گزارش اختصاصی «جام‌جم»

«عقرب عاشق» الگوی پسرقاتل

پسر جوان که با شیوه سریال «عقرب عاشق» مادرش را خفه کرده و سر او را بریده بود، تسلیم پلیس شد.
کد خبر: ۱۴۲۰۸۱۴
نویسنده معصومه ملکی - گروه حوادث

«عقرب عاشق» الگوی پسرقاتل

به گزارش خبرنگار جام‌جم، ساعت۸و ۳۰دقیقه صبح شنبه، چهارم شهریور امسال مردی جوان در تماس با پلیس۱۱۰، گریه‌کنان گفت که مادرش را کشته و بعد نشانی خانه‌شان در غرب تهران را داد. ماموران کلانتری شهرزیبا به آنجا اعزام شده و پسری ۳۵ساله را دیدند که می‌گفت قاتل است. در اتاق‌نشیمن جسد زن ۵۶ساله را یافتند که سرش بریده‌شده و دست راستش زخمی بود و در چند قدمی جسد، چاقوی خون‌آلودی را کشف کردند. با گزارش این قتل به بازپرس کشیک قتل دادسرای جنایی تهران، با دستور قضایی پسر ۳۵ ساله بازداشت و برای تحقیقات به شعبه دوم بازپرسی دادسرای جنایی تهران منتقل شد و گفت: فکر نمی‌کردم مادرم را به قتل برسانم. فرد دیگری در جسم من بود که او مادرم را کشت و من فقط به دستور او عمل ‌کردم. ابتدا مادرم را با چادرش خفه کردم و بعد با برداشتن چاقو، سرش را بریدم. حالا که فهمیدم چه کرده‌ام، پشیمانم. محمدحسین زارعی، بازپرس شعبه دوم دادسرای جنایی تهران با تایید این خبر به جام‌جم گفت: مرد جوان به اتهام مباشرت در قتل عمدی مادرش در بازداشت به‌سر می‌برد و قرارشد او برای بررسی سلامت روانی به پزشکی‌قانونی معرفی شود.

انگار روح دیگری در وجودم بود 

پسر جوان آرام و قرار نداشت، اشک می‌ریخت و به دستانش خیره شده بود. باورش نمی‌شد با همین دست‌ها مادرش را خفه کرده و سرش را بریده است. فریاد می‌زد انگار من خودم نبودم، انگار روح آدم دیگری در وجودم رفته بود و دستور قتل را صادر کرد. در حاشیه جلسه بازپرسی، گفت‌و‌گویی با او داشتیم که در ادامه می‌خوانید.
 
چه کاره‌ای؟
بیکار بودم و با مادرم زندگی می‌کردم. پدرم مدتی است بابت مشکلات مالی در زندان به‌سر می‌برد. 
 
سابقه‌داری؟
نه، تا حالا یک بار هم به کلانتری نرفتم.
 
چرا مادرت را کشتی؟
دوستش داشتم و باورم نمی‌شود او را کشته‌ام. عصر که به خانه آمدم، خوابیدم. ساعت ۱۰شب بیدار شدم. انگار صدایی، روحی، نمی‌دانم چه بود، به من دستور می‌داد که از خواب بیدار شوم. انگار روحم از بدنم جدا شده و روح دیگری در کالبدم بود. مثل سریال عقرب عاشق، به ذهنم دستور می‌داد مادرت را بکش قبل از این‌که او تو را بکشد. سمت او رفتم که مشغول تماشای تلویزیون بود. نگاهم که به او افتاد، ترسیده بود. می‌گفت چرا این‌طور نگاهم می‌کنی، عجیب و غریب شدی از من فاصله بگیر اما نتوانست فرار کند. چادرش کنجی افتاده بود که آن را برداشتم، دور گردنش انداختم و خفه‌اش کردم. 

با جسد چه کردی؟
سیگار روشن کردم و پکی به آن زدم. بعد رفتم و خوابیدم، ۱۰دقیقه بعد بیدار شدم، احساس کردم می‌توانم مثل قهرمان سریال عقرب عاشق مادرم را دوباره زنده کنم. دستور بعدی این بود که سرش را ببر تا زنده شود. صبح که بیدار شوی، او زنده است. چاقو را از آشپزخانه برداشتم، سرش را بریدم و ساعاتی کنار جسد ماندم و به اتاقم رفتم و دوباره خوابیدم. ۱۰ساعت بعد که بیدار شدم، ساعت ۸ صبح شنبه بود، سراغ مادرم رفتم، دیدم سرش بریده‌شده، مرده و چادر زنانه و چاقو در چند قدمی‌اش افتاده است که تازه فهمیدم شب قبل او را کشتم.
 
بعد چه کردی؟
گریه می‌کردم و وحشتزده بودم. به پلیس زنگ زدم و خبر دادم. بعد آمدند خانه‌مان، بازداشت شدم و خیلی پشیمانم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها