اعتکافی که برایم دلچسب نبود!
در آن شبها و روزها تنها چیزی که میدانستم، انجام سریع اعمال بود. گاهی دوست داشتم در خلوت شب و نور سبز کمی به خودم فکر کنم، لکن نمیتوانستم افکارم را مرتب ببینم تا مهمترینشان را انتخاب و برای خودم حل کنم. بنابراین هر چیزی که به ذهنم خطور میکرد سریع از خدا طلب میکردم. در این بین دختری پشت من مینشست که فقط قرآن را مطالعه و سپس از دختران دیگر تفسیرش را میپرسید. برایم جالب بود چون او علیرغم تفاوت ظاهرش، با آرامش خاصی روی آیات و معناهای آن تمرکز میکرد. در عوض من بهسرعت و مشتاقانه یا شاید برحسب تکالیف اعتکاف، اعمال را انجام میدادم ولی در پایان افطار روز سوم سؤال جالبی در ذهنم پیدا شد: خب، حالا که سه روز را در خانه خدا سپری کردی، از او چه گرفتی؟ در کمال تعجب پاسخی برای آن نداشتم چون هنوز مغزم شلوغ بود. این سؤال تا قبل از رجب هم با من بود تا اینکه با دو کتاب رشد و صراط استاد علی صفاییحائری(ره) آشنا شدم. کتبی که دیدارهای تازه ایشان با سورههای عصر و حمد بود. در عصر سرعت دوست داشتم سریع تمام این دو نوشته را بخوانم و بفهمم تا دوباره قبل از دعوت خدا برای مهمانی سهروزهاش خالی نباشم. اما مشکل اینجا بود که باز با سرعت میخواستم حرکت کنم و در کسری از ثانیه به کل برسم. پس در این نوبت با خودم گفتم که ایامالبیض امسال من باید با سال گذشته متفاوت باشد. چون سخنان عین صاد را میفهمم اما نمیدانم که چگونه توصیههای او را برای آرامش آشفتگیهای درونیام بهکار برم؟
برای آرامش درون
بنابراین با یک دغدغه مشخص سراغ معاونت پژوهش مرکز نشر آثار استاد صفاییحائری، حجتالاسلاموالمسلمین محمد علیگو رفتم تا بپرسم چطور میتوانم مطالب مرحوم صفایی را در ارتباط با اعتکاف متوجه شوم. طی صحبت با ایشان متوجه شدم که عمق این صحبتها تنها به فرد محدود نیست، بلکه به اصلاح جامعه هم میرسد. اصلاح کل که از جزء سختتر بود و همین بیشتر بر استرس من میافزود. موضوع از انتخابهای ما آغاز میشد که حجتالاسلام علیگو در این زمینه گفتند: «ما در زندگی دچار لحظاتی میشویم که انگار چیزی بیش از این وجود مادی هستیم. گاهی اوقات در این مسیر پیروزیم و گاهی به بنبست میخوریم. بیشتر اوقات هم باید موضوع یا کاری را انتخاب کنیم که تاثیراتی بیشتر از این دنیا دارند. حال مشکل اینجاست که ما بهخاطر ذات بینهایتمان بهدنبال همه چیز میرویم و اکثر زمانها هم دنیا آنرا به ما نمیدهد. چون ما میخواهیم بالاترین و عالیترین برای ما باشد و دنیا به ما نمیدهد؛ پس دچار شکست و یأس میشویم. البته در بعضی وقتها به ما داده میشود اما باز آرام نداریم و مجدد به راه خودمان ادامه میدهیم بیآنکه بدانیم مقصد ما کجاست. در این بین لحظاتی بر ما وارد میشود که من باید بزرگتر از دنیا حرکت کنم؛ پس در شما جرقههایی برای شناخت خویشتن و هدفت آغاز میشود و اینجا شروع یک اتفاق جدید در توست.»
مقدمه حاجآقاعلیگو برای ورود به بحث خوب بود و من مجدد سؤالی تازه از پس آن در ذهنم نقش بست: خب، من حالا چطور باید این شناخت را بررسی و بهطورکلی از کدام غوغاهای ذهنیام شروع کنم؟ ایشان توضیح دادند: «این سروصداها بهراحتی جدا نمیشوند و مدام در پیش گوش و چشم تو حاضرند، رنگارنگ میشوند و تمرکز ما را از بین میبرند. از طرفی، ما جرات روبهرو شدن با آنها را نداریم زیرا به محض دیدنشان یا خود را گم میکنیم یا حس ترس سراغمان میآید. هیاهوهایی که یا از سمت دنیاست، یا از مردم آن یا از نفس من یا شیطان. هرکدام هم خواستهای دارند و تو نمیدانی که آیا اینها مهم هستند یا نه؛ اما خداوند تو را در میان آنها رها نکرده و برایت فرصتی بهنام اعتکاف رقم زده است. در این فرصت مجالی برای تفکر توست تا بتوانی شجاعانه با شلوغیهای درونیات روبهرو شوی و آنها را نظم دهی؛ و حالا در این مرحله تو وارد تعقل میشوی.» در این زمان به ایشان گفتم که من همیشه تعقل را دارم و اصلا مگر بین تفکر و تعقل تفاوتی هست؟ حاجآقاعلیگو گفتند: «بله. چون تو در اعتکاف بهسمت ارزیابی نیات درونیات میروی و آنها را برای برگزیدن یک هدف اصلی انتخاب میکنی. تو پیش از این یک گام در ایامالبیض برداشتهای و آن شناختن صداهای مختلف در مغزت بود. الان وقت نظمشان و طرحی جهت رسیدن به یک هدف است که تو با پالایش خواستهها و متناسب با استعدادهای خودت به آن میرسی. درواقع اعتکاف بهنوعی تو را از مسائل دنیا و جامعه اطرافت دور و سپس اهمیت واقعی غوغاهای وجودت را مشخص میکند. این برای تو چراغی میشود که کدامیک از آنها لیاقت هدف بودن تو را دارند.»
اکنون بعد ازپاسخ به این سؤالها فهمیدم که معنای اعتکاف درخلوتی بهدور ازجامعه پرسروصداست تا سلوک حقیقی انسان شروع شود. پس بهقول حاجآقاعلیگو باید برای ایامالبیض امسال این مطالب را با تجربه سال پیشم بررسی کنم تا ببینم چقدر در تطبیق آنها موفق بودم و اگر نبودم با این طرح به پیش روم.