اگر در اجرا به سمت تراشیدن برویم هم مشارکت سازنده تری در بین مجموعه شکل می گیرد و هم نگران نیستیم که آیا کمبودی خواهیم داشت. من با جامعه بازیگری خیلی مشکل دارم و در عین حال به مقوله بازیگری بسیار علاقمندم و به خاطر دغدغه حراست از هنر بازیگری به دنبال اشخاصی بودم که جلوتر از من اهمیت کاری که می کنند یا مسئولیت اجتماعی که بر عهده بازیگر است را متوجه باشند.نتایج سبک زندگی یک بازیگر در جامعه را در فضای مجازی می بینیم. گاهی توهماتی هم برای خودش و هم برای دیگران ایجاد می کند که تعریف نادرستی از شیوه زیست برایشان پیش می آید. من و آقای شفیعی در زمینهمجموعه دوستانی که دعوت شدند هم‌سلیقه بودیم و این دیدگاه را به آقای ملک محمدی انتقال دادیم. بود نمی خواهیم محدود به نام ها باشیم و اگر نامی به حق نام است دعوت می کنیم؛ ولی به دنبال عقبه فرهنگی بازیگران بودیم که از مسیر درستی آمده باشند، یک شبه ره صد ساله نرفته باشند، اگر در جایی ایستادند سیر طبیعی خود را داشته باشند و وقتی نقش را به او می دهیم میزان صحیح اثرگذاریش در روند روایت برایش مهم است. از مجموعه تیم جلوی دوربین ممنونم که خیلی فهیم بودند.

شفیعی: یک ملودرام خانوادگی ساختیم که در مقابل کار قبلی‌ام که به نظر پر هیاهوتر بود به مراتب کار سنگین تر، پر بازیگرتر و پر لوکیشن‌تری بود. هر بازیگری یک ماشین و خانه داشت. یک کار حجیم بود. به نظرم ملودرام خانوادگی ساختن به مراتب کار خیلی سخت‌تری نسبت به ساخت یک کار اکشن و تکنیکال است؛ از انتخاب بازیگر گرفته تا عوامل پشت دوربین و هدایت کردن مسیر و بیم و امیدهایش خیلی سخت‌تراست. از تیر ماه 1400 که شروع کردیم تا اسفند 1400 که دوربین را خاموش کردیم با سلایق، علایق، افکار مختلف، بازیگران متعدد و پیچیدگی‌های روبه‌رو بودیم که هماهنگ کردن آنها کار دشواری بود، البته حلاوتش وقتی خیلی بیشتر می شد که آدم‌هایی با متانت، صبر و حوصله و با ادب مثل خانم سرابندی، آقای آقاخانی و بقیه را می‌دیدیم. حضورشان دلگرم کننده است؛ تلاش می‌کنند خود را در کار سهیم بدانند و این سرمایه است. به نظر می‌رسد کار ساده‌ای است که بازیگران چند دیالوگ می‌گویند و می‌روند، اما من می‌دانم که تولیدش بسیار سخت و فرسایشی است.

سرابندی: قدر در کارهای مختلف از آدم‌های عجیب و غریب ضربه خوردم که به این نتیجه رسیدم کم کار کنم اما با آد‌م‌‎هایی همکار شوم که بفهمند دارند چه کار می کنند. کجا قرار گرفتند و قرار است چه محصولی بیرون بدهند. این گروه جزو نوادر گروهی بود که بچه ها یکدست، همراه و حرفه ای بودند.

مختاری: متن «تب و تاب» علی‌رغم استقبال اولیه، در سازمان گم شد. به یکسری تغییرات مدیریتی و جابه‌جایی‌هایی در سازمان برخورد و داشت به سمت فراموش شدن می‌رفت.7-8 ماه از پایان نگارشش گذشته بود اما تیزبینی و فراست آقای ملک‌محمدی موجب شد باب کار این باز شود. ایشان حضور تعیین کننده‌ای در تدوین چیزی که امروز رقم خورده داشت. همواره از تیزبینیشان تشکر می‌کنم. کاری تولید کردیم که برازنده عنوان شبکه دو یعنی شبکه خانواده و زندگی است. وظیفه رسانه است که این وجه نمایشی را هم بازتاب دهد.

نیکرو: از آقای مختاری تشکر می‌کنم که ما را شش هفت ماه تحمل کردند. از آقای شفیعی هم ممنونم. دومین کارم با ایشان است و همچنان حامی و پشتیبان بودند. از آقای ملک‌محمدی هم سپاسگزارم که فرایند پخش این سریال را فراهم کردند. از پخش این سریال حس خوبی دارم؛ چون فکر می‌کنم جمع خوب، مهربان و دوستانه‌ای بود و وقتی سریال پخش می‌شود هم این حال خوب دوباره به ما انتقال پیدا می‌کند؛ به ماهایی که لحظه‌لحظه آن پلان‌ها و سکانس‌ها را زندگی کردیم و تلخی‌ها، شادی‌ها و لحظات خوب و بدی که گذراندیم را دیدیم و از پخش این سریال حالمان خوب است.

مومنی: از آقای شفیعی، آقای مختاری، مدیران شبکه و همکاران خوبم تشکر می‌کنم و خوشحالم توانستم نقش دیگری خلق و آن را زندگی کنم. گاهی دلم می‌گیرد از این کهبه جوان‌ترها خیلی بها داده نمی‌شود، اما این اتفاق در سریال تب و تاب نیفتاد. بسیاری از بچه‌ها از دل تئاتر آمدند و شاید کار اول تصویریشان بود یا ممکن است سال‌ها دور از دوربین تلویزیون بودند ولی این اتفاق برایشان افتاد. امیدوارم کسانی که سال ها زحمت کشیدند و اصطلاحا خاک صحنه خوردند یا از نقش های کوتاه شروع کردند به حقشان برسند و از این دست اتفاقات برایشان بیفتد.

آقاخانی: آرزو دارم که این دوستان توان و کشش تولید آثار مختلف داستان گو و فرهنگی را برای جامعه مخاطبان متنوع ایران داشته باشند و ما هم بتوانیم کنارشان به تجربیاتمان ادامه دهیم. هر چه هست هیچ چیزی نمی تواند کام این محفل را شیرین بکند، مگر این که خودمان در درونمان اطمینان داشته باشیم تب و تاب آخری نبود.
ملک‌محمدی: در آن مقطع به خاطر کرونا چند کار انجام می دادیم و همه شان کارهای سنگین و پر تنشی بودند و وقت هایی که می خواستم حالم خوب شود سر این پروژه می رفتم و ناهار می خوردم. این پروژه مثل خانه ام بود چون می دانستم به آنجا بروم حالم خوب می شود. سر پروژه های دیگر این حس را نداشتم.

درنگ: تب و تاب در خانواده ایرانی

فاطمه چشمی - گروه رسانه: سریال هایی با موضوع خانواده در سیمای ملی همیشه مخاطبان ویژه ای داشته و دارد، مخاطب اصلی این سریال ها علاوه بر پدران و مادران، جوانان و نوجوانانی هستند که با الگوپذیری از این قصه ها و پذیرفتن برخی راهکارها در هر قسمت می توانند انتخاب بهتر و درست تری در زندگی روزمره اجتماعی و شخصی شان داشته باشند.

در سال های گذشته با توجه به رشد بی رویه وسایل ارتباط جمعی بین اغلب قشرهای جامعه، سبک و سیاق زندگی افراد نیز دچار تحول و تغییر اساسی شده است، در دوران قبل از همه گیری کرونا خانواده با نظارت بیشتری بر فرزندان می توانست این سطح گسترده از اعتیاد به فضای مجازی را کنترل کند، ولی در دوران کرونا با اجبار به استفاده قشر جوان و نوجوان برای تحصیل و اموزش از طریق موبایل و تبلت و... راه دیگری برای والدین نماند به جز پذیرش این ابزار و اجازه استفاده شبانه روز فرزندانشان از این تکنولوژی !

سردرگمی و عدم ارتباط گیری درست با فرزندان موضوعی است که والدین را درگیر کرده است، از سویی ارتباط بین زن و شوهر هم در این بین دارای اختلال هایی شده است.

سریال «تب و تاب» مدتی است از شبکه دو سیما در ساعات پایانی شب و در حالی که تقریبا تمامی اعضای خانواده در کنار هم هستند پخش می شود، سریالی با موضوع خانواده و نمایش معضل ها و مشکلات زندگی امروزه و بررسی علل آن با داستانی از جنس ارتباطات روزمره خانواده های ایرانی.

داریوش مختاری کارگردان این مجموعه که در کارنامه خود سریال های «اغما»، «پیچ تند»،«سریال بندباز»و ... دارد را می توان کارگردان و نویسنده ای دانست در حوزه خانواده و ارتباط بین آنها، در سریال تب و تاب ما شاهد قصه هایی از زندگی چند خانواده هستیم که هر کدام به نوعی با یکدیگر مرتبط هستند.

سبک زندگی اسلامی با توجه به آموزه های دینی و اخلاقی ائمه و بزرگان دین اسلام می تواند الگو و نشان راه خانواده ها باشد، در این سریال مشکلات و اختلافات همگی نشات گرفته از سبک اشتباهی است که متاسفانه در جامعه ما رواج پیدا کرده است، شروع اختلافات و مشکلات درون خانواده ها و اقوام اگر با صلاحدید بزرگان و به اصطلاح ریش سفیدان حل نشود می تواند معضل بزرگ تر و غیرقابل کنترلی شود.

ارج نهادن به جایگاه پدر و مادرو همچنین پدربزرگ ها و مادربزرگ ها در این دست مجموعه های پر بازدید می تواند بنیان خانواده را تحکیم بخشد، رابطه بین جوانان و نسل های گذشته با توجه به پیشرفت تکنولوژی و تغییر سبک ارتباط با شکاف بزرگی مواجه شده است، یادآوری اینکه استفاده از تجربه و آگاهی این نسل می تواند آسان ترین و در عین حال بهترین راه برای رهایی از مشکلات زندگی مشترک و در کنار آن تربیت فرزندان باشد، از دیگر هدف های ساخت این سریال به شمار می رود.

استفاده از بازیگران جوان و کودکان با استعداد در این سریال از نقاط قوت آن به شمار می رود، همچنین حضور بازیگران کهنه کار و چهره های شاخص مانند محمود پاک نیت که برای بیننده یادآور سریال های دوست داشتنی تلویزیون است به بازدید بیشتر این سریال کمک بسیاری کرده است.

روند سریال سازی در تلویزیون با توجه به نیاز جامعه در رسانه ملی پیگیری و اجرا می شود، در این مجموعه نیز با توجه به این موضوع، شاهد داستان هایی از جنس زندگی عامه مردم خواهیم بود و شباهت قصه ها با شخصیت های واقعی در زندگی روزمره ما می تواند دریچه ای باشد برای بازبینی خودمان در قاب تلویزیون و بازنگری در رفتارهایی که اغلب مسبب بسیاری از مشکلات و ناآرامی ها در زندگی روزمره ما می باشد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها