ارزش و فیگورهایش

زمان بزرگ‌ترین عامل تغییرات جهان است. فرقی نمی‌کند صحبت از چروک زیر چشم و چین پیشانی باشد یا فاسد شدن مواد غذایی. زمان، تمام جزئیات هستی را تغییر می‌دهد و از شکلی به شکل دیگر می‌گرداند. کلمات طی سال‌ها عوض می‌شوند، سلیقه‌ها تغییر می‌کنند، رنگ‌ها هرکدام معنای جدیدی به خود می‌گیرند و آدم‌ها باورهای‌شان را از نو می‌سازند. همین تغییرات کوچک، زمینه‌ساز موج بزرگ تحولات و انقلاب‌های تاریخ‌ساز است. این‌بار در پرونده این شماره، از ارزش‌ها می‌گوییم. همان باورها و ایده‌آل‌های کوچکی که گاهی مانند یک توفان سهمگین همه چیز را می‌بلعند؛ همه چیز را!
کد خبر: ۱۴۲۵۷۰۳
نویسنده فاطمه قربانی - نوجوانه
ارزش و فیگورهایش

همان‌طور که از نامش پیداست ارزش‌، اشاره به رفتار و کنشی دارد که مطلوب افراد جامعه است. شیوه‌ای از رفتار که طبق الگوهای ذهنی فردی و اجتماعی آن را می‌پذیریم. به‌عبارت ساده‌تر، همان کارهایی که «خوب» تعریف‌شان می‌کنیم. قهرمان‌ها اصولا مطابق با ارزش‌های هر جامعه ساخته می‌شوند و بین مردمان به خاطر همان افعال ارزشمندی که انجام دادند ستوده. صفت‌ها و ویژگی‌هایی که به افراد اطلاق می‌شود را هم همین ارزش‌ها می‌سازند. گرچه کار بکنی مهربان شناخته می‌شوی و چکار بکنی شجاع. از آنجا که همه چیز در این جهان، قطب مقابلی دارد (البته همیشه هم این قطب‌ها در برابر هم و در تقابل با هم نیستند)، در برابر ارزش هم چیزی وجود دارد به نام ضدارزش. شیوه‌های رفتاری که جامعه نه‌تنها آن را نمی‌پسندند، بلکه تمام تلاشش بر حذف آن از صحنه زیست‌اجتماعی است.
وقتی از جامعه حرف می‌زنیم، منظورمان می‌تواند به کوچکی یک خانواده به‌عنوان یک نهاد اجتماعی یا به بزرگی جامعه جهانی باشد. ارزش‌ها در هر دو گروه وجود دارند و در هرکدام، متفاوت با دیگری. لازمه زیست‌اجتماعی ما در هرکدام از این جوامع، تشخیص ارزش‌ها از ضد‌ارزش‌هاست؛ چراکه برای ساخت هویت اجتماعی و شناساندن خودمان به‌عنوان یکی از اعضای جامعه به آنها نیاز داریم. ارزش‌ها نه‌فقط برای توصیف خصلت‌های فردی که حتی برای دسته‌بندی جوامع و ملت‌ها هم به کار می‌روند.
هرکدام از ما (به‌عنوان یک فرد) اموری را در ذهن خودمان ارزش می‌دانیم. وقتی در کنار یکدیگر تشکیل گروه یا اجتماع می‌دهیم، هرکدام‌مان تبدیل به یک عنصر بالقوه برای تغییر می‌شویم. باور‌های جمعی پیدا می‌کنیم و تصمیمات‌مان را براساس همان باور‌ها عملی می‌کنیم. ارزش‌های جمعی می‌شوند علت مجازات و مکافات در سیستم قضاوت‌های‌مان.
از تحولات اجتماعی حرف زدیم. از تغییراتی که ممکن است در ساحت جامعه به وجود بیاید و نگرش فرد‌به‌فرد ما را عوض کنند. اگر به گذشته خودمان نگاه ‌کنیم، می‌بینیم خودمان هم باورها و اعتقاداتی داشتیم که حالا دیگر برای‌مان ارزشی ندارند. این نگاه به گذشته، سیر عقلانیت و تغییر را در ما نمایان می‌کند؛ عقلانیتی که به مرور زمان زاویه‌هایش باز و بسته شدند و تغییر شکل پیدا کرده. عقلانیتی که صرفا در «خودِ ما» چنین عوض شده باشد، در جامعه دگرگونی عمیق‌تری دارد. حالا این دگرگونی‌ها یا می‌توانند در راستای همان ارزش‌ها اعمال شوند یا می‌توانند تبدیل به ضدارزش شوند. حالتی که با نفی ارزش‌ها سر و کار دارد. البته با این‌که نمونه‌های منفی از این دگرگونی‌های ارزشی در تاریخ زیاد است، ضدارزش همیشه هم چیز بدی نیست! زنده به گور کردن دختران مثال خوبی برای تبیین آنچه می‌خواهم بگویم است. روزگاری بود که آدم‌ها عزت و افتخار را در داشتن فرزندان پسر می‌دانستند و فرزند دختر را مایه ننگ و خواری می‌دیدند، به همین دلیل آنها را زنده به گور می‌کردند تا با ارزش‌های جامعه همراه شوند. کسی آمد و در برابر این ارزش مقاومت کرد. آن را نپذیرفت و شد زمینه‌ساز ایجاد یک ضدارزش در آن جامعه.
به‌راحتی نمی‌توان در مورد خوب یا بد بودن ارزش‌ها و ضدارزش‌ها حرف زد. وقتی تاریخ را ورق می‌زنیم، ممکن است با خود بگوییم بشر در طول زمان کار‌های احمقانه بسیاری انجام داده، در حالی که ما امروز شاید آن را احمقانه بخوانیم اما در آن برهه از زمان، عقلانیت محض بوده. پس اگر به دنبال رد تاریخ در تغییرات ارزش‌ها به ضدارزش‌ها هستیم باید به این نکته توجه کنیم که ارزش‌ها عوض می‌شوند، چون هنجارها عوض می‌شوند و هنجار‌ها تغییر می‌کنند چون نسل‌ها تغییر می‌کنند.
می‌دانیم که ارزش‌ها تصورات‌مان را نسبت به یک جامعه می‌سازند. گاهی شیوه‌های رفتاری مطلوب‌مان، آرزوهای‌مان را برای جامعه مطلوب‌مان می‌سازند. اینجاست که نطفه آرمانشهر در ذهن مردمان بسته می‌شود. جامعه‌ای که ارزش‌های‌مان در آن به صورت کامل و دقیق رعایت می‌شوند. عدالت در عادلانه‌ترین حالتش اجرا می‌شود. صداقت به صادقانه‌ترین صورتش درمی‌آید و در نهایت همه چیز درست در متکامل‌ترین شکلش اعمال می‌شود. اتوپیا همان چیزی است که یک جامعه براساس ارزش‌ها و آرزوهایش در ذهن خود می‌پروراند و فعالیت‌های خیرخواهانه‌اش در سایه آن، رنگ تلاش برای رسیدن به آرمانشهر به خود می‌گیرند. در مقابل، دیستوپیا یا همان پادآرمانشهر، دقیقا برخلاف تصورات گل و بلبل‌مان از یک جامعه است. در اینجا ضدارزش حاکم مطلق است و هیچ‌چیز قرار نیست به مذاق من و ارزش‌هایم خوش بیاید. همه چیز دقیقا برعکس آن چیزی ا‌ست که من ارزش تعریفش می‌کنم. جالب است بدانید که آرمانشهر و پادآرمانشهر هم در هر جامعه‌ای متفاوت با جامعه دیگر است. یعنی حتی تصورات من نسبت به بهشتی که می‌خواهم در آن زیست کنم، متفاوت با تصورات کسی است که مثلا در کشوری دیگر ساکن است. بحث تمایلات و آرزوهاست. مهم است به این درک برسیم که آنچه مطلوب من است، ممکن است برای دیگری مطلوب نباشد. البته که نمی‌خواهم اعمال غیرانسانی کشورهای سلطه‌جو و جنگ‌طلب را در سایه این تفاوت و تکثر ارزش تطهیر کنم، چراکه بعضی ارزش‌ها جهانی هستند و در فطرت انسان‌ها نهادینه شده‌اند و رد آنها، رد انسانیت است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها