اختصاصی جام جم آنلاین

ماجرای علم تعبیر خواب مرحوم شیخ عبدالنبى اراکى

از مرحوم شیخ عبدالنبى اراکى نقل شده که در اراک، شبى در مدرسه بودیم، زنى پشت در آمد و اظهار داشت. بى پناهم و جایى ندارم و نمى توانم در این وقت شب به جایى بروم، هوا هم سرد بود، لذا به ناچار گفتم: بیایید داخل.
کد خبر: ۱۴۲۵۷۸۶

 پس از ورود، گفتم: سفره‏ام آن جاست باز کنید و نان بخورید و در داخل حجره، کرسى هم داشتم، به او گفتم آن طرف بخوابید و من مطالعه دارم. رفت، خورد و خوابید من هم مطالعه کردم، نان خوردم و در طرف دیگر کرسى خوابیدم. یک یا دو بار با فاصله، پاى آن زن با پاى من برخورد کرد، دیدم صلاح نیست زیر کرسى باشم، از جا برخاستم و بیرون حجره رفتم و تا صبح در هواى سرد در حیاط مدرسه ماندم و دور حیاط مى‏ گشتم تا این که صبح شد. از کارهاى دیگر آن زن مثل نماز و... اطّلاع ندارم. هوا که روشن شد، زن از اطاق بیرون آمد و رفت. علم تعبیر خواب من از ماجراى آن شب شروع شد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
وقتی دل جنگل سوخت

«جام‌جم» در گفت‌وگو با جانشین فرمانده یگان حفاظت سازمان منابع طبیعی کشور بررسی کرد

وقتی دل جنگل سوخت

صدای «مرجان» باید شنیده شود

گفت‌و‌گو با میلاد بنی‌طبا، کارگردان فیلم سینمایی «مرجان» پیرامون دغدغه‌های ساخت و چالش‌های اکران یک فیلم اجتماعی

صدای «مرجان» باید شنیده شود

نیازمندی ها