همزمان شماری از روحانیون مشهد نیز در تلگرافی به رضاخان، خواهان توقف کشف حجاب شدند. به این تلگراف پاسخی داده نشد اما پاسخی که از رضاخان به فرماندهان نظامی مشهد مخابره شد، حاوی این جملات بود: «اگر بیش از این مسامحه کنید، نه تاج بر سر من خواهد ماند و نه کلاه بر سر شما.» در نتیجه ایرج مطبوعی فرمانده لشکر مشهد دستور داد که سربازان وارد صحن حرم شوند و در صورت لزوم به طرف مردم تیراندازی کنند. بدین ترتیب در ۲۰ تیر مسجد گوهرشاد به محاصره نیروی نظامی و انتظامی در آمد و در زد و خوردهایی که میان آنها و مردم درگرفت سه تن از نیروی انتظامی و حدود ۱۰۰ تن از مردم زخمی یا کشته شدند. ازدحام بیش از حد مردم در مسجد گوهرشاد در ۲۱ تیر به محاصره کامل مسجد با توپهای سنگین منجر شد و سرانجام در نیمههای شب به حمله نیروهای نظامی و انتظامی به مردم و کشتار و دستگیری آنان انجامید. شمار کشتهشدگان میان ۲ تا ۵ هزار نفر و دستگیرشدگان حدود ۱۵۰۰ نفر تخمین زده شد. همچنین از ۲۲ تیر نیز توقیف و دستگیری علما آغاز شد و حدود ۳۰ تن از آنها دستگیر شدند. بدین ترتیب قیام گوهرشاد سرکوب شد و به پایان رسید. سینا واحد، نویسنده سالهای دور کیهان و اطلاعات در کتابی با عنوان «قیام گوهرشاد» که در قالب تاریخ شفاهی گرد آمده است، به ریشهیابی این قیام که به نوعی بزرگترین کشتار تاریخ معاصر به حساب میآید پرداخته است.
شروع صحبتهایمان را به چرایی اجرای پروژه قیام گوهرشاد متمرکز کنیم. چه شد تصمیم گرفتید بعد از چند دهه این قیام را کالبدشکافی کنید؟
قبل از انقلاب با استاد فقید محمدرضا حکیمی یک ارتباط دوستانه داشتم. در یکی از تعاملات بعد از انقلابمان که فکر میکنم نوروز سال ۵۸ بود، ایشان برای اولینبار راجع به واقعه گوهرشاد با من حرف زد. البته اشراف جزئیات نداشت و خیلی کوتاه از قول استادش آقای قزوینی در اینباره صحبت کرد. با وجود این در عظمت حادثه تردید نداشت و معتقد بود که جزو حوادث بزرگ تاریخ گذشته است. به من گفت اگر بتوانید راجع به این موضوع کاری کنید، کار بزرگی میشود. مدتی روی این موضوع فکر کردم اما بهدلیل مشغله کاری امکان بررسی و پژوهش پیدا نکردم. حوادث آمد و رفت و روزگار سپری شد تا اینکه یکی از آشنایان و دوستان خوبم به مجله سروش رفت و ریاست این مجله را عهدهدار شد و از من خواست برای همکاری به آنجا بروم. پذیرفتم و همکاریام را در سروش آغاز کردم. یک روز در آنجا درخصوص گوهرشاد مطالبی گفتم که به مزاج رئیس مجله خوش آمد و از سوژه استقبال کرد. او از من خواست آن را پیگیری کنم. به او گفتم فعلا درگیر مجله هستم و امکان پژوهش ندارم. گفت میتوانی مجله را رها کنی و دنبال این کار بروید. پذیرفتم و یک ماه و نیم، دو ماه از مجله فاصله گرفتم و به همراه همسرم بهسرعت مقدمات کار را فراهم کردیم. به مشهد رفتیم و تمام مواد خام این کار را آماده کردیم.
اسناد و مدارک زیادی از حادثه نیست و هرآنچه بوده بیشک نویسندگانی که در این موضوع ورود کردند در این خصوص نوشتهاند. تفاوت اثر شما با دیگر آثار تاریخی این واقعه چیست؟
خوب من از ابتدا میدانستم که معمولا در زمان بروز چنین حوادثی، گزارش جزئیات داده نمیشود و اسناد و مدارکی بهجا نمیماند. فقط یک گزارش کلی به شاه میدهند و بعد از مدتی اسناد را از بین میبرند تا دست نامحرم نیفتد. من هم با علم به اینکه سندی مفید و ارزشمند برای این کار وجود ندارد، دنبال هیچ سندی در هیچ مخزنی نرفتم و احساس کردم بهترین و جذابترین کار استفاده از شیوه تاریخ شفاهی و استناد به اطلاعات افرادی است که در این واقعه حضور داشتند، لذا تصمیم گرفتم به دنبال آدمهای با حافظه و با خاطره بروم. خدا لطف کرد و آدمهای درجه یکی که از اول تا پایان حادثه را میتوانستند برگ به برگ مثل یک کتاب ورق بزنند سر راه ما قرار داد. من و همسرم شیوا خالدی با یک ضبط معمولی کار را شروع کردیم. با بیش از ۴۰نفر که در آن حادثه حضور داشتند مصاحبه کردیم هرچند از همه آنها نتوانستم برای کتاب استفاده کنم اما اطلاعات خوبی کسب کردم. جالب است بدانید برای گرفتن اطلاعات در خیابانهای مشهد راه میرفتم و اگر حس میکردم ممکن است فردی صاحب خاطره باشد سراغش میرفتم و از او سؤال میکردم تا دامنه افراد زیاد شود. در این کشوقوسها یکبار یک پلیس بازنشسته ۸۰ ساله را دیدم. خاطرهای از آن واقعه داشت و نقل کرد. بعد از نقل خاطره یک جمله گفت که هنوز یادم هست؛ گفت برای من دردسر نشود، حقوق بازنشستگیام را قطع نکنند... .
در بررسیهایتان عامل واقعه مسجد گوهرشاد را چه دید؟ چرایی آن از نگاه مردمی که در حادثه حضور داشتند چه بود؟
ببینید قبل از هرچیز باید بگویم که همه فکر میکنند هرکار زشت و اشتباهی را باید روی شانه آدمی به نام رضا شاه انداخت اما اینگونه نیست. وقتی تاریخ را بررسی میکنیم پس از قدرت گرفتن رضاخان، گروهی از آدمهایی که ما به اسم فراماسون میشناسیم او را محاصره کرده بودند. آنها سیاستهای کشور را تدوین و تنظیم و رضاشاه را توجیه در انجام آن میکردند، لذا رضاشاه در انجام این سیاستهای کلی به اصطلاح نوسازی یا مدرنیزاسیون جامعه خیلی اختیاری نداشت باید این کار را میکرد، اگر نمیکرد بهراحتی آن دستی که این آقا را به سلطنت نشانده بود با دست دیگر از قدرت برکنار میکرد.
اولین نوسازی خرابکاری در زبان بود. یعنی تصمیم بر این بود که صورت ظاهر زبان فارسی را خط قرمز بکشند و به جای الف تا ی، حروف انگلیسی بنویسند. یعنی به جای نوشتن یک کلمه با حروف فارسی، آن را با حروف انگلیسی بنویسند. این ایده با مخالفت مردم به بار نمینشیند و کلیدداران آن مثل تقیزاده از این طرح عقبنشینی و زبان فارسی تغییر نمیکند.
دومین یا به عبارتی اولین اقدام مؤثر این متفکران غربگرا، تغییر در پوشش و استفاده از لباس یکسان بود. در این طرح مردم شهرها را مجبور به یکسان پوشیدن لباس کردند. یکی از دوستان در شرح این ماجرا میگفت با دستورات و فشارهایی که به آموزش و پروش آوردند، دانشآموزان مجبور شدند با شلوار کوتاه به مدرسه بیایند. او میگفت چون خجالت میکشیدم با شلوار کوتاه از خانه خارج شوم دیگر به مدرسه نرفتم. لذا این طرح نیز در مدارس ناموفق بود به همین دلیل هم حرف و سخنی درباره آن زده نمیشود. مدرنیزاسیون بعد از آن به کلاه رسید. در اولین بار کلاه پهلوی آمد و بعد از مدتی کلاه شاپو نیز به آن اضافه شد. این کلاه باب میل مردم نبود و حکومت با تبلیغات دائمی سعی میکرد مردم را قانع به پوشیدن این کلاه کند. مثلا سرمقالههایی درباره فواید کلاه لبهدار نوشته شده بود که مثلا اگر این کلاهها را بپوشیم خوابمان بیشتر میشود، قیافهمان قشنگتر میشود سرعت پیشرفتمان اوج میگیرد، بهداشتمان بهتر میشود و... .در کتاب گوهرشاد یکی از این سرمقالهها را راجع به کلاه آوردم. تا داستان به گوهرشاد میرسد.
