او با روایت حضور زنان ایثارگر در پشت جبهه و حاشیه رود کارون در دوران جبهه، حماسهآفرینی بانوان ایرانی بهخصوص در عرصه پشتیبانی جنگ را به تصویر کشیده است؛ اثری که از جهت حضور یک خبرنگار زن برای ثبت و روایت حقیقت در جنگ، هم فیلم تحسین شده انسیه شاهحسینی «شب بخیر فرمانده» را به یاد میآورد و هم خط و ربطی با عقبه خبرنگاری و تجارب و مشاهدات این نویسنده و فیلمساز متعهد و دغدغهمند در حوزه انقلاب و دفاعمقدس دارد.
سالها قبل با شب بخیر فرمانده هم از زاویه دید یک خبرنگار زن به جبهه و جنگ ورود کرده بودید و با رزمندهها و وقایع همراه شدید. حالا دست ناپیدا انگار با همان خاستگاه خبرنگاری، روایتگر حقیقت دیگری از دوران دفاعمقدس است.
دست ناپیدا به نوعی شب بخیر فرمانده۲ است.
چه ضرورتی احساس کردید که بعد از چند سال دوباره از دریچه یک خبرنگار زن، قصه دیگری را روایت کنید؟
چون خودم جزو این زنان بودم، همیشه برایم دغدغه بود که قصه آنها را بسازم. اما شرایط آن پیش نمیآمد و سراغ کارهای دیگر میرفتم تا اینکه مقام معظم رهبری اخیرا در سخنرانیهایشان درباره پرداختن به زنان ایثارگر تاکید کردند. البته تاکید ایشان همیشگی بود و شناخت خوبی از این زنان داشتند. آن زمانی هم که رئیسجمهور بودند، با این زنان ایثارگر دیدار داشتند و قدردانشان بودند و آنها را به زیارت میفرستادند. بهترین خاطرات این زنان همین دیدار با مقام معظم رهبری بود. بنابراین همه این موارد دست به دست هم داد تا سریع فیلمنامه را بنویسم و دست به کار ساخت آن شوم.
پس فیلم، پایگاه مستند دارد؟
بله، براساس یک اتفاق واقعی و زندگی زنانی است که در زمان جنگ در حاشیه رود کارون لباسهای رزمندههای خط مقدم و بیمارستان صحرایی منطقه را میشستند. هر لباسی را هم که نیاز به تعمیر داشت تعمیر، اتو و بستهبندی میکردند و به جبههها میفرستادند. آن لباسهایی را هم که دیگر غیرقابلاستفاده نبوده و ترکش زیادی خورده بودند، میسوزاندند. همه اینها وقایع مستندی بود که وجود داشت و من آنها را برای روایت، دراماتیزه کردم.
با ساخت آثاری چون دست ناپیدا و شب بخیر فرمانده، انگار پلی میان خبرنگاری، مستندسازی و کارگردانی فیلم سینمایی زدید. ضمن اینکه همه اینها شکلهای مختلف روایتگری حقیقت است.
دقیقا. یکی از خبرنگاران که با من مصاحبه میکرد، اصرار داشت بگویم دست ناپیدا، اقتباسی از کتاب «حوض خون» است. گفتم برادرجان! اگر اقتباسی هم انجام دادم از خاطرات خودم است. آدمی مثل من که شاهد این ایثارگری زنان در دفاعمقدس و بخشی از زندگیاش خبرنگاری بود، دیگر نیازی به اقتباس از کتاب بهخصوصی ندارد اما کتاب و اقتباس خوب، حتما به ساخت اثر بهتر کمک میکند. یکی از دلایلی که داستانهای ارنست همینگوی درباره جنگ ازجمله «زنگها برای که به صدا درمیآیند» به دل مینشیند و تاثیرگذار است به این برمیگردد که خودش در جنگ حضور داشت و مجروح شد. حتی قصههای کوتاه همینگوی هم به دلیل همین تجارب و شناخت، انگار رمانهایی بزرگ هستند و هرکدام عکس و برشی از جنگ را روایت میکنند. وقتی این سه محور و سه شکل مختلف روایتگری که به آن اشاره کردید، دست به دست هم دهند و خوب به عمل بیایند، خروجی آن هم تاثیرگذار خواهد بود.
از آنجا که همینگوی در دورهای خبرنگار هم بوده و بعد به شکلهای دیگر روایتی مثل نویسندگی رو آورده، مثال خیلی خوب و برجستهای در این زمینه است. حتی «کتاب همینگوی خبرنگار» هم حاوی ۷۵ مقاله و گزارش خبری خواندنی او از وقایع و موضوعات مختلف است.
بله، اشاره درستی کردید. اصلا نگاه همینگوی به زندگی، انسان، جنگ و موضوعات مختلف در آثار او برجسته است و به مخاطب منتقل میشود. یکی از این داستانها «پروانه و تانک» است که در کنار روایت مواجهه یک آدم ضعیف با گشتاپوی آلمان به تاثیرات جنگ روی زندگی مردم میپردازد. اگر کسی جنگ را ندیده باشد و خبرنگار و روایتگر خوبی نباشد، نمیتواند چنین تمثیل خوبی همچون پروانه و تانک را به کار ببرد و اثرش را خواندنی کند و مخاطب را تکان دهد. اگر همه چیز دست به دست هم دهد و شرایط مناسبی برای ساخت قصهها و روایتهای خبری و گزارشی از جنگ وجود داشته باشد، آثار خوبی در این زمینه تولید خواهد شد، به شرطی که مسئولان فرهنگی به آدمهای باتجربه و خلاق در این زمینه فضا و امکانات دهند. دراینصورت این نویسندگان و فیلمسازان میتوانند به تفکری حیات ببخشند که سینمای ما بهشدت نیازمند آن است.
این روزها مدام دست ناپیدا را به حوض خون ارجاع میدهند، پس با قاطعیت میگویید اقتباس نیست؟
بله، اصلا. حوض خون را من خواندم و نویسنده کتاب هم از دوستانم است که در دزفول زندگی میکند. حتی دیداری هم با ایشان داشتم، بسیار هم خانم خوبی هستند. قصه فیلم من در اهواز و در حاشیه کارون اتفاق میافتد، درحالیکه زنان کتاب حوض خون در کنار بیمارستان بودند یا در دست ناپیدا ما سکانسهایی از سوزاندن لباسهای غیرقابل استفاده داریم. یکی از جذابترین صحنههای فیلم همین لحظات سوختن لباسهاست و شیشههای عطری که در جیب رزمندهها، مجروحان یا شهدا وجود دارد و با خون آنها ترکیب میشود و فضا را عطرآگین میکند. البته این حس بویایی تنها در واقعیت قابل درک و دریافت است اما سعی کردم با انداختن شیشه عطر در آتش، احساس لازم را به مخاطب منتقل کنم. آن کسانی که تجربه این کار را دارند، میدانند که چه عطری در فضا میپیچد. برای همین میگویم نمیشود اسم این تجربیات و مشاهدات شخصی را اقتباس دانست. اتفاقا اقتباس از مقولههای مهم و موردنیاز سینمای ایران است و اگر نویسندگان و کارگردانانی که خلاقیت و دانش این کار را دارند، سراغ آن بروند نتایج خوبی حاصل میشود. مثلا شما «خوشههای خشم» را ببینید که جان فورد چگونه از داستان جان اشتاینبک اقتباس میکند و معادلهای تصویری درخشانی برای کلمات نویسنده درنظر میگیرد و واقعا یک پلان او کار ۱۰ صفحه رمان را انجام میدهد. چرا فورد اقتباس خوبی از رمان اشتاینبک کرده است؟ چون او بهعنوان فیلمساز، درد مشترکی با نویسنده دارد. بنابراین سینماگر و فیلمسازی هم که اقتباس میکند، باید درد مشترکی با نویسنده و کتاب داشته باشد. تنها در آنصورت است که محتوای مهم و گردنکلفت کتاب در فیلم و پشت پلانها حس خواهد شد. دست ناپیدا بهویژه برای آدمهایی از این جنس که چنین فضایی را دیده و درک و فهم کردهاند، ملموس و آشناست. آن مخاطبانی که بوی خون و عطر را حس کردند و خستگی این زنان ایثارگر را دیدند، زنان فیلم دست ناپیدا را هم میفهمند. زنانی که دستشان از خرده استخوانهای جامانده در لباسها زخمی میشود اما بهجای اینکه آخ بگویند، صلوات میفرستند. همه اینها تنها چند کاسه آب از دریای خروشان جنگ تحمیلی و دوران دفاعمقدس است که ما برداشتیم. درحالیکه ماجراها و ایثار و جانفشانیهای بسیاری برای روایت در این زمینه وجود دارد. حاجقاسم میگوید که بزرگترین جنایت، جنایت کسانی است که در جنگ بودند، آن را دیدهاند و به نوعی با آن در ارتباط بودند اما سکوت میکنند و از این دنیا میروند. نسلی مثل ما که در جنگ بود، دوست دارد این روایتها را در قالب فیلم ثبت کند اما مسئولان فرهنگی هم باید پای کار باشند و دست هر سینماگر دغدغهمند در این حوزه را بگیرند و برای تولید این آثار از آنها حمایت کنند. چرا تماشاگر امروز ما که بخشی از آن مربوط به همان نسل جنگ است، باید مخاطب فیلمهای مبتذل باشد؟ در حالی که درد و زخمهای سینمای امروز ایران را فقط ارزشهای دفاعمقدس التیام میبخشد. سینمای دفاعمقدس هم محدود به یک فضا نیست و میتوان به هر شکلی از جمله کمدی، پلیسی، خانوادگی، عاشقانه و... در آن کار و اثر جذاب تولید کرد. وقتی خوراک فرهنگی مناسبی به نسل جوان ندادهایم، چه توقعی از آنها داریم؟ چه چیزی از انقلاب و دفاعمقدس به آنها گفتهایم؟ اصلا به آنها گفتهایم که انقلاب ما، فرهنگیترین انقلاب دنیاست؟ حضرت امام (ره) که با تانک و توپ مقابل نوکران آمریکا انقلاب نکرد، بلکه با مسأله فرهنگی به میدان آمد و همین هم باعث مشارکت گسترده و انقلابی طیفهای مختلف مردم شد اما حالا فرهنگ ما میراثداران آن میراث فرهنگی را هدف گرفتهاند. کسانی که میخواستند انقلاب را منحرف کنند، وقتی تیرشان به سنگ خورد، از راه ابتذال وارد شدند تا نسل جوان را از انقلاب دور کنند، چون چاقوی ابتذال بسیار برندهتر از چاقوی ترور و تیزتر از هر بمبی است. جذب مخاطب بسیار مهم است اما باید سلیقه مخاطب را با ساخت فیلمهای جذاب فرهنگی تربیت کرد، ارتقا داد و دستش را گرفت. وقتی خوراک سالم و مناسب به تماشاگر ندهید، معلوم است که سراغ ساندویچهای مسموم میرود.
البته فکر کنم حجم تعداد آثار درباره شهدا و دفاعمقدس در این دوره، باعث رضایت شما و جزو نقاط امیدبخش باشد.
الحمدا... بهشدت امیدوارکننده است. خوشبختانه از دولت سیزدهم، ورق برگشته است. اگر سرریز ناخوشایندِ آثار قبل از آن خشکیده شود، اتفاقات خیلی خوبی در سینمای ایران رقم خواهد خورد. یکی از امیدواریهای من همین جشنواره امسال فیلم فجر است. فیلمها بهشدت متنوع و جنس کارها فارغ از ضعف و قوت، متفاوت است. امیدوارم حمایت برای تولید چنین آثاری ادامه داشته باشد و با بههمپیوستن این جزیرههای کوچک، جریان مستمر فرهنگی خوبی ایجاد و مخاطبی تربیت شود که از سال آینده خودش متقاضی فیلمهای انقلابی و در تراز انقلاب باشد.
با توجه به این میزان فیلم با مضامین ارزشمند و انقلابی، رقبایتان هم برای دریافت سیمرغ زیاد است.
بله. البته من همیشه اهل رقابت بودم، چون جنگجو هستم. حتی آن روزهایی که درس نمیخواندم، روزهای امتحان را خیلی دوست داشتم! بنابراین هرقدر فیلمهای دوستان آثار خوبی باشد، من هم استقبال میکنم. دلم میخواست امسال ۲۰ فیلم دفاعمقدسی داشتیم. اتفاقا در اینصورت رقابت لذتبخشتر میشود. اگر این اتفاق بیفتد و فیلمهای جذاب و باکیفیتی در زمینه دفاعمقدس و دیگر گونههای سینمایی در جشنواره فیلم فجر داشته باشیم، سینماگران دیگر چندان به جایزه اهمیت نمیدهند و نفس آن حضور و رقابت و ارتباط با مخاطب مهم میشود. ما به یک فرهنگی میرسیم که دیگر تماشاگر نمیگوید در اکران حتما به دیدن آن فیلمی بروم که در جشنواره جایزه گرفته است. مخاطب به مرحلهای از انتخاب میرسد که این انتخاب هم از آگاهی میآید. آگاهی هم از خردمندی میآید. خردمندی هم در ذات همدردی است. البته جشنواره و تشویق جوانان و فیلمسازان برتر اتفاق خیلی خوبی است و میتواند باعث ایجاد انگیزه و فضایی بانشاط در سینمای ایران شود. جشنواره امسال حرکت خوبی را شروع کرد که امیدوارم تداوم پیدا کند و هرلحظه به سرعت این قطار اضافه شود.
بهعنوان تنها فیلمساز زن جشنواره فیلم فجر، باری روی دوشتان حس نمیکنید؟
چرا، البته من تحقیق کردم ودیدم هیچکدام ازهمکاران خانم امسال فیلم نداشتند اماخودم سعی میکنم نماینده خوبی برای آنها باشم.
در مصاحبهای، تصویری دیدم شعری از مولانا خواندید که نشان میداد اسم فیلمتان از آنجا آمده است: «دست ناپیدا گریبان میکشد/ من پی دست و گریبان میروم». این شعر در ترکیب با محتوا و قصه فیلمتان خبر از پل و پیوندی میان شعار و عمل انقلابی میدهد.
بله. آفرین! سعی کردم هر چیزی که بالقوه بود را در این فیلم به فعل و مرحله عمل برسانم. برای همین بیت مولانا را به این شکل تغییر دادم: «دست ناپیدا گریبان میکشد/ عاشق خود را به میدان میکشد» که اشاره به بحث حضور در میدان عمل دارد. خوشبختانه خدا کمک کرد و حرفهای خوبی در این فیلم میزنیم که امیدوارم به جان تماشاگر هم بنشیند.
یاران «دست ناپیدا»
دست ناپیدا به نویسندگی و کارگردانی انسیه شاهحسینی و تهیهکنندگی سیدسعید سیدزاده و محصول مشترک بنیاد شهید و امور ایثارگران، بنیاد سینمایی فارابی و شرکت توسعه اقتصاد هنر آتیه است که بازیگرانی چون معصومه بافنده، نسرین احمدخانی و حسین پوریده در آن بازی میکنند. برخی عوامل این فیلم سینمایی عبارتند از: مدیر فیلمبرداری: عبدا... عبدینسب، صدابردار: احسان نوبخت، طراح صحنه و لباس: انسیه شاهحسینی، طراحی و ترکیب صدا: آرش قاسمی، تدوین: کاوه ایمانی، طراحی چهرهپردازی: نازنین سرابی، مدیر تولید: امیر نصیرزاده، جلوههای ویژه بصری: حسن ایزدی، جلوههای ویژه میدانی: حمید رسولیان، عکاس: حافظ احمدی و موسیقی متن: مسعود سخاوتدوست.