به این معنا که راحتتر این روزها از بابت آلودگی هوا از مردم عذرخواهی میکنند. همین تکرر معذرتخواهی نشان از این دارد که برای حل آن چارهای وجود ندارد و این معضل مهم شهری را هم باید همچون ترافیک تهران بپذیرند اما در این میان همواره در برابر این معضل مهم شهری یک تصمیم تکراریتر از خود آلودگی هوا وجود داشته که عموما از سوی کمیته اضطرار صادر میشده است، تصمیمی به نام «تعطیلی». ماجرا از اینجا اتفاقا وارد مرحله عجیبتری میشود. این موضوع که چرا خروجی جلسات کمیته اضطرار در همه این سالها فقط «تعطیلی مدارس»، «دورکاری نیمبند کارمندان» یا «غیرحضوری شدن آموزش» بوده، خودش جای سؤال دارد اما وقتی در اعلام همین تصمیم تکراری هم بدسلیقگی میشود، دیگر جای هیچ توجیهی نیست. حالا همین تصمیم تکراری و بیهزینه تعطیلی مدارس و دورکاری کارمندان و غیرحضوری شدن مدارس، طوری گرفته میشود که مصداق آشکار شلختگی است! به این معنا که حتی همین تصمیم عادی طوری اعلام میشود که برای خانوادهها تنها و تنها همراه با دردسر باشد. انگار تعمدی در عذاب شهروندان در این حوزه وجود دارد. موضوع آلودگی هوای تهران اتفاقی نبوده است که همچون مسابقه فوتبال منتظر باشیم تا دقایق پایانی آن مشخص شود و تصمیم بگیریم. آلودگی هوا و شاخصهای پیش رو، نشان از تداوم وضعیت آلودگی هوا در تهران داشته است اما تصمیم به غیرحضوری شدن مدارس ساعت ۱۱ شب جمعه به صورت رسمی به یکباره اعلام شده است! فکر کنید خانوادههای شاغل با کودکان محصلشان در آن زمان از روز، چه تصمیمی باید در برابر این شلختگی بگیرند! اینکه والدین کودکان مقطع ابتدایی در ساعت ۱۱ شب متوجه شوند فردا به جای رفتن به محل کار باید فکری برای حضور کودک خود در خانه کنند، محصول یک آشفتگی مدیریتی در این ماجراست که هیچ ارتباطی هم به میزان مازوت در هوای تهران و شاخصهای آلودگی و خس خس سینه شهروندان ندارد.
مدیریت بحران به جای مدیریت پیشگیری
اگر به آنچه در همه این سالها پیرامون وضعیت آلودگی هوای تهران اتفاق افتاده، نگاهی کنیم، متوجه مولفههای دیگری در نوع مدیریت این چالش میشویم. اینکه اساسا نوع مدیریت در حل این چالش یک فرمول نانوشته سراسری دارد و منوط به دوره کنونی مدیریتی شهری یا دولت برقرار ندارد. اساسا در جانِ مدیریت، معضل مهم اینطور آمده که قرار است وقتی کار بحرانی شد، آن بحران مدیریت شود! به این معنا که اساسا ما مدیریت بحران خوبی داریم به جای اینکه مدیریت پیشگیری داشته باشیم. همین است که در مواقع دیگر و در برابر چالشهای دیگری همچون سیل و زلزله، اولین واکنش ثابت این جمله است که «غافلگیر شدیم!» این موضوع را میتوان در گفتههای مسئولان هم متوجه شد. همین چند روز پیش مهدی چمران، رئیس شورای شهر اعلام کرده بود آلودگی هوای تهران جدی گرفته نمیشود. او گفته بود «به جای افزایش اعتبار وزارت بهداشت برای درمان، از مشکلات آلودگی هوا جلوگیری کنیم.» اشاره او به همان موضوع بیتوجهی عمومی به اتفاقی است که آلودگی هوای تهران پیش روی ما میگذارد.
متهمان آلودگی؛ رها و آزاد
حتی فهرست کردن دلایل آلودگی هوا هم دیگر تکراری است و همین تکرار باعث شده میزان توجه افکار عمومی به آن کاهش پیدا کند. همین که شاخصهای آلودگی هوا بالا میرود، آرام آرام همان گفتهها فهرست میشود تا بادی بیاید، بارانی بزند و همراه با همان آلودگی هوا، این گفتهها هم از رسانهها پاک شود. حالا سالهای سال است که گفته میشود سهم بالای آلودگی را باید به پای منابع متحرک نوشت اما وقتی قانون تعیین میکند باید فیلتر دوده روی خودروهای داخلی نصب شود، اسحاق جهانگیری معاون اول وقت ریاست جمهوری به نوعی این قانون را دور میزند و به خودروسازان داخلی اجازه عدم نصب فیلتر دوده میدهد تا سرطان را به شهروندان پایتخت هدیه کند! یا همین حالا که بنا به گفته مدیرعامل ستاد معاینه فنی خودروهای تهران، از سه میلیون موتورسیکلت در حال تردد درخیابانها ومعابر پایتخت، فقط وفقط ۵۰۰دستگاه موتورسیکلت برای دریافت معاینهفنی اقدام کردهاند!
باشد که بارانی بیاید
حالا دعوا برسر این است که مازوت میسوزد یا نمیسوزد، سهم خودروهای سواری بیشتر است یا کامیونهایی که عمرشان به جنگ جهانی دوم میرسد.اساسا تعطیلی مدارس تصمیم خوبی است یا بیتاثیر. بدتر اینکه شاخصها که بالا میرود و سرفه شهروندان بیشترمیشود، دعوای نهادها با یکدیگر هم بالا میگیرد، وزارتصمت وارونگی رامقصر میداند، شهرداری اعلام میکند وظیفهای در تولیگری وضعیت آلودگیهوا ندارد، خودروسازها آن را بهانه برای گرانی میکنند و خودروهایفرسوده نیز دود به ریههای ما روانه میکند. باشد که بادی بوزد و بارانی بیاید تاهمراه با ذرات معلق درهوا این تصمیمات عجیب را هم بشوید و ببرد.