یعنی به عقیده شما بین واقعه گوهرشاد، مدرنیزاسیون ایرانی دوران رضاشاه و فراماسونری ارتباط معنادار وجود داشت؟
ببینید انگلیسی ها از بنیان نژادپرست و از بنیان ضد دین و اسلام هستند. اگر حرفی میزنند برای خوشایند و گمراهکردن مردم و سیاستزدههاست. چرا این حرف را میزنم برای این که زمانی که اینها قدرت اولیه استعماری را به دست آورده بودند یعنی برخی کشورهای خاورمیانه را تحت سلطه درآوردند مدارس کلیسایی را تاسیس کردند. هدف از تاسیس این مدارس در کشور ما فقط ترویج ارزشهای غربی بود. و اتفاقا آنهایی که پرچمداران ارزشهای غربی شدند عموما از این مدارس که بعدها عنوانشان به مدارس فرانسویها، انگلیسیها و... تغییر کرد، بیرون آمدند. اینها از سیاستهای اصلی فراماسونری بود. از طرفی در زمان مرحوم ملااحمد نراقی صاحب دیوان برجسته طاقدیس که از مراجع تاثیرگذار تاریخ ایران بود با پشتوانه سفارت انگلیس کتابی در ایران چاپ و توزیع میشود که رسالت حضرت محمد(ص) را تحت تردید قرار میداد و اعلام میکرد بجز حضرت عیسی پیامبری در این کره نیست. این موضوع نیز در تاریخ گذشته ایران است و متاسفانه اکثر مورخان چه انقلابی چه غیرانقلابی به این حادثه نگاه نکردند. بیش از صد جوابیه برای این کتاب در ایران نوشته میشود که یکی از آنها را ملااحمد نراقی مینویسد. این تجربه بسیار درسآور و عبرتآوری برای دیپلماتهای انگلیسی بود. آنها میدانستند که مانعی به نام روحانیت جلوی راهشان است لذا برای حکومتداری باید قدرت روحانیت را در مملکت کاهش دهند.
به عقیده شما اهمیت شناخت این وقایع در جامعه امروز ما چیست؟
بیشک آنچه این رویداد به ما میآموزد این است که از ایران و هرگونه قدرتی که توسط ایرانیان عرضه شود غرب هراس دارد و آن را تهدید میداند. اگر بتواند خرد میکند و اگر نتواند، در آن انواع و اقسام سموم را میریزد تا مردم از آن دور شوند. دین به هر شکلش در جامعه ما منشأ قدرت ملی است و انواع و اقسام دفاعها را در جامعه میتواند شکل دهد. من روی سخنم با کسانی است که احساس میکنند باید در مقابل حجاب و عفاف بایستند البته من در جایگاهی نیستم که بخواهم در این خصوص صحبت کنم اما آنچه لازم است این گروه از هموطنان ما بدانند این است که تمام این کسانی که در مسجد گوهرشاد کشته شدند ایران را در شئون مختلف حفظ کردند و اگر اینها نبودند اوضاع ایران در هم برهم بود. اصلا ایرانی وجود نداشت. آنچه جلوی خیانت به فرهنگ ایرانی - اسلامی را در آن برهه زمانی گرفت قدرت دینی، مرجعیت و امام حسین بود. اگر ما این چند شاخه عظیم جامعه ایران را کنار بگذاریم بر چیز دیگری نمیتوانیم دست بگذاریم. واقعا جای تعجب دارد که این حادثه در تاریخ خاورمیانه بینظیر است و یکی از بدترین کشتارهای تاریخ خاورمیانه است، اما اطلاعاتی از آن نیست. در جنگ جهانی دوم این همه علیه یهودیها گفتند خشونت داشتهاند. ماچنین حادثهای را نداریم، بزرگترین خشونت سیاسی در تاریخ ایران از دو قرن گذشته همین حادثه است و بزرگترین دروغ رسانهای در این قرن و قرن گذشته همان دروغی است که خبرگزاریهای غربی از این حادثه به دنیا مخابره کردند؛ از جمله رویترز که عنوان کرده در مشهد یک بلوایی به پا شده که در این بلوا پنج یا شش نفر کشته شدند و حکومت همه چیز را تحت تسلط و مدیریت خود دارد، این خبری بوده که در روزنامههای انگلیس همان زمان چاپ شده است. این نوعی خیانت حتی به مردم و افکار عمومی انگلیس است.از طرفی خودمان هم به اینگونه موضوعات از لحاظ تبلیغاتی هیچگونه حساسیتی نداریم حتی در مورد جنایات مجاهدین خلق که کلی مصیبت در قبل انقلاب به وجود آورده بود. در مورد اینها چه چیزی بیان شد؟ از لحاظ تبلیغاتی ما نهفقط ضعیف هستیم بلکه اصلا به این فکر نمی کنیم که یک جامعه به لحاظ فرهنگی در قسمت هایی نیاز به پشتیبانی تبلیغاتی دارد.کسانی که به حکومت رضاشاه افتخار میکنند، واقعه مسجد گوهرشاد راهم ببینند و افتخار کنند به پادشاهی که قدرت دارد و در مدت یکی دو ساعت افراد جامعه را که هموطن خود پادشاه هستند به خاطر یک موضوع معمولی که در یک مسجد جمع شدند به مسلسل و رگبار می بند . جالب این که همان سرلشکر مطبوعی که افرادش براساس اعتراف خودش ۱۵۰۰ نفر را کشتند و طبق اعتراف مردم، جامعه و روایات مردمی بالای ۴۰۰۰ نفر قربانی شدند، این فرد در جنگ جهانی دوم فرمانده منطقه تبریز و مرز آنطرفیها بود. این فرد لشکر را رها می کند و ۱۰ساعت بعد از حمله دشمن به ایران در خانهاش در تهران است و یک نفر از عوامل تحت فرمانش قدرت شلیک یک تیر علیه دشمن را ندارد و این هم از افتخارات ارتش رضاشاهی است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد