زندگی حماسهآفرین و پرفراز و نشیب دکتر مصطفی چمران از مقاطعی بسیار گوناگون و حساس شکل گرفته است که بسیار با هم متفاوت هستند اما آنچه مثل نخ تسبیح این اتفاقات را ردیف و بههم متصل کرده اندیشههای متعالی و شیداییاش برای تکامل روح انسانی و وصول به معشوق و لقای حق است. فقدان او بهعنوان عضوی تاثیرگذار و منحصر بهفرد در حوزه مقاومت هنوز که هنوز است به چشم میخورد اما آنچه بیشتر در جامعه کنونی حائز اهمیت است لزوم آشنایی مخاطبان جوان با قهرمانی است که یاد و نامش همیشه در قلب هر ایرانی جاودانه میماند. از پرمخاطبترین آثار منتشر شده درباره شهید مصطفی چمران در قالب کتاب «موتورسوار چمران» به نویسندگی حمیدرضا جوانبخت و در قالب مستند «خاطرات موتورسیکلت» به کارگردانی امیرحسین نوروزی است. به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادت مصطفی چمران گفتوگویی با جوانبخت و نوروزی انجام دادیم و یادی کردیم از آثاری که هر کدام میتوانند بخشی از دفتر تاریخ سیاسی کشورمان را ورق بزنند.
روایت جوانان عشق موتور
«روزی روزگاری، جوانهای تهران در تپهها و خیابانها مشغول موتورسواریشان بودند که جنگ شد. یک آدم دلربا آمد دلشان را برد، خودشان را هم برد به جبهه... اسمش چمران بود، شهید مصطفی چمران...». این خلاصه مستند «خاطرات موتورسیکلت» به کارگردانی امیرحسین نوروزی است. عنوان این مستند برگرفته از داستان موتورسواران جوان و متمولی است که با آغاز جنگ تحمیلی تحت تاثیر شهید چمران به جبهههای حق علیه باطل پیوستند. کارگردان این مستند از زاویه این موتورسواران شخصیت شهید چمران را بیشتر و بهتر به مخاطب میشناساند و به آنها تصویری پاک و راستین از میهنپرستی، آزادگی و مقاومت ارائه میدهد. بر این اساس گفتوگویی با امیرحسین نوروزی انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
درباره مستند «خاطرات موتورسیکلت» و چگونگی شکلگیری آن توضیح بفرمایید.
این مستند بر اساس پژوهشی از سامان مختاری در خانه مستند شکل گرفت. ایشان همراه با همسر محترمشان سوژهیابی و پژوهشی درباره جانبازی به نام جلیل نقاد از بازماندگان موتورسوار ستاد جنگهای نامنظم انجام داده بودند. جلیل نقاد به دلیل این که جانباز هستند قدرت تکلمشان کامل نیست و به همین خاطر برای انجام این پژوهشها نیاز بود اطلاعات کامل را از موتورسواران دیگر ستاد و البته مراکز دیگری کسب کنیم. در مجموع با محوریت شخصیت جلیل نقاد، تهیهکنندگی مستند «خاطرات موتورسیکلت» به من سپرده شد و با پژوهشهای میدانی و کتابخانهای و مصاحبه با اعضای باقیمانده از ستاد جنگهای نامنظم و... این کار شکل گرفت.
و در بخشی از فیلم با برگزاری مسابقهای از جلیل نقاد تجلیل هم کردید. او واقعا قهرمان موتورسواری بوده؟
جلیل از جوانان موتورساز بود که در کنار آن در مسابقات پیستی شرکت میکرد. او با موتور کراس و تریال در مسابقات شرکت میکرد و کاپ هم دارد؛ اسماعیل شاهحسینی نیز همینطور. عکسی از آقای رابوکی در پیست موتور کراس دیدم که مقام هم داشته است. البته شغل اصلی عباس رابوکی، زدن سقف کاذب است.
به طور کلی هدف از جنگهای نامنظم که توسط شهید چمران هدایت میشد، چه بود؟
هدف جنگهای نامنظم حفظ اهواز بود. پیرو این هدف اگر به سوسنگرد یا حمیدیه ورود کردند به دلیل حفظ اهواز و جاده اهوازسوسنگرد بود. به قول یکی از سرهنگها؛ «ما نیاز داشتیم که چند نفر در اهواز راه بروند تا ستون پنجم دشمن احساس نکند شهر خالی است». میتوان گفت فعالیتهای موتورسواران مانند آجرهای ریزی بود که اهواز حفظ شود. بنابراین ماموریت جدی ستاد جنگهای نامنظم جلوگیری از سقوط اهواز بود و چون ساز و کارشان حالت کلاسیک یک جنگ را که مثلا طرح و نقشهای داشته باشد نداشت، جنگ نامنظم به معنای این که سریع در جایی به دشمن ضربه بزنند و جابهجا شوند را انتخاب کردند.
چرا در این مستند بیشتر به موضوع ماهیت ستاد جنگهای نامنظم و هدف از شکلگیری آن نپرداختید؟
اگر بیشتر به سمت ستاد میرفتیم بچههای موتورسوار را از دست میدادیم. در همین شکل که مستند «خاطرات موتورسیکلت» را ساختیم هم باز مورد اعتراض مخاطب واقع شدیم که ما فقط دوست داشتیم فیلم روی همین بچهها متمرکز بماند.
ابعاد ماجرای موتورسواران ستاد جنگهای نامنظم به قدری گسترده است که نیاز به تولید آثار متعددی احساس میشود. به نظرتان چه وجوهی از این اتفاق باید موردنظر قرار بگیرد تا مخاطبان از آن آگاهی داشته باشند؟
در ستاد جنگهای نامنظم افراد بیشماری فراتر از موتورسوارانی که در این مستند میبینید، فعالیت داشتند. در این ستاد از تمام اقشار جامعه که شاید علاقهای هم به جنگیدن نداشتند، به دلیل ارادت و محبتشان به دکتر چمران گرد هم آمدند. از نکات قابل توجه در این ستاد یکی نوع مدیریت بر افراد مختلفی بود که دور هم گرد آمدند و دیگری عملکرد خود ستاد جنگهای نامنظم. بیتردید در اینباره خلأ بزرگ پژوهشی وجود دارد. ستاد جنگهای نامنظم چند ماه بعد از شهادت دکتر چمران در بسیج و سپاه ادغام شد و من در حد یک جمله خبری صرفا شنیدهام که در همان ماههای ابتدایی شهادت دکتر چمران گزارشی عملیاتی توسط برادر ایشان، مهندس چمران راجع به عملکرد این ستاد تنظیم شد و به مرکز اسنادی در سپاه تحویل داده شد، اما از نظر من چنین ستادی آنهم در بحبوحه سال اول جنگ تحمیلی نیاز به پژوهشی گسترده و مدون دارد. البته میدانم مراکز اسناد دفاع مقدس قرار است در اینباره کارهایی انجام دهد، اما به هر حال خلأ بزرگی راجع به تاریخ ستاد جنگهای نامنظم به لحاظ عملیاتی و عملکرد وجود دارد.
فکر میکنید برای مخاطب امروز که درگیر تحریفهای تاریخی توسط رسانههای معاند هستند اطلاع از واقعیتهای حوزه دفاع مقدس و جنگ تحمیلی و همچنین شناخت بزرگان جنگ مثل شهید چمران چقدر لازم است؟
واقعیت در تاریخ امری است که از زاویه روایت راوی پدید میآید. اگر ما در روایت از جنگ واقعیت روایت یک امر تاریخی را بپذیریم که هر کسی روایت خودش را بگوید و در نهایت مخاطب برداشتاش را از این روایات اجتهاد کند خیلی از مشکلاتمان در حوزه تاریخنگاری جنگ حل میشود. مخاطب ما وقتی دچار اخلال از یک امر تاریخی میشود که ما اصرار کنیم که آن وجه از تاریخ را که ما میگوییم درست است! در صورتیکه یک امر تاریخی را باید از جوانب مختلف دید و سنجید. تاریخ، عرصه روایتها است. این طور نیست که ما الزاما بگوییم هر آنچه ما میگوییم در تاریخ اتفاق افتاده یا فلان اتفاق در تاریخ را بنا بر صلاحدید خودمان نقل کرده و فلان اتفاق را نقل نکنیم! در بیان تاریخ اگر هم اشتباهی توسط شخصی یا نهادی صورت گرفته باید به گوش مخاطب رساند. چون جزئی از تاریخ است و در نهایت این خود مخاطب است که با مطالعه فراوان به برداشتی شخصی میرسد.
هنوز با موتورسواران چمران ارتباط دارید؟
خیر.البته سیدعباس رابوکی را تا یکی دو سال پیش میدیدم. آن هم به دلیل کتاب «موتورسوار چمران» که به حمیدرضا جوانبخت، نویسندهاش اطلاعاتی راجع به کلیت ستاد جنگهای نامنظم و موتورسواران چمران برای نگارش میدادم. به همین خاطر تا آن زمان لاجرم سیدعباس رابوکی را میدیدم، اما الان ارتباط مستقیمی با هیچکدام از این دوستان ندارم.
اگر بخواهید به عنوان کسی که مستندی از شهید چمران ساخته ایشان را معرفی کنید، چه میگویید؟
کلا ویژگی این مستند مربوط به آدمهای حاضر در آن و محبت آدمی به نام شهید مصطفی چمران است و باید بگویم که محبت همیشه جذاب است. از نظر من مهمترین ویژگی شهید چمران این بود که انسانها را همان گونه که هستند به رسمیت میشناخت. به عبارتی برای هر انسانی همان طور که هست احترام قائل میشد و همان طور که هست او را می پذیرفت، بدون این که از او بخواهید تغییری در اصالت خود بدهد. به نظرم این یک دیدگاه بزرگ در جامعهشناسی و کلا زندگی است که در مستند «خاطرات موتورسیکلت» هم به وضوح به تصویر کشیده شده. این که انسانها با بهرسمیتشناختن اصالت وجودی یکدیگر در کنار هم زندگی کنند. مستندی دیگر به عنوان تهیهکننده دارم با عنوان«همرزم» به کارگردانی مسعود دهنوی که این روزها هم از شبکه مستند در حال پخش است. این مستند هم اثری است که به ستاد جنگهای نامنظم، از ابتدا تا ادغامشدنش و آدمهای مؤثر در این ستاد میپردازد و سعی دارد خاستگاه مردمی و اجتماعی این ستاد را واکاوی کند. در«همرزم» هم تا حدی به روابط خوب مقام معظم رهبری با شهید چمران در ستاد جنگهای نامنظم هم پرداختهشده و نشان میدهد همرزم بود این دو شخصیت چه تبلور جذابی دارد.
و در پایان چگونه میتوان فضای فرهنگی جامعه را احیا کرد و همچون گذشته به ساخت آثار بامحتوا پرداخت؟
یک راهش این است که برای اصالت هنرمندانی که دلداده این فضا هستند ارزش قائل شویم و اجازه دهیم خودشان باشند. یعنی آزادشان بگذاریم که اثر، داستان، شخصیت و... که میخواهند روی آن کار کنند خودجوش از درونشان تبلور پیدا کند، اما اگر قصه از بالا به پایین باشد و مدیریت فرهنگی کشور فکر کند که در عرصه مدیریت هر هنر والایی که موجب استعلای جامعه شود باید به هنرمند بتابد، اشتباه است. هنر از هنرمند است که میجوشد و مدیریت صرفا موظف است برایش فضا و عرصهای فراهم کند که ایده هنرمند تجلی و رشد یابد. در عرصه هنر اگر بگذاریم هنرمند خودش باشد جوشش رخ میدهد.
فاتحان قلبها
ما به شهید چمرانها و شهید سلیمانیها نیاز داریم. بر ما تکلیف است که آنها را به سرداران، صاحبمنصبان، مدیران و عموم جامعه معرفی کنیم که ببینند چطور میشود نیروها را به شکلی جذب کرد که پای کار بایستند. با دیدن این آثار است که به این نتیجه میرسیم اگر میخواهیم برای هدف متعالی ایستادگی کنیم باید شهید چمران باشیم، باید شهید قاسم سلیمانی باشیم و چنین شهدایی را الگو قرار دهیم. اگر نخواهیم حتی نزدیک به چنین شخصیتهایی در عرصه مدیریتی شویم، انسانهای مخلص و جهادگر کنارمان جمع نمیشوند. بنابراین از نظر من مخاطب جدی چنین آثاری بیشتر دوستانی هستند که تصمیم میگیرند در عرصه کشوری و لشکری خود را به بوته مسئولیتپذیریهای اجتماعی بسپارند. امیدوارم حداقل سالی یکبار هم که شده به بهانه سالگرد شهادت دکتر چمران بازشناسی روی شخصیت والای ایشان و فعالیتهایشان داشته باشیم و یادمان نرود که چه کسانی را داشتیم.
قهرمانی که خود کتابی زنده است
کتاب «موتورسوار چمران» نوشته حمیدرضا جوانبخت، خلاصه زندگی سیدعباس حیدر رابوکی از موتورسواران شهید چمران در ستاد جنگهای نامنظم است که توسط انتشارات جامجم در کتابفروشیها عرضه شده و از ویژگیهای این کتاب، میتوان به نقشی که شهید چمران در پایهگذاری نهادی تماما مردمی و غیردولتی با عنوان ستاد جنگهای نامنظم داشت، اشاره کرد. نهادی که منشأ اثر خیلی از وقایع و اتفاقات سالهای ابتدایی جنگ تحمیلی بود. به مناسبت سالگرد درگذشت شهید چمران و برای بررسی بیشتر این کتاب با نویسنده آن، حمیدرضا جوانبخت گفتوگویی انجام دادهایم.
اسم کتاب اولین دریچه برای شناخت آن است؛ مخصوصا وقتی کتاب درباره شخصیتی باشد که از نزدیک جنگ تحمیلی را حس کرده، چرا اسم «موتورسوار چمران» را برای کتابتان انتخاب کردید؟
در ابتدای امر اسامی کلاسیکتر، هنریتر و شکیلتری مثل «روزگار موتورسوار» به ذهنمان رسید، اما در نهایت طی مشورت با دوستان صاحب اندیشه به این نتیجه رسیدیم که اسم این کتاب باید مانند خود کتاب ساده باشد. ضمن اینکه در خود کتاب بارها نام موتورسوار چمران برده میشود؛ از این جهت که در کتاب هم میخوانیم آن زمان که پلیس یا کمیته جلوی این بچهها را در خیابان میگرفتند، آنها با غرور میگفتند که ما موتورسواران دکتر چمران هستیم.
پس هنوز هم سیدعباس حیدر رابوکی ، خودش را موتورسوار چمران معرفی میکند؟
بله. چهره عباسحیدر رابوکی بهواسطه حضورش در برنامههای مختلف تلویزیونی برای مردم شناخته شده است. چند هفته پیش به اتفاق هم به بهشتزهرا بر سر مزار شهید چمران رفته بودیم و خیلی برایمان جالب بود که مردم وقتی ایشان را میدیدند، میگفتند: «اِاِاِ موتورسوار شهید چمران» که البته خود عباس کابوکی هم بسیار از این موضوع راضی است.
چه شد تصمیم گرفتید خاطرات آقای رابوکی را بنویسید؟
«موتورسوار چمران» داستان زندگی جوان ۲۱ سالهای است که تمام عشق و دغدغهاش موتور و موتورسواری است و به چیزی جز موتور و سینما فکر نمیکند. او چندان قرابتی با فضای سالهای ابتدای انقلاب ندارد و حتی تصورش را هم نمیکند که روزی همراه رزمندگان راهی جبهه شود اما تقدیر در یک روز سرد پاییزی او را مستقیما توسط خود شهید چمران، جذب ستاد جنگهای نامنظم میکند و سیدعباس همراه تعدادی از موتورسواران راهی جبهههای جنوب میشود. من خودم متولد سال ۷۹ هستم. یعنی ۱۲ سال بعد از پایان جنگ تحمیلی به دنیا آمدم اما همیشه قهرمانان جنگ برایم بسیار جذاب بودند. به نظرم آنها اشخاصی از جهانی دیگر و ورای جهانیاند که ما در آن هستیم. نسل من آنچنان که در همنسلیهایم میبینم، بعضا بیهدف زندگی میکنند. در حالیکه در دهههای پیش، اتفاقی در کشور میافتد به نام انقلاب اسلامی که به یکسری جوان بیهدف، هویت میبخشد و آنها را از پیست موتورسواری جمع و تبدیل به قهرمانان ملی میکند. سالها بود که کتابهای حوزه دفاعمقدس را مطالعه میکردم و خیلی از مضامین آن به نظرم دیگر تکراری میآمد. زمانی کتابهایی مثل «دا» (خاطرات سیده زهرا حسینی) یا «پایی که جا ماند» به نویسندگی سید ناصر حسینیپور قلههای خاطرهنگاری جنگ بودند اما به مرور زمان در این زمینه به افول رفتیم و به سطحی هموار در خاطرهنگاری جنگ رسیدیم. برای خودم جذاب بود که بتوانم کاری متفاوت و غیرتکراری در حوزه دفاعمقدس انجام دهم که به همنسلیهایم نیز مرتبط باشد. به این مسائل فکر میکردم تا عباس رابوکی را خیلی اتفاقی در روز اکران مستند «خاطرات موتورسیکلت» (مستندی درباره یکی از موتورسواران گروه شهید چمران به نام جلیل نقاد) دیدم. از همان روز متوجه شدم چه سینه پردردی برای بیان خاطراتش دارد. به ایشان پیشنهاد روایت خاطراتش را دادیم تا یک بار منسجم به زندگی قبل از جنگ ایشان و مهمتر از همه بیان خاطرات گروه موتورسواران شهید چمران بپردازیم.
از نکات قابل توجه کتاب، جوانهای عشق موتوری است که همراه شهید چمران به جبهه میروند و مسیر زندگی آنها بهکلی عوض میشود. آیا نوجوان و جوانان امروزی میتواند حس و حال آنها را درک کند و بفهمد که آن زمان چه چیزی باعث شد این جوانها به جای پیست موتورسواری از خط مقدم جبهه سردربیاورند؟
اصلا کتاب «موتورسوار چمران» را برای جوانان دهه ۷۰ و ۸۰ نوشتم و در این مدت بازخوردهای بسیار خوبی از آنها گرفتم. این کتاب به چاپ مجدد رسید و حتی نامزد کتاب سال دفاعمقدس هم شد. خدا را شاکرم که این کتاب دیده شد و وقتی با این جمله از سمت جوان همسن و سال خودم مواجه میشوم که من در این کتاب خودم را دیدم، واقعا لذت میبرم. آنچه باعث شیفتگی جوانهای امروز به این کتاب شده، بیشتر منشی است که شهید چمران در رفتار با جوانان موتورسوار داشت.
بیشتر در مورد منش و رفتار درستی که شهید چمران در مواجه با جوانان داشت، توضیح میدهید؟
شهید چمران کسی است که به تمام ظرفیتهای اطرافیانش توجه میکند. متاسفانه تاریخنگاری جنگ تحمیلی بیشتر روی سالهای پایانی جنگ(۶۳۶۷) تمرکز دارد که البته سالهای خونینی هم هست اما سال اول جنگ خیلی مهم است. وقتی از من میپرسند که موتورسوار چمران چیست، میگویم روایت شنیدهنشدهای است از سال اول جنگ که معمولا کسی راجع به آن صحبت نمیکند. در این سال در حالیکه تمام کشور درگیر التهابات سیاسی است، شهید چمران نهادی را بنیانگذاری میکند به نام ستاد جنگهای نامنظم.
تعریف شما از ستاد جنگهای نامنظم چیست؟
مردمنهادترین ارگان نظامی که وقتی منحل شد، دیگر حتی شبیه به آن بوجود نیامد. در سالهایی که بسیج و سپاهی نیست و ارتش بسیار ضعیف است، شهید چمران ستاد جنگهای نامنظم را پایهگذاری میکند و انواع و اقسام شخصیتها را در آنجا گرد هم میآورد. نگاهی که شهید چمران در گردآوری تفکرات مختلف کنار هم داشت، نگاهی است که تکه گمشده پازل امروز حاکمیت جامعه ما است.
اگر قرار باشد مقایسهای بین این کتاب با سایر کتابهایی که در حوزه جنگ تحمیلی و دفاعمقدس نوشته شده، ارائه دهید به چه موارد قابل اعتنایی اشاره میکنید؟
حدودا یکسوم کتاب «موتورسوار چمران» روایت زندگی قبل از جنگ سید عباس رابوکی است. به عبارتی سبک زندگی نوجوانان و جوانان دهه ۴۰ و ۵۰ را نشان میدهد و همین فضا و سبک زندگی تهران قدیم میتواند یکی از ویژگیهای کتاب باشد. پس از آن وقوع انقلاب که مانند طوفانی بر قلب جوانان رخنه و آنها را تحتتاثیر قرار داد و دیگری روایتی از اتفاقاتی که در سال اول جنگ رخ داد. علیرغم اینکه درباره شهید چمران کتابهای زیاد و حتی دستنوشتههای ایشان منتشر شده اما در این کتاب شهید چمران را طوری میبینیم که بهندرت دیدهایم و به قاطعیت میگویم تابهحال کمتر کسی سراغ این چهره جدید و دوست داشتنی از شهید چمران رفته است. ضمن اینکه واجب است در ایامی که همه مشغول برگزاری مراسمی برای بزرگداشت شهید چمران هستند، یادی کنیم از شهید ایرج رستمی که این کتاب را به ایشان تقدیم کردیم. شهید رستمی، معاون شهید چمران و معاون ستاد جنگهای نامنظم و از چهرههای دوست داشتنی این ستاد بودند. شهید رستمی یک روز قبل از شهید چمران به شهادت رسیدند. روایتی است از همرزمانشان که هر دو شهید مثل یکی روح در دو بدن بودند. به قدری که شهید چمران دوری از شهید رستمی را تاب نیاورد و کمتر از ۲۴ ساعت به او پیوست.
یک شخصیت کاریزماتیک
رواداری، پذیرش، آغوش باز و صفا و صمیمیت. آغوش باز از ویژگیهای شخصیتی است که هر کسی آن را ندارد. در جایی از کتاب میخوانیم که موتورسواران زمانی که در جبهه جنوب آموزش میبینند و همه را عاصی کردند، شهید چمران در عملیات سوسنگرد زخمی میشود و آنها به دیدار شهید چمران میروند. عباس رابوکی روایت جالبی در اینجا دارد. میگوید چهرهای که همیشه از حزباللهیها در ذهن داشتم، بسیار خشن و عبوس بود اما وقتی همه ما جوانان موتورسوار با شمایل مختص به خودمان وارد اتاق ایشان شدیم، تکتکمان را در آغوش گرفت و با خوشرویی صحبت کرد. این آغوش باز شهید چمران و رواداریشان از مهمترین ویژگیهای شخصیتشان بود که همواره از آن یاد میشود.
سالگرد شهادت دکتر چمران
چمرانی که طی ۳۰ سال «چ» شد
سعید مستغاثی - مستندساز و کارشناس سینما
در یکی از تاثیر گذارترین صحنههای فیلم «چ»، یکی از ماندگارترین دیالوگهای آثار حاتمیکیا بیان میشود؛ وقتی اصغر وصالی پس از آنکه دکتر چمران را خطاب قرار داده که «من شما را بیشتر چمران بازرگان دیدم تا چمران خمینی»، آنگاه با سوز و شور میگوید که سرباز خمینی مرد شهادت است و نه تسلیم. در اینجا چمران او را در آغوش کشیده و با حسرت میگوید: «... خوش به حال خمینی که چنین سربازهایی دارد...»
دکتر چمران در واقعیت تاریحی هم مانند فیلم «چ»، در آن ۴۸ ساعت محاصره پاوه، شرایط دشواری را گذراند. او از سوی دولت موقت مهندس بازرگان برای مذاکره آمده بود. (گزینش این مقطع از زندگی دکتر چمران و تاکید بر مذاکره، هوشمندی بالای حاتمیکیا را در انتخاب یکی از مهمترین مقاطع زندگی و مبارزات شهید چمران میرساند). مذاکرهای که در حال محاصره تمامعیار انجام و پیش میرفت!
مذاکرهای که برای نجات مردم انجام میشد و بهرغم تمامی سعی و تلاش دکتر چمران، سرانجام با زیادهخواهیها و بد عهدیهای طرف مقابل (بهرغم دوستی دیرینه یکی از سرکردگان آنها به نام دکتر عنایتی با شهید چمران) به نتیجهای نرسید تا آنجا که دکتر چمران در یکی از آخرین صحنههای فیلم برای مردمی که محاصره شده بودند، گفت همه تلاشش را برای خاموش کردن صدای گلولهها به کار گرفت اما به نتیجهای نرسید! به نظرم این نتیجه ناگزیر همان مذاکرهای است که در شرایط محاصره انجام میشود که دکتر عنایتی در همان دیدار قبرستان گفت:«... انتهایش، تسلیم است!»
اما گناه دوستانش که اسیر پاسداران شدهاند را اسارت در دستان کسانی میدانست که تسلیم شدن را بلد نیستند! (این جمله را در همان صحنهای گفت که ناگهان در اتومبیلش و در حالی که آماده فرمان شروع جنگ پس از مهلت ۳۰ دقیقهای بود با دکتر چمران نارنجک به دست مواجه شد.)
میتوان گفت کاراکتری که ابراهیم حاتمیکیا از دکتر چمران در فیلم «چ» ترسیم کرد، یکی از قویترین شخصیتپردازیهای اسطورهای در تاریخ سینمای ایران بود که بهجرات میتوانم آن را بیسابقه بدانم.
و لحظه اصلی فیلم که تمامی اوج و فرودها و درگیریها و شخصیتپردازیها و بحث و جدلها، گویی برای همان لحظه چیده شدهاند، زمانی است که شهید اصغر وصالی زخمی و لنگان، تکیه داده به دیگر همرزم مجروحش به داخل سنگر محاصره شده شهید چمران و معدود یارانش میآید و رادیوی دستی خود را با دست دیگر بلند کرده تا دلیل قطع شدن رگبار مسلسلها و توپها و آرپیجی هفتها از سوی ضدانقلابیون و فریادهای ا...اکبر را برای سنگرنشینان بگوید. او فقط میگوید: «همه رفتند، فرار کردند، چون خمینی عصایش را بلند کرد...».
و بهدنبال آن، پیام و فرمان امام به نیروهای مسلح برای پایان بخشیدن به محاصره پاوه (که ضبط کرده بود) را برای حاضران پخش میکند.در واقع دکتر چمران پس ازحماسه پاوه چمران خمینی شد. یادداشتها و مکتوبات وی پس از آن واقعه که در کتابی به نام «کردستان» جمعآوری شد و به چاپ رسید، مصاحبههای متعددش چه درباره کردستان و چه درباره جنگ تحمیلی که تصاویرش نیز موجود است و قطعات عارفانهاش، همه و همه نشان از همان دکتر چمرانی دارد که لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر در مسیر شدن (یعنی همان مسیری که بخشی از آن را در فیلم «چ» میبینیم) قدم برداشت تا در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ در جبهه دهلاویه به شهادت رسید!
تاکنون هر آنچه در تولیدات سینمای ایران از اسطورهها و قهرمانهای تاریخ ایران و انقلاب پرداخت شده، شخصیتهایی تکبعدی و تخت بودهاند که از همان ابتدا دارای ویژگیهای خاص و والای انسانی ترسیم شدهاند که تا پایان نیز با همان خصوصیات و ویژگیها پیش رفتهاند اما شهید چمران فیلم «چ» از لحظه ورودیاش در فیلم (که در نمایی درشت مشغول پاککردن شیشههای عینکش است) تا انتهای آن که در پس از شنیدن اثرات پیام امام، اشکهایش را از پشت شیشههای عینک پاک میکند و سپس در آن سکانس به اصطلاح اپی لوگ با نمایش نابودی تنها یادگار همسر و فرزندانش، چمران دیگری را به نمایش میگذارد، فراز و نشیبهای متعددی دارد.
او در ابتدای ورودش همراه تیمسار فلاحی، به اصغر وصالی میگوید که برای ارزیابی اوضاع آمده و اساسا دیدگاه جامعی از شرایطی که در پاوه اتفاق افتاده، ندارد. او حتی نسبت به دشمن نیز ارزیابی دقیقی نداشت و از همین روی در آغاز، اقدام به مذاکره را در دستور کار قرار داده و در حین همین مذاکره حتی اسلحههای خود و یارانش را تحویل میدهد اما در اواخر فیلم، وقتی با لباس مبدل و مابین فرصت ۳۰ دقیقهای سراغ عنایتی میرود تا آخرین مذاکرات را انجام دهد، نارنجکی در دست دارد که حتی ضامن آن را نیز کشیده است.
میتوان گفت در واقع حاتمیکیا، همه تحولات و تغییرات روحی و فکری شهید چمران در طول حدود ۳۰ سال (از مرداد ۱۳۳۲ و فعالیت در نهضت مقاومت ملی و بعد از آن انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و سپس دوران زندگی در آمریکا و ناسا و شرکت بل و سپس مهاجرت به لبنان و حضور در بنیانگذاری جنبش امل در کنار امام موسی صدر و بعد از آن و پیروزی انقلاب اسلامی، حضور در ایران و دولت بازرگان و وزارت دفاع و بالاخره نماینده امام در شورایعالی دفاع و ستاد جنگهای نامنظم و شهادت در دهلاویه) را در ۴۸ ساعت محاصره پاوه خلاصه کرده و چمرانی را که در طول ۳۰ سال، چمران خمینی میشود را در همان زمان محدود یا بهتر بگوییم حدود ۱۳۰ دقیقه فیلم «چ» نمایش داده است. از همین روی در بیشتر لحظات فیلم، چمران را ثابت و به صورت تیپ نمیبینیم، بلکه انسانی بیقرار است و در حال تغییر و تحول یا بهتر بگوییم همان شدن تا بالاخره خود را در برابر فرمان ولایت میبیند که چگونه همه کید و مکر دشمنان را با خیل ساز و برگ نظامیشان و انبوه افرادشان، همچون موم در برابر نور خورشید، آب میکند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